ارزشهای ملی، فرآیند ملتسازی

عبدالمجیب خلوتگر
استقلال زمانی در گسترهی یک ملت تعریف میشود، ارزشی غیر قابل پیمایش برای تکتک افرادی دارد که آن ملت را تشکیل دادهاند. استقلال یک کشور برای یک شهروندش، بدون اینکه آن شهروند به جستوجوی معنا و وضعیت استقلال بپردازد، ارزش دارد. به باور من، این همان مفهوم نهادینه شدن یک ارزش در عمل و در کاربرد است. استقلال یک مفهوم نهادینه برای تکتک شهروندان روی زمین است که در چهارچوب کشوری که شهروندی آن را دارند، تعریف میشود و مصداق پیدا میکند.
البته این را باید اقرار کرد که نهادینه شدن مفهوم استقلال، به کارکرد نخبهگان سیاسی کشورها در کل نیز بستهگی داشته و الحق که کمازکم از عهدهی این کار، این نخبهگان موفق به در آمدهاند.
آنچه اتفاق افتاده تا ارزش مفهوم استقلال نهادینه شود، این بوده است که استقلال را در جغرافیای کشوری تعریف کردهاند و آن را، ارزشی برای تکتک شهروندان دانستهاند. برآیند این کار، حس «خودمانی» یا «خودی» کردن هر شهروند به ارزشی یا حتا واژهی به نام استقلال بوده است.
سادهترین کار برای به جود آوردن این حس «خودمانی» یا «خودی» برجسته کردن افراد دخیل در استقلال بدون در نظر گرفتن تبار، قومیت، زبان و…، به خصوص در کشورهایی که کثرت تباری و زبانی دارد، بوده است.
حالا با توجه به فرآیند نهادینه شدن ارزشها در اجتماع بشری، روند وارونهی این فرآیند نیز قابل انکار نیست. به بیان دیگر، با کوچک ساختن تعریف برای ارزشهای ملی و گنجانیدن این ارزشها در گسترههای قومی، تباری و زبانی، نهادینه شدن ارزشها به هم خورده و از حالت ملی و بزرگ به حالت کوچک و در قالب دایرههای قومی، زبانی و تباری، در میآید. بیشترین کاری که نخبهگان سیاسی در راستای کاهش ارزش نمادهای ملی انجام میدهند، به هدف جلب اعتماد یک تبار، قوم و یک زبان است.
با این مقدمه، میخواهم بگویم که بزرگداشت از صدمین سالروز استرداد استقلال کشور به صورت متفاوت هم در میان ولایتها و هم حتا در میان نواحی در شهر کابل صورت گرفت. در کابل، در شرق این شهر نسبت به غرب و شمال آن، این تفاوت را میشد به وضاحت ملاحظه کرد. در شرق کابل، از این روز به صورت خیلی پررنگوبو تجلیل شد، در حالی که در شمال و در غرب کابل، این روز یا تجلیل نشد، یا اگر شد هم خیلی کمرنگ بود. من فکر میکنم این مسأله، هرچند خیلی مهم و داغ پنداشته نمیشود، اما پیام خیلی مهم و حیاتی دارد. این پیام به جز این نیست که ارزشهای ملی ما از دایرهی ملی کوچک شده و به عنوان ارزشهای قومی، تباری و زبانی خود را نشان میدهد. البته باید خاطر نشان بسازم که این تنها سالروز استرداد استقلال کشور نیست که چنین حقیقتی را هر چند تلخ، بیان میکند، بلکه روزهای ملی مانند سالروز شهادت قهرمان ملی، ۸ ثور روز پیروزی مجاهدین و… نیز به صورت متفاوت و حداقل در یکی دو سال اخیر تجلیل میشود.
من در اینجا تنها مثال کابل را آوردم، در سطح ولایتها نیز چنین بوده است. اگر مراسم تجلیل از صدمین سالروز استرداد استقلال کشور را در قندهار، لوگر، پنجشیر، کاپیسا، بلخ و هرات نیز ملاحظه کنیم، همین تفاوت به گونهی روشنی قابل رویت است.
