انتظارات پاکستان از طالبان
شجاعالدین امینی

از پاکستان بهمثابه بانی و حامی گروه طالبان نام برده میشود. هیچ کشوری نه در منطقه و نه در جهان غرب به پیمانه پاکستان بر طالبان نفوذ ندارد. نفوذ پاکستان بر طالبان از اهرمهایی که آن کشور در رابطهاش با طالبان دارد، ناشی میشود. بیشتر رهبران و مقامهای طالبان در پاکستان آموزش دیدهاند، در آن جا خانه و کاروبار دارند. طالبان غیر از حمایتهای سیاسی، آموزشی، فنی و تربیتی که از ارتش و استخبارات پاکستان در سالهای متمادی دریافت کردهاند، روابط محکمی با برخی از نهادهای غیردولتی پاکستان از جمله احزاب تندرو، محافظهکاران مذهبی و مدارس آن کشور دارند. این روابط برای طالبان حمایتهای مالی، تسلیحاتی و نیروی جنگی فراهم میسازد. رجوع امریکا و دولت پیشین افغانستان به پاکستان برای ترغیب طالبان به پیوستن به پروسه صلح حکایت از نفوذ آن کشور بر گروه طالبان دارد. دهها نمونه دیگر میتوان از نفوذ پاکستان بر طالبان به دست داد. بارها، مقامهای پیشین دولت افغانستان از جمله حامد کرزی، رییس جمهور پیشین، تامین صلح و ختم جنگ در افغانستان را مشروط به عزم پاکستان دانستهاند: «کلید گمشده صلح افغانستان در پاکستان است و طالبان در این روند نقشی ندارند[۱].» این سخن و نظایر آن دلالت بر چیزی نمیکند جز نفوذ پاکستان بر طالبان. پاکستان از جمله کشورهایی بود که در صف حمایت از طالبان در برابر حکومت مجاهدین ایستاد و حمایت خود را پنهان نداشت. همچنان اولین کشوری بود که سلطه اول طالبان بر افغانستان را به رسمیت شناخت و عربستان و امارات متحده عرب را هم رفیق راه خود کرد.
پس از وقوع یازده سپتامبر، پاکستان بر سر دوراهی قرار گرفت: گزینش میان امریکا و طالبان. امریکا رهبری جریان ضد تروریسم را بر عهده داشت که نابودی طالبان و القاعده هدف اصلی این جریان را شکل میداد. پاکستان بقای خود را ترجیح داد و پیوستن به جریان ضد تروریسم را به صلاح خود پنداشت. ورنه آن گونه که جورج بوش، رییس جمهور امریکا، هشدار داده بود، ممکن بود این کشور با ماندن در کنار طالبان به عصر حجر برگردد. پاکستان ظاهراً تا مدتها به طالبان روی خوش نشان نداد و آوازههایی هم که دلالت بر ازسرگیری رابطه عمیق میان این کشور و طالبان کند به گوش نمیرسید. عاملی که پاکستان در این برهه کوتاه از طالبان دوری میجست، حضور سهمگین امریکا در افغانستان و همینطور خشم آتشین این کشور نسبت به طالبان و القاعده بود. مزید بر این، حضور فعالانه هند در کنار جریان ضد تروریسم به رهبری امریکا، آرامش پاکستان را گرفته بود و این کشور را وا میداشت تا هرچه بیشتر خود را به جریان ضد تروریسم نزدیک کند.
در اوایل سال ۲۰۰۶ پس از آن که اراده امریکا در مبارزه علیه تروریسم به سستی گرایید و نشانههایی از ظهور دوباره طالبان در برخی از مناطق افغانستان دیده شد، ظن حمایت پاکستان از طالبان بار دیگر به گوشها پیچید؛ چون همه فکر میکردند که طالبان پس از حمله نظامی امریکا بر افغانستان، به پناهگاههای خود در پاکستان رفتهاند و حالا از نو تجدید نیرو کرده و وارد خاک افغانستان میشوند. در این برهه بود که در سیاست خارجی پاکستان در برابر تروریسم چرخش به میان آمد و این کشور از نو به حمایت از طالبان کمر بست. این در حالی بود که پاکستان خود را پرچمدار مبارزه با تروریسم و قربانی خط مقدم نبرد با آن میدانست و حمایت کشورهای غربی را به این بهانه به دست میآورد.
