رویکرد پاکستان برای استفاده از گروههای رادیکال اسلامگرا برای اهداف استراتژیک، پس از شکستهایی است که در مقابل هند در سالهای 1947، 1965، 1971 و 1999 متقبل شده است. از آنجایی که پاکستان در این جنگها موفق به تصرف کشمیر از طریق نشد، تصمیم گرفت تا در مورد رویکرد راهبردی خود نسبت به هند تجدید نظر کند. این تجدید نظر تغییر استراتژی از جنگ متعارف به جنگ غیرمتعارف بود؛ چون پاکستان به این نتیجه رسیده بود که هیچ چانسی برای برنده شدن در جنگ روبهرو با ارتش قدرتمند هند ندارد. به همین دلیل مجبور شد در استراتژی خود تغییر آورد. توجیه پاکستان برای تغییر استراتژی بر دو دلیل استوار بود؛ یکم، جنگ متعارف دارای هزینه بیشتر است و حتا به دست آوردن اهداف سیاسی از راه جنگ در نظام کنونی بینالمللی به دلیل واکنشهای منفی جامعه ملل و مجهز بودن هر دو کشور به سلاح هستهای امکانپذیر نیست. بنابراین، استفاده از بازیگران غیردولتی بهترین ابزاری برای دستیابی به منافع نظامی و ژیوپلیتیکی پاکستان است. دوم، پاکستان میخواست موضوع کشمیر را به هر شکلی که باشد، زنده نگهدارد. به همین دلیل، اقدام به ایجاد گروههای شورشی در کشمیر کرد. هزاران جوان کشمیری را توسط سازمانهای مختلف افراطی جذب کرده و در پاکستان آموزشهای نظامی و ایدیولوژیک داد و به کشمیر تحت اداره هند برای جنگ علیه ارتش هند فرستاد. یکی از مغزهای متفکر این استراتژی دگروال اکبرخان بود که شورش در کشمیر تحت اداره هند را مدیریت میکرد. باری او گفته بود که بهترین گزینه برای پاکستان، حمایت از گروههای نیابتی در کشمیر است. از همان زمان به بعد پاکستان دست به حمایت از گروههای اسلامگرای افراطی زد تا بتواند به این شیوه آتش خشم و جنگ را در کشمیر زنده نگه دارد. به همین لحاظ، ارتش و سازمان استخبارات پاکستان دست به تشکیل گروههای افراطی متعددی چون لشکر طیبه، جیش محمد، سپاه صحابه، حزب المجاهدین کشمیر و سایر گروهها زد.
یکی از عوامل عمدهای که پاکستان را باورمند به این ساخته بود که جنگ نیابتی بهمراتب از جنگ متعارف و روبهرو مفید و کمهزینه است، شکست ارتش سرخ در افغانستان بود. ارتش سرخ با متقبل شدن بیش از 14 هزار کشته و هزینه میلیاردها دالری در افغانستان، شکست خورده بود؛ اما در مقابل قدرتهای غربی با هزینه کم و جنگجویان رایگان ایدیولوژیک توانسته بودند هیولای شوروی را در افغانستان شکست دهند. از آنجایی که پاکستان در خط مقدم این جنگ قرار داشت و به نیابت از غرب این جنگ را مدیریت، تمویل و تجهیز میکرد، تجربه کافی از آن آموخته بود. پس از خروج شوروی از افغانستان، جنرالان ارتش پاکستان ترجیح دادند تا به حمایت از گروههای اسلامگرای افراطی ادامه بدهند و از آنها در به دست آوردن اهداف سیاسی خود در منطقه استفاده کنند.
دهه 90 میلادی بهخصوص بین سالهای ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲ سطح شورشگری در کشمیر تحت اداره هند در نقطه اوج خود قرار داشت و صدها جنگجوی چندینملیتی که از جنگ افغانستان تجربه کافی گرفته بودند، به کشمیر سرازیر شدند تا تنور جنگ را در آنجا هرچه بیشتر داغ کنند. حتا به باور یک تعداد جنرالان هندی اگر هجوم جنگجویان به همان ترتیب ادامه پیدا میکرد، به احتمال بیشتر اداره کشمیر از دست هند بیرون میشد. اما بیثباتی سیاسی و امنیتی در افغانستان پس از خروج شوروی و رویای همیشهگی پاکستان برای رویکارآوردن یک دولت دوست و فرمانبردار در کابل که عمق استراتژیک پاکستان را تضمین کند، به اولویتهای استراتژیک پاکستان مبدل شد. به همین دلیل، اسلامآباد گروه طالبان را ایجاد کرد و اکثریت مطلق جنگجویان خارجی و پاکستانی که در کشمیر مصروف جنگ بودند را به افغانستان فرستاد. این حرکت پاکستان تا اندازهای فشار بر کشمیر را کاهش داد و از آن به بعد سطح خشونتها در آنجا به خود سیر نزولی گرفت. بنابراین، ارتش هند دوباره موفق شد نظم را در دره کشمیر برقرار سازد. اما برعکس در افغانستان خشونتها رو به افزایش بود و سالانه صدها تن از مدارس پاکستانی برای جهاد به صفوف طالبان میپیوستند و به افغانستان میآمدند. با وجود آنکه پاکستان توانست با استفاده از این ابزار طالبان را به قدرت برساند، اما نتوانست وضعیت ایدهآلی را که توقع داشت، برقرار سازد؛ چون طالبان بهعنوان یک گروه افراطی و ستیزهجو به سازمانهای دیگری چون القاعده اجازه داد تا از افغانستان بهحیث پایگاه برای عملیاتهای خود استفاده کنند.
