هویت ملی و نیاز به گفتوگوی همدلانه

با سیطره طالبان بر افغانستان شکافهای جدیدی در این کشور دهن باز کرده و منازعات بیشتری از آن سر برآورده است؛ از جمله مشاجره بر سر هویت ملی که در یکونیم سال اخیر داغتر از قبل شده است. هویت ملی بخشی از روند ملیگرایی یا ناسیونالیسم است که در اروپا و امریکا از قرن ۱۸ آغاز شد، در قرن ۱۹ به اوج خود رسید، در قرن ۲۰ عوارض آن آشکار شد و در قرن ۲۱ در معرض نقدهای جدی قرار گرفت؛ بهویژه نسخههای افراطی آن که به ترویج تعصبات ملی و شکاف میان انسانها میانجامد و گاهی به ورطه نفرتپراکنی و نژادپرستی فرو میلغزد. اما هویت ملی همیشه همسان با ناسیونالیسم نیست، بلکه گاهی میتواند تنها بار سیاسیـحقوقی داشته باشد که به مفاد مندرج در پیمان صلح وستفالی ارجاع میدهد. هدف از این پیمان به رسمیت شناختن مرزهای ملی بهعنوان واحد سیاسی است که دارای حاکمیت ملی میباشد و برای شهروندان یک سرزمین بدون در نظرداشت زبان، تبار، نژاد و هویت واحد سیاسی میآفریند.
ناسیونالیسم بهمثابه گرایش سیاسیـاجتماعی از کشورهای غربی آغاز یافت و همگام با مفاهیمی مانند قرارداد اجتماعی، حقوق شهروندی و دموکراسی به بالیدن رسید، اما نسخهای که در بسیاری از کشورهای شرقی ترویج شد، فاقد ابعاد یادشده بود و در نتیجه ملیگرایی نارسا و معیوبی را پایه نهاد که سبب تنشهای درونی در این جوامع شد و بهجای متحد ساختن مردم براساس یک هویت، آنان را گرفتار چندپارچهگی کرد. اکنون که افغانستان در یکی دیگر از دستاندازهای تاریخی خود گرفتار شده، بحث از چیستی هویت ملی و سازههای آن از نو مورد کنکاش قرار گرفته است. پرداختن به مبحث هویت ملی مهم است، اما اگر با روحیه برتریجویی، انتقامجویی و اسارت در خصومتهای گذشته همراه باشد، بر ژرفای شکافها خواهد افزود، کینهها را چند برابر خواهد کرد، زمینه زدوخوردهای خونینتری را فراهم خواهد آورد و راه را بر فاجعههای کلانتری خواهد گشود.
اگر بخواهیم راهی به اجماع میان نیروهای سیاسی و اجتماعی و بستری استوار برای همگرایی ملی فراهم آوریم، باید گفتوگوها در این باب همدلانه باشد تا زمینه تفاهم و توافق را مساعد گرداند. در گفتوگوی همدلانه اصل بر درک طرف مقابل و فهم موضع او است، همراه با تلاش برای رفع سوءتفاهم، تا نقاط مشترک از نقاط محل اختلاف بازشناخته شود و آن گاه از نقاط مشترک نقطه عزیمتی ساخته شود برای ادامه گفتوگو تا رسیدن به توافق همهگانی که پایه قرارداد اجتماعی است.
نقاط مشترک میتواند درک این واقعیت باشد که همه طرفها در حوادثی که رخ داده، آسیب دیده و قربانی دادهاند و بخشی از این حوادث به دخالت عوامل خارجی ربط داشته است؛ از زمان بریتانیای کبیر و روسیه تزاری تا امروز و اینکه دوام وضعیت کنونی به زیان همه طرفها است و اینکه رسیدن به زندهگی شهروندمحور و حاکمیت مبتنی بر اراده مردم تحولی است که سودش به همه خواهد رسید، بیهیچ استثنایی. با چنین نقطه عزیمتی میتوان گفتوگو کرد که چارچوب هویت ملی چگونه باشد، مبنای رسیدن به اجماع چیست، چگونه میتوان صفحه کاملاً جدیدی در تاریخ این مرز و بوم گشود و به نزاعی درازدامن نقطه پایان گذاشت. باید گفتوگوی همدلانه را تمرین کنیم و به ترویج و نهادینه شدن آن همت بگماریم و نگذاریم میدان به ماجراجویان، فرصتطلبان، آتشافروزان و خصومتبرپاکنان وا نهاده شود.