چکیده
از آنجایی که صلح به عنوان نیاز بشری یک امر مهم در تداوم حیات بشر است، از این لحاظ صلح در افغانستان به یک نیاز جدی مبدل شده و ذهنیت صلحخواهی مردم در این کشور، بیشتر از پیش تقویت شده است. صلح مصونیت میآفریند و تخاصم و درگیریها را پایان میبخشد. افغانستان کشوری است که در تاریخ خود، همواره در جنگ میان ملتها آسیب دیده و مردم آن از هر لحاظ آسیبپذیر بودهاند. جنگهای خانمانسوز، افغانها را در طول تاریخ رنج داده و این باعث شده تا مردم از غیرمصون بودن در زندهگی اجتماعی، بیباوری نسبت به آینده و عدم ثبات رنج ببرند. گفتوگوهای صلح میان افغانها چشمانداز تازهای است که یک دریچه را برای صلح پایدار در افغانستان باز خواهد کرد؛ گفتوگوهایی که در آن مردم افغانستان، طرفهای درگیر در جنگ، باید رو در رو در یک محور گردهم آیند و برای نجات افغانستان از بحران کنونی خوشبینانه به سوی صلح سراسری قدم بردارند. این موارد در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته و روش مذاکره نیز در آن مورد بحث قرار گرفته است.
مقدمه
صلح و جنگ دو مقولهی جامعه بشری است که همواره در سپهر گردون در فراز و فرود روزگار همگام با انسانها در حال تغییر بوده است. صلح، صفا و صمیمت میآورد و مُلک را آباد میکند؛ اما جنگ ویرانی و خشونت میآفریند و تباهی را به وجود میآورد. جنگ زادهی فکر جنونآمیز بشر است. بشری که خود را نسبت به دیگران برتر میداند و همهچیز را از آنِ خویش میپندارد و منافع خود را نسبت به دیگران برتر میاندیشد؛ چنین رویکردهایی جنگآفرین است. صلح عبارت از مصلحت، سازش و گفتوگو را که از ویژهگیهای منحصر به فرد انسان است راه حل بیرونرفت از چالشها دانستن است. صلح به تعبیر قرآن کریم خیر میآفریند[1] و رونقبخش بوده و در آن نیکی نهفته است. جنگ عامل عقبماندهگی، یأس و ناامیدی جامعهی بشری است. جنگ و صلح همواره در نظامهای سیاسی در جوامع انسانی در روابط میان ملتها بر سر منافع بوده و گاه برتریجوییهای فرهنگی-مذهبی نیز باعث بروز آن شده و در برخی موارد، خودبزرگپنداری جهلمحور عامل شومِ جنگ قلمداد شده است. در افق کشور ما افغانستان از سپیدهدم آغازین نهادینه شدن حکومتها، گاهی بر طبل جنگ کوبیده شده و گاهی نیز کبوتر صلح به پرواز بال گشوده است. به صورت خاصتر پس از به افول گراییدن دولت خلق و پرچم و سپس جان گرفتن حکومت مجاهدین، صدای صلحخواهی هرازگاهی طنینانداز شده و قلوب بسیاری را ملایم کرده است. اما آنچه مسلم است، در این میان بر طبل جنگ بیشتر کوبیده شده است تا صلح. علت اینکه جنگ جنونآمیز چرا تا این حد در جامعهی ما رونق پیدا کرد و تا این حد کامروا شد، هنوز سوالی است که همه با وجودی که میدانند، پاسخ روشن نمیدهند. برخی بر این باور اند که جنگ افغانستان منافع بیرونیها را تامین میکند، عدهای دیگر نیز برتریخواهی حلقات داخلی خاص را علت آن میپندارند و گروهی دیگر بر کشمکشهای قبیلهای تاکید میورزند و آن را علت اساسی جنگ افغانستان میدانند. در این نوشته بر صلح بینالافغانی که محور اصلی این مقاله است و نیز امیدها و دغدغههایی که به طور احتمالی مطرح میشود، پرداخته میشود. این نوشتار بیطرفانه، منصفانه و بر حسب حقایق گذشته، جاری و آینده مطرح خواهد شد. جناحهای سیاسی افغانستان بنا بر قوانین نافذهی کشور قابل احترام بوده و سخن گفتن در مورد آنان به معنای دشمنی نخواهد بود. بنابراین صلح بینالافغانی، محور بحث بوده و تلاش بر آن است که بدون دخالت عوامل عاطفی-درونی به آن پرداخته شود.