پاکستان هم با کاروان کشورهای غربی همراه بود و هم با کاروان کشورهای منطقه. هر کشوری که میخواست کانال ارتباط با طالبان را بگشاید، دروازه پاکستان را بهناچار میزد. گویی که راه برقراری صلح و پایان جنگ در افغانستان از کوچههای پاکستان میگذرد. حتا قدرتی به بزرگی امریکا برای مذاکره با طالبان به همکاری پاکستان نیاز احساس میکرد. پروسه موسوم به مذاکرات دوحه که از سوی امریکا و قطر راهاندازی شد و موجبات سقوط حکومت پیشین افغانستان و روی کار آمدن مجدد طالبان را فراهم کرد، حمایت و رضایت پاکستان را با خود داشت. روی کار آمدن مجدد طالبان بار دیگر پرده از حمایت پاکستان از این گروه برداشت. در روزهای اول برگشت طالبان به کابل، فیض حمید، رییس سازمان استخبارات پاکستان (ISI)، در یکی از هوتلهای کابل دیده شد که گفته میشد به قصد تشکیل کابینه طالبان و رفع اختلافها در این زمینه آمده بود. حضور این مقام قدرتمند پاکستانی دقیقاً حکایت از این میکند که افسار طالبان در دست پاکستان است و این گروه همچنان برای این کشور حائز اهمیت است.
با توجه به نکات گفته شده، پرسشی که مطرح میشود این است: انتظارات پاکستان از طالبان در بدل حمایت از این گروه چیست؟ انتظارات پاکستان از طالبان چیز بدیع و تازهای نیست که کسی نفهمد؛ دقیقاً چیزهایی است که پاکستان از بدو تولد از دولتهای افغانستان انتظار برآوردهسازی آن را داشته است. بقیه دولتها در افغانستان به انتظارات پاکستان پشت پا زدهاند، ولی پاکستان فکر میکند تنها نیرویی که میتواند این انتظارات را برآورده سازد، طالبان است.
۱- گوش به فرمان باشند
یکی از آرزوهای دیرین پاکستان این بوده است که در افغانستان حکومتی ایجاد شود که از اسلامآباد فرمانبری داشته باشد. راهبرد پاکستان در قبال افغانستان از بدو تولد تا این دم راهبرد «اعمال نفوذ» بوده است؛ راهبردی که نهتنها گرهگشایی نکرده، بلکه بر حجم گرهها افزوده است. پاکستان دغدغه بقا دارد؛ چون احساس میکند که با قرار گرفتن در میان دو کشوری که با آنها منازعه مرزی دارد، بقای آن در معرض خطر قرار دارد. علمکردن خطر بقا، سبب شده است تا ارتش در پاکستان میداندار امور باشد. در پاکستان به ارتش بهمثابه حافظ این کشور نگریسته میشود. این که هژمونی ارتش بر سیاست چه بلاهایی بر سر مردم پاکستان آورده است، به آن توجهی نمیشود. پاکستان از آن جا که بقای خود را در مخاطره میبیند، رفتار تجدیدنظرطلبانه در حوزه جنوب آسیا دارد. برای نمونه، نظمی را که در شکلدهی آن هند نقش داشته باشد، بر نمیتابد و براندازی آن را مهمترین وظیفه خود میداند. پاکستان افغانستان را نیز منبع ناامنی علیه خود میداند؛ چون با افغانستان هم منازعه مرزی دارد. ازاینرو، مقامهای پاکستانی میکوشند حکومتی در افغانستان برقرار باشد که از اسلامآباد فرمانبری داشته باشد. نظامیان پاکستانی از این نظر، طالبان را گزینه مطلوب میدانند.