القاعده با استفاده از فرصت چندین حمله تروریستی را در کشورهای افریقایی بر اهداف امریکایی و کشورهای اروپایی راهاندازی کرد. سرانجام ایالات متحده پس از حمله 11 سپتامبر تحت نام مبارزه با تروریسم در سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله نظامی کرد و رژیم نخست طالبان را ساقط ساخت. به این ترتیب، پاکستان امتیاز نسبی را که در افغانستان به دست آورده بود، از دست داد. پالیسی حمایت از گروههای غیردولتی پاکستان، اولین شکست و عقبگشت خود را تجربه کرد. پاکستان تحت فشار ایالات متحده و جامعه جهانی از حمایت تسلیحاتی طالبان دست کشید، اما به اعضای این گروه و هزاران ستیزهجوی خارجی که از ترس حملات ایالات متحده و متحدانش از افغانستان فرار کرده بودند، اجازه داد تا در مناطق قبایلی پاکستان پناه بگیرند. در حقیقت دست کشیدن از حمایت ستیزهجویان افراطی، سیاست دایمی پاکستان نبود؛ فقط تحت فشارهای خارجی و ترس تلافی از جانب ایالات متحده بود که پاکستان به آن تن داد. با این حال در خفا سرویس اطلاعاتی این کشور روابط خود با این گروههای افراطی را مستحکم نگه داشت. بهطور مثال، زمانی که ایالات متحده به افغانستان حمله کرد، پاکستان اکثریت نیروهای نظامی خود از مناطق قبایلی را بیرون کرد و به سازمانهای اسلامی پاکستان مانند جماعت اسلامی اجازه داد تا برای نیروهای طالبان و ستیزهجویان خارجی که از افغانستان متواری شده و به مناطق قبایلی پناه برده بودند، امکانات ابتدایی مثل نان، خانه و سایر امکانات را تهیه کنند. در حقیقت پاکستان با این کار عمداً چشم خود را در برابر حضور و پناه گرفتن گروههای افراطی بسته نگه داشت و هر نوع حضور این گروهها را در خاک خود انکار کرد.
با گذشت زمان سازمان اطلاعات پاکستان دست به احیای قدرت نظامی این گروهها زد. قدرت نظامی طالبان که پس از سال ۲۰۰۱ تقریباً فروپاشیده بود، توسط پاکستان دوباره سازماندهی شد. اسلامآباد گروههای دیگری چون القاعده، جنبش اسلامی اوزبیکستان، جنبش اسلامی ترکستان شرقی، جیش محمد و لشکر طیبه را دوباره زیر چتر حمایتی طالبان قرار داد و با رهنمودهای بیشتر از این سازمانها خواست که در جنگ علیه ناتو در افغانستان طالبان را یاری دهند. این گروهها در همکاری با همدیگر و با تشکیل سلولهای چریکی علیه دولت افغانستان، 20 سال تمام جنگیدند و خون هزاران انسان بیگناه را ریختند.
حمایت پاکستان از تروریسم تنها محدود به افغانستان نبود. ارتش و استخبارات این کشور در پهلوی اینکه مصروف حمایت بیپایان از طالبان و سایر گروههای تروریستی در افغانستان بودند، چنین نگاه بیثباتکنندهای به هند نیز داشتند. از این رو چندین حمله تروریستی را توسط لشکر طیبه و جیش محمد در هند راهاندازی کردند. حمله بر پارلمان هند، چندین حمله در کشمیر، حمله به عبادتگاه هندوها در گجرات، حمله بر قطار مسافربری در ممبئی و حمله بر هوتل تاج که منجر به کشته شدن تعدادی از خارجیها شد، از جمله حملاتی بود که توسط لشکر طیبه و جیش محمد تحت نظر سازمان استخباراتی پاکستان سازماندهی و اجرایی شد. لشکر طیبه و جیش محمد دو سازمان افراطی اسلامگرایند که با سازمانهای افراطی مثل القاعده ارتباط دارند و دارای اهداف مشترکاند. همچنان یک تعداد از کادرهای این دو سازمان را افسران و جنرالان متقاعد ارتش و سازمان استخبارات پاکستان تشکیل میدهند.