صلح میان افغانها و اهمیت آن
صلح میان افغانها یعنی اینکه طرفهای درگیر با میانجیگری اشخاص صالح و قابل قبول در یک محوریت به نام سرزمین افغانستان به گفتوگو بپردازند و به آتش جنگ خانمانسوز دهههای گذشته نقطه پایان نهند. صلح بین افغانها از آن جهت مهم و اساسی پنداشته میشود که جنگ میان افغانها است. افغانها میتوانند در سرزمین خویش همچنان ادامهدهندهی جنگ باشند و یا هم صلح را برای رفاه و امنیت ملت خویش برگزینند. نقش محوری در صلح افغانستان این نکته است که مردم افغانستان در این میان درگیر سیاستهای کشورهای بیرونی میشوند. با وجودی که پیر و جوان و کودک افغانستانی همواره صلح را یکی از آرزوهای دیرینشان دانستهاند، اما بدون شک این امر مهم بدون تصمیمگیری شهروندان افغانستانی امکانپذیر نیست. طرفهای درگیر در جنگ افغانستان به طور نیابتی درگیر این خانمانسوزیها شدهاند. طالبان خود را جانبدارتر از دیگران دانسته و به امارت اسلامی خویش تاکید میورزند و دولت نیز از جمهوریت اسلامی همواره به عنوان خط سرخ یاد کرده است. بنابراین صلح میان افغانستانیها از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردار است؛ زیرا جنگ میان افغانها است، نه دیگران. مردم افغانستان نیز در جنگ از هردو جانب صدمه میبینند. دولت به خیال مشروعیت مردمی، خود را حق پنداشته و در جهت امنیت و ثبات کشور حرکت میکند و از سوی دیگر، امارتخواهانی که سالیان دراز از بیرون مرزها به افغانستان هجوم آوردهاند، خود را میراثدار حقیقی و دارای مشروعیت الهی میپندارند. به همین علت اهمیت صلح افغانستانیها از هر جهت نسبت به عموم دیدگاهها، پررنگتر است.
صلح بینالافغانی؛ قوتها و ضعفها
صلح میان افغانها از چند جهت دارای نقاط قوت و ضعف خواهد بود. نخست آنکه نقطه قوت صلح بینالافغانی، به خاطری که فی مابین افغانها صورت میگیرد، دارای نقطه قوت بسیار بالا است؛ زیرا طرفهای درگیر باید خود در میز مذاکره حاضر شده و در مواردی که تفاهم و اختلاف وجود دارد، گفتوگو کنند. بنابراین نقطه قوت اصلی این است که مردم از دو طرف درگیر جنگ در افغانستان، خواستار تأمین صلح در کشور هستند. از طرفی هم، به لحاظ فکری مولفههایی که هردو طرف براساس آن باید به تفاهم برسند، روی میز گذاشته شده و هردو جانب به گفتوگو میپردازند. نقطه ضعف این گفتوگو عبارت از این است که دو جانب درگیر در مسایل افغانستان بدون چشمداشت به بیرونیها نمیتوانند به گفتوگو روی آورند و این در روند کار نقصان وارد میکند؛ یعنی گفتوگویی که ترتیب داده میشود، در آن خواستهای دو طرف، خواستهای کشورهای بیرونی و خواست مردم افغانستان باید مد نظر گرفته شود و اگر در این میان هردو جانب به طور خالص خواستهای کشورهای بیرونی را از چوکات بیرون سازند، قطعاً این مورد نیز به نقطه قوت تبدیل خواهد شد. دومین نقطه ضعف این نشست، این است که هردو جانب گفتوگوی صلح در مورد ساختار حکومت، نوع حکومتداری و سایر موارد اختلاف ایدیولوژیک دارند. این مساله باعث میشود که امیدواریها و احتمالات اینکه این گفتوگوها به نتیجه برسد، کاهش یابد.
صلح بینالافغانی و اجماع عمومی
از آن جهت که صلح و جنگ پدیدهی اجتماعی است، به این لحاظ باید مردم افغانستان در آن سهیم باشند؛ زیرا مردم هستند که در چنین مواردی تعیین سرنوشت میکنند و هم در صورت بروز مشکلات، آنان متضرر میشوند. از طرف دیگر صلح و جنگ ارتباط مستقیم با مردم دارد. مردم در حمایت از جنگ و صلح نقش محوری و اساسی دارند. اگر مردم از روند صلح حمایت نکنند، چنین صلحی ناکام بوده و بازدهی نخواهد داشت. بر این اساس مردم باید در این گفتوگو به طور گسترده اشتراک ورزند و اجماع ملی در این روند تشکیل شود. تشکیل این اجماع نیاز به انگیزهدهی از طرف هردو جانب (دولت و طالبان) دارد. طالبان به طرفدارانشان اعلام کنند و به آنان انگیزه دهند که صلح راه نجات افغانستان است و از طرف دیگر دولت افغانستان با استفاده از وسایل رسانهای، مبلغان مساجد، تکیهخانهها، سران قوم و عشایر به این مهم توجه کرده و مردم را به صلح تشویق و دعوت کند. گمان بر این است که از این جهت مردم افغانستان صلح را با جبین باز میپذیرند و همواره در عرصه صلحدوستی نسبت به هریک از دو جناح، تلاش ورزیده و خواهان آن بودهاند.