۲- نفوذ هند در افغانستان را سد کنند
سد نفوذ هند در افغانستان همچنان یکی از آرزوهای دیرینه پاکستان است و تلاش این کشور برای تشکیل حکومت فرمانبر در افغانستان را در همین راستا میتوان معنا کرد. پاکستان در برابر هند حساس است و این کشور را به چشم رقیب آشتیناپذیر میبیند. در جنوب آسیا، آسیای میانه و حتا قفقاز جنوبی این دو کشور رقابت تنگاتنگی با هم دارند. اگر نقش پای هند در جایی دیده شود، بعید است که نقش پای پاکستان در آن جا دیده نشود. رقابت حاد و نفسگیر میان هند و پاکستان سبب شده است تا آنان به بازی با حاصل جبری «جمع صفر» فکر کنند. یعنی برد هند به مفهوم باخت مطلق پاکستان است و برد پاکستان به مفهوم باخت مطلق هند. ماهیت منازعه میان پاکستان و هند نهتنها مرزی که ایدئولوژیک نیز است. قاعدتاً اساس جدایی میان این دو کشور ایدئولوژیک است. ازاینرو، مقامهای پاکستانی فکر میکنند که هند موجودیتی بهنام پاکستان اسلامی را نمیتواند تحمل کند و بهدنبال نابودی آن است.
مقامهای پاکستانی سعیشان این است که داشتن منازعه مرزی با هند و افغانستان این دو کشور را به متحد استراتژیک علیه پاکستان تبدیل نکند. پاکستان فکر میکند که جنگیدن با این دو کشور همزمان نه به سود است و نه هم به مصلحت. بهتر این است که با یکی از در دوستی وارد شد و با دیگری از در رقابت. پاکستان میکوشد با افغانستان از در دوستی وارد شود تا این که بتواند نفوذ هند در این کشور را سد کند، و یا هم میان این دو کشور فاصله اندازد. انتظار پاکستان مبنی بر سد نفوذ هند در افغانستان لزوماً به این مفهوم نیست که افغانستان با هند رابطه نداشته باشد یا هم این که همیشه در ستیز با این کشور باشد. پاکستان میخواهد که اگر افغانستان ناگزیر به انتخاب میان هند و پاکستان باشد، بایستی پاکستان را برگزیند نه هند را. یکی از انتظاراتی که روی میز طالبان گذاشته شده است، همین است که سطح مراوده با هند بایستی براساس نگرانیها و ملاحظات پاکستان عیار شود؛ خواستی که به نظر میرسد طالبان در گذشته و حال به آن تن دادهاند.
۳- به منازعه مرزی نقطه پایان بگذارند
منازعه مرزی میان افغانستان و پاکستان یکی از منازعات مزمن و درازدامن است که رابطه میان این دو کشور را همیشه سرد نگه داشته است. ریشه مشکل میان افغانستان و پاکستان از بدو تولد این کشور تا این دم از جوی منازعه مرزی آب میخورد. تا زمانی که منازعه مرزی میان دو کشور پایان نیابد، منازعه در سایر حوزهها نهتنها پایان نمییابد، بلکه دامنه بیشتر هم پیدا میکند. پاکستان میخواهد در افغانستان حکومتی برقرار باشد که منازعه مرزی با این کشور را علم نکند. پاکستان در حال حاضر طالبان را نیروی مطلوب در این زمینه میداند. انتظار پاکستان از طالبان در سه نکته خلاصه میشود: ۱- به منازعه مرزی به سود پاکستان رسماً پایان بخشند؛ ۲- سکوت کنند، یعنی بیتفاوت باشند؛ و ۳- ندای حق مالکیت بر خاک پاکستان را سر ندهند و ذهنیت پشتونها را علیه پاکستان تحریک نکنند و از ضرورت وحدت میان پشتونهای دو سوی مرز دم نزنند. حاکمان افغانستان در گذشته و حال هیچ یک از انتظارات پاکستان مبنی بر پایاندادن به منازعه مرزی را نهتنها نپذیرفتهاند، بلکه علیه این کشور برآشفتهاند و به تحریک افکار عامه دست زدهاند که نمونه قوی آن تیرهگی رابطه میان دو کشور در زمان حکمروایی سردار محمدداوود خان است.