پاکستان این سازمانها را در درون خود مستقیم یا غیرمستقیم پرورش داد، اما هیچگاهی به عواقب آن که در آینده میتواند این سازمانها و یا سازمانهای دیگر از آن انشعاب کنند و میل سلاح خود را به سوی پاکستان نشانه بگیرند، توجه نکرد. نهتنها این موضوع باعث نگرانی پاکستان نبود، بلکه به هیچ یکی از هشدارهای منطقهای و جهانی در مورد پیامد خطرناک این سیاست توجه نکرد و به حمایت خود از تروریسم ادامه داد. این سیاستهای غلط پاکستان باعث شد که خطرناکترین گروههای افراطی چون طالبان، شبکه حقانی، القاعده، لشکر طیبه و سایر گروهها در منطقه متولد شوند و امنیت کل منطقه و جهان را به خطر بیندازند.
امروز براساس اطلاعات موجود تنها بیش از 20 گروه تروریستی در افغانستان فعالیت دارند. این گروههای افراطی از ملیتهای مختلفی چون اویغوری، تاجیکستانی، اوزبیکستانی، عرب، هندی، چچنی، داغستانی، افغان، پاکستانی، کشمیری و سایر ملیتها تشکیل شدهاند که هر کدام خواهان برقراری نظام شریعت و حکومت اسلامی در کشورهای متبوع خویش هستند. پاکستان با استفاده از این گروهها، کدام دستاورد بزرگی نداشته، جز اینکه منطقه را هرچه بیشتر در کام هیولای افراطگرای و هرجومرج فرو برده است. حالا خود پاکستان نیز در این منجلاب گیر مانده است. تحریک طالبان پاکستان که خود را شاخهای از طالبان افغانستان میگوید، از دود و خاکدان این وضعیت متولد گردیده و امروز به بزرگترین تهدید برای امنیت ملی پاکستان مبدل شده است. طالبان پاکستان که از اتحاد رهبران قبایلی در سال ۲۰۰۷ ایجاد و پس از عملیات ضرب عضب به افغانستان متواری شده بودند، در کنار طالبان با دولت افغانستان جنگیدند؛ اما پس از تسلط طالبان بر افغانستان، این گروه با اعتماد به نفس بیشتر خواهان ادامه جنگ با ارتش پاکستان و برقراری نظام طالبانی در پاکستان شده است. به همین دلیل، پس از ۱۵ آگست ۲۰۲۱ حملات خود را در داخل خاک پاکستان افزایش داده و چندین عملیات انتحاری را علیه نظامیان پاکستان اجرایی کرده است. براساس پژوهشی که توسط انستیتوت مطالعات راهبردی پاکستان صورت گرفته است، پس از رویکارآمدن طالبان در افغانستان حملات دهشتافگنی ۵۱ درصد در خاک پاکستان افزایش یافته است. بنابراین، گروههای تندرو دینی که پاکستان روزگاری آنها را ابزاری برای اهداف خود میدید، امروز به بزرگترین درد سر برای خود این کشور مبدل شدهاند. هرچند گمان پاکستان بر این بود که پس از رویکارآمدن طالبان در افغانستان امنیت بیشتر به پاکستان برمیگردد و طالبان افغانستان در مهار طالبان پاکستان همکاری میکنند، اما دیده میشود که چنین نشده است. حتا طالبان افغانستان تا هنوز هیچ تمایلی به همکاری در مهار طالبان پاکستان نشان ندادهاند. این عدم همکاری به دو دلیل است: نخست، اینکه طالبان افغانستان و تحریک طالبان پاکستان از لحاظ ایدیولوژیک، قومی و تباری یکیاند. دوم، طالبان افغانستان نسبت به تحریک طالبان پاکستان نگاه ابزاری دارند تا بتوانند در روابط خود با پاکستان از آن گروه استفاده کنند. کاری را که پاکستان در چند دهه اخیر در برابر افغانستان انجام میداد، حالا دستپروردهگانش با سلاح خودش به او حمله میکنند. در نتیجه گفته میتوانیم که پاکستان خود را در گودالی عمیق انداخته است که بهآسانی نمیتواند از آن بیرون شود. شاید پاکستان گمان میکرد که برگشت طالبان رویای عمق استراتژیک این کشور را برآورده میسازد، اما حالا دیده میشود که نهتنها به سیاست عمق استراتژیک خود دست نیافته، بلکه خودش را در گودال استراتژیک فرو برده است.