مکانیزم گفتوگوی صلح بینالافغانی
چگونهگی روند گفتوگوی صلح یکی از مهمترین مسایل در این گفتوگو است. این مساله تعیین میکند که آیا روند گفتوگو نتیجهبخش باشد و یا اینکه به ناکامی بخورد. آنچه در این مقاله به عنوان مکانیزم گفتوگو ارایه میشود، نکات ذیل است که به طور مختصر به آن پرداخته میشود:
الف) اصل قرار دادن صلح: در این نشست صلح به عنوان یک اصل قرار داده شود؛ به این مفهوم که صلح از دیدگاه قرآن کریم، احادیث نبوی، قوانین افغانستان و قوانین بینالمللی بررسی شود و نظر به هدایت این منابع بر آن تاکید گردد؛ زیرا حداقل یکی از منابع به لحاظ عقیدتی و فکری مورد تایید دو جانب گفتوگو است و این مساله به اجرایی شدن صلح کمک میکند.
ب) ترتیب تفاهمنامه مدون و قابل قبول: افراد متخصص از دو طرف برای ترتیب تفاهمنامه رایزنی کنند. از جانب دولت شخصیتهای حقوقی، سیاسی، فرهنگی، دینی و مذهبی در آن اشتراک ورزند و از جانب طالبان نیز رهبری آنان و گروههای کوچکتر آنان که خود را از آنان منشعب میپندارند، در ترتیب این تفاهمنامه صلح سهم بگیرند و طوری این سند ترتیب شود که هیچ نقطهی ابهام در آن وجود نداشته باشد.
ج) گفتوگو با سران قبایل در نقاط دوردست کشور: از آنجایی که مردم افغانستان هنوز در ولایات کشور تحت نفوذ سران قبایل و عشایر به سر میبرند، در خصوص صلح هردو طرف باید در این زمینه حیاتی با آنان گفتوگو کنند. آنچه در این گفتوگو مهم پنداشته میشود، این نکته است که افراد گفتوگوکننده بتوانند قناعت سران قبایل را حاصل کرده و یک تفاهم کلی را در این زمینه به وجود آورند. سران قبایل و متنفذان قومی-مذهبی هنوز در کشور از جایگاه بلند برخوردار بوده و این گفتوگو سبب میشود تا کبوتر صلح بدون بروز مشکلات در آسمان کشور به پرواز درآید.
د) ضمانت صلح دایمی: صلح دایمی خواست، آرزو و دغدغهی مردم افغانستان است، از این جهت دغدغهی ملت باید به دغدغهی مشترکِ دولت و طرف مذاکرهکننده صلح (طالبان) نیز تبدیل شود. صلح یک نیاز است و مردم نیز به صلح به عنوان یک نیاز خود برای مصون ماندن از تهدیدها نگاه میکنند. نگاه نیازمندانه به صلح کمک میکند تا این روند به طور دایمی و پایدار در کشور اجرایی شود. اما در این میان بعد از گفتوگوی صلح باید ضمانتی وجود داشته باشد که بر اساس آن مردم و ملت به آن دلخوشی داشته باشند و در آن زمینه بسیج عمومی شوند و به آن تاکید ورزند. مهمترین ضمانت همان تفاهمنامه خواهد بود. اما در این میان باید دولت افغانستان، نهادهای ناظر در گفتوگوی صلح، میانجیگران صلح و جوامع بینالمللی ضمانت چنین صلحی را با استفاده از لوایح بینالمللی به مردم افغانستان را تأمین کنند.
نتیجهگیری
- صلح در افغانستان به عنوان نیاز جدی مطرح شود. مطرح شدن این پدیده به عنوان نیاز، گفتوگوی صلح را پربارتر و مثمرتر خواهد کرد، زیرا صلح چتری است که همهی مردم کشور تحت سایهی آن در امنیت، رفاه، همپذیری و تعاون با هم زندهگی میکنند.
- مکانیزم صلح از تودهی مردم شروع شود؛ یعنی اول مردم در این مساله محوریت داشته باشند و سپس دولت و گروه طالبان به عنوان دو طرف درگیر جنگ، وارد مذاکره و گفتوگو شوند. سران قبایل، افراد ذینفوذ، رییسان قوم و سایر مراجع تأثیرگذار در این گفتوگو باید سهم قابل توجه داشته باشند.
- صلح میان افغانها است، بر این اساس خود افغانها میتوانند در سایهی صلح زندهگی کنند و یا هم بر جنگ شوم و تباهکننده تاکید ورزند. بر این اساس جامعهای صلح را محور قلمداد میکنند که همهی اقوام کشور در آن سهیم باشند.
- نقاط قوت و ضعف این گفتوگو بسیار اند، اما آنچه به عنوان نقطه قوت مطرح میشود، گفتوگوی میان افغانها است و نقطهی ضعف آن مداخلهی بیرونیها و عدم تامین احتمالی منافع آنان است.
[1] . قرآن کریم؛ سوره نساء/128