موضع طالبان در زمینه منازعه مرزی میان دو کشور ناروشن است. به نظر نمیرسد که طالبان بتوانند این انتظار پاکستان را برآورده کنند؛ چون پایاندادن به این منازعه خشم افکار عامه بهویژه پشتونها را بر خواهد انگیخت.
۴- راه آسیای مرکزی را بهروی پاکستان باز نگه دارند
پاکستان به آسیای مرکزی نیاز اقتصادی دارد. این کشور به برق، نفت و گاز آسیای مرکزی چشم دوخته است و میخواهد مایحتاج خود را از این حوزه تامین کند. نزدیکترین مسیری که پاکستان را میتواند به آسیای مرکزی وصل کند، افغانستان است. اگر افغانستان دروازه خود را بهروی پاکستان ببندد، پاکستان از دستیافتن به منابع طبیعی آسیای میانه محروم میشود. ازاینرو، پاکستان میخواهد دولتی در افغانستان مستقر باشد که باب ورود این کشور به آسیای میانه را باز نگه دارد. برای نمونه، سه پروژه بزرگ برای وصل آسیای میانه با آسیای جنوبی در نظر گرفته شده بود که هر سه به ناکامی منتج شد: ۱- پروژه تاپی (TAPI) که گاز ترکمنستان را از طریق افغانستان به پاکستان و هندوستان انتقال میداد؛ ۲- پروژه راه آهن «افغان-ترانس» که اوزبیکستان را از طریق افغانستان به پاکستان وصل میکرد؛ و ۳- پروژه «کاسا یکهزار» (CASA-1000) که برق تاجیکستان و قرغیزستان را از طریق افغانستان به پاکستان وصل میکرد. هر سه پروژه بنابر عوامل زیادی از جمله سقوط دولت پیشین و برگشت طالبان با ناکامی مواجه شده است. لازمه تحقق و کامیابی این پروژهها در این است که افغانستان تبدیل به محیط امن و باثبات شود؛ ورنه اجراییسازی این پروژهها محتمل به نظر نمیرسد.
۵- نیروهای مخالف پاکستان را سرکوب کنند
پاکستان در افغانستان مخالفان خود را داشته و دارد. هم حاکمان با پاکستان ناسازگاری داشتهاند و هم کسانی که در بیرون از حکومت بودهاند. حکومت سردار محمدداوود خان، حکومت چپها، حکومت مجاهدین و همینطور حکومت حامدکرزی و محمداشرف غنی با پاکستان رابطه خوب نداشتند. یکی از اهداف پاکستان این بوده است که نیروهای مخالف خود در افغانستان را سرکوب کند. نیروهای مخالف پاکستان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول شامل کسانی است که مخالف دخالت پاکستان در امور داخلی افغانستان است. دسته دوم شامل کسانی است که ضمن مخالفت با دخالت پاکستان، داعیه اتحاد پشتونهای دو سوی مرز را نیز مطرح میکنند. سرکوب هر دو دسته دغدغه پاکستان است و برای دستیافتن به این هدف، طالبان را گزینه کارآمد میداند. برای نمونه، ادعا میشود که قتل دکتر نجیبالله، رییس جمهور پیشین افغانستان، از سوی طالبان با هدایت پاکستان صورت گرفته است. همینطور، ترور شخصیتهای دیگر در بیست سال گذشته به نحوی به پاکستان و طالبان نسبت داده شده است. پاکستان فکر میکند به هر پیمانه که نیروهای مخالف این کشور در افغانستان سرکوب شوند، اسلامآباد به همان پیمانه میتواند به اهداف خود بیشتر دست پیدا کند. به نظر میرسد که طالبان در زمینه برآوردهسازی این انتظار پاکستان خوب عمل کردهاند.
تازهترین انتظاری که پاکستان پیش روی طالبان گذاشته، سرکوب تیتیپی است که در نوشته دیگری ذیل عنوان «نشست اسلامآباد؛ بیجینگ و اسلامآباد به طالبان چه خواهند گفت؟» بدان پرداخته شده است.