من به عنوان دانشجوی علوم سیاسی که بیشتر گرایش به فرایند شناخت جامعه از دید سیاسی دارم، به این باور هستم که این تفاوتهای ارزشی که برآیند آن بزرگداشتهای متفاوت از روزهای ملی است، بیشتر سرچشمه گرفته از کارکرد نخبهگان سیاسی است. به باور من بیشتر نخبهگان عوامگرا و پوپولیست، به خاطر جلب حمایت از روی ارزشها و نه از روی عملکرد و کارکرد، دست به کوچکسازی حلقهی ارزشهای ملی میزنند. و صد البته که این کار میتواند فرایند ملت شدن را در کشور صدمهی زیادی بزند. زیرا ملت شدن در گام نخست نیاز به تعریف ارزشهای ملی دارد تا باشد شهروندانی که قرار است ملت شوند، در اطراف آن ارزشها، هویت مشترکی برای خودشان تعریف کنند. اما، آنچه در این اواخر در این راستا انجام میشود، وارونهی فرآیند ملت شدن است.
از سوی دیگر، اگر این مسأله را بخواهیم در یک رویکرد دینی هم مورد مطالعه قرار دهیم، کاستن از ارزشهای ملی در اسلام شریف و بر مبنای کارکردهای پیامبر عظیمالشأن اسلام صلیالله علیه و سلم، نیز، همخوانی ندارد. آنچه پیامبر در این راستا انجام داده است، خلاف آنچه در افغانستان و در این اواخر انجام میشود، است.
به گونهی نمونه، بر مبنای روایت مشهور، وقتی پیامبر علیهالصلواه و السلام به مدینه تشریف بردند، در مورد جشنهای آنجا پرسیدند. زمانی دیدند جشنها در سطح تنها مدینه است، بیان فرمودند که الله تبارک و تعالی در عوض جشنها (اعیاد) مدینه دو جشن یا دو عید را مرحمت فرمودهاند که باید از آنها بزرگداشت گردد؛ عید سعید رمضان و عید سعید قربان. این جشنها امروزه به هویت پیروان دین مبین اسلام بدل شده است. قطعاً در کنار جنبههای دینی این دو عید، یکی از اهداف عمدهی اسلام و به گونهی ویژه پیامبر عظیمالشان اسلام صلیالله علیه و سلم، تعریف دایرهی بزرگی به نام «امت اسلامی» و تعریف هویت مشترک برای این امت بود.
دولتمردان ما اما، دایرهی ارزشهای ملتی زیر چتر افغانستان را کوچکتر ساخته و آن را در دایرهی قوم، تبار و زبان بازتعریف میکنند. این مسأله در کنار اینکه میتواند خط روشنی را در میان اقوام، تبار و زبانهای مختلف کشور ترسیم کند و آنها را از همدیگر جدا بسازد، به گونهی خودکار زمینهساز تنشهای زبانی، تباری و قومی میشود، تنشهایی که شاید سدهها نیاز باشد تا دوباره به حالت عادی برگردد و جبران شود. به عنوان یک شهروند برای نخبهگان سیاسی و دولتمردان کشور عزیزم پیشنهاد میکنم که از وضعیت مردم و سطح کمسواد و کمبود آگاهی سیاسی آنها، نباید استفادهی ابزاری صورت گیرد. نباید آنچه تا امروز هویت مشترک ما در افغانستان حساب میشده است، در سطح تبار و زبان و قوم و جغرافیای غیر ملی تقلیل یابد. نخبهگان ما نباید به خاطر ادامهی حضور در قدرت، دست به دامن از هم جدا کردن ملت شریف افغانستان بزنند. ما نیاز داریم مواردی را تعریف کنیم تا هویت مشترک پیدا کنیم، نه اینکه روزهای ملی ما، روزهای قومی شوند و زبانی. ما نیاز داریم جغرافیای افغانستان بیشتر در قالب خودش استحکام پیدا کند و دژ محکمی باشد در مقابل هراسافکنی و هرگونه قتل و قتال تحمیلی بر شهروندان این جغرافیا، نه اینکه حالتی را به میان آوریم که گوشهای از این جغرافیا اشک سرخ بریزند از غم و نیمی دیگر، عرق بیرنگ بریزند از خوشی.
بر مردم ما هم است تا در موارد سیاسی و در رابطه به حقوق سیاسشان بیشتر از پیش دقت لازم را داشته باشند، باشد که از سوء استفاده و استفادهی ابزاری نخبهگان سیاسی عوام گرا و پوپولیست در امان باشند. سیاستمداران طرفهای سیاسی و ناپایدار شهروندان اند، اما اقوام، تبارها و گویشگران زبانی در کشور، طرفهای دایمی و یار و یاور روزهای سیاه و سفید همدیگر اند. یاران همیشهگی را باید پاسداشت و به خدعه و فریب باید «نه» گفت.