اخلاق در غزلیات بیدل دهلوی:
سوژه ادب و تزکیه نفس، از مهمترین موضوعاتی که در ادبیات فارسی توسط سخنوران مختلف به آن پرداخته شده است. موضوعات اخلاقی که ریشه در باورهای تاریخی و فرهنگی دارد و تبلور تجربه زیست آدمیان در جوامع مختلف است، همواره در کانون توجه بسیاری از شاعران، صوفیان و نویسندهگان قرار گرفته، اما نوع پرداخت و شیوه بیان آنها یکسان نیست و موضوعات بنا بر تنوعی که در این مقوله وجود دارد، رنگارنگ است.
از سوی دیگر، قالبهای مختلف شعری در پرداختن به نکات و مفاهیم اخلاقی مهم است. بهگونه مثال، موضوع اصلی غزل، بیشتر برای بیان عواطف و احساسات، ذکر زیبایی و کمال معشوق و شکوه از روزگار است؛ هرچند در کنار غزلهای عاشقانه، غزلیات عارفانه، قلندرانه، مضمونآفرین و سیاسی ـ وطنی نیز وجود دارد. به همین ترتیب، موضوعات فلسفی و صوفیانه، موضوع اصلی رباعی، مدح شاهان و بزرگان، وصف طبیعت و گاه پند و اندرز، موضوع اصلی قصیده و بیان داستانها و حکایات گذشتهگان موضوع اصلی مثنوی را شکل میدهد.
میزرا عبدالقادر بیدل دهلوی (1664 – 1720) شاعر پارسیسرای سبک هندی از جمله شاعرانی است که در نگاه نخست، بهویژه در غزل، از منظر کاربرد مفاهیم اخلاقی شاید چندان مورد عنایت خواننده نباشد، ولی با الفت بیشتر با دیوان غزلیات او، دریافته میشود که بیدل توجه ویژهای به مقولات اخلاقی دارد. آن هم در قالب شعری غزل که در آن، آنگونه که مفاهیم اخلاقی در مثنوی و قصیده رخ مینماید، چندان مشهود نیست.
از دیوان غزلیات بیدل دهلوی برمیآید که او به مسایل دینی و موضوعات اخلاقی اعتقاد راسخی داشته و اخلاقیاتی که کاربست آنها جلای درون و صفای بیرون را سبب شود، بهگونه وافر مورد توجه او بوده است.
جستار پیش رو در صدد آن است تا برخی از مفاهیم اخلاقی نظیر خوشخویی، فروتنی، راستگویی، سنجیدهگویی و خاموشی را در دیوان یکی از برجستهترین شاعران سبک هندی دنبال کند. بدین مناسبت ابیاتی از دیوان بیدل دهلوی که به موضوعات اخلاقی آراسته است، توسط جستوجوگر «گنجور» استخراج و هریک از آنها مورد بررسی قرار میگیرد. البته از این منظر توصیف و تبیین تمام موضوعات اخلاقی دیوان بیدل که بیشتر از 70 هزار بیت تخمن زده میشود، فراتر از ظرفیت و فرصت نوشته حاضر است. در این نوشته کوشیده میشود تا در حد مجال مشت نمونه خروار، به توجهات بیدل در حوزه اخلاق پرداخته شود. قابل ذکر است که برای نشان دادن منابع اسلامی و اخلاقی هر یک از مفاهیم، مقدمهای مختصر به ابتدای هر یک از آنها افزوده شده است.
یک) خوشخویی:
اخلاق، جمع «خُلق» و این واژه به معنای «خوی» و «خصلت» است. ویژهگیهای روانی و رفتاری و واکنشهای عاطفی و رفتاری در برابر دیگران را «حسن خلق» یا «خوشخویی» نامیدهاند[1] که ضد آن «سوء خلق» یا «بدخویی» است. نرمخویی، مهربانی، پاکیزهگی، ادب در گفتار، خوشرویی، خشم نگرفتن، دوری از کارهای حرام، فراهم آوردن آسایش و رفاه برای خانواده، انس و الفت با مردم و… از مصادیق خوشخویی است.
خوشخویی در عرفان و تصوف اسلامی از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و در سیر و سلوک، انفصال از رذایل اخلاقی و اتصال به فضایل اخلاقی، دارای اهمیت بهسزایی است. طوری که اسلام پیامبرش را به داشتن «نیکخلقی» و داشتن «خلق عظیم» توصیف کرده است.
سعدی شیرازی، در گلستان، خطاب به افراد بدخوی میگوید:
«بدخوی، در دستِ دشمنی گرفتار است که هر کجا رود، از چنگ او در امان نخواهد ماند.
اگر ز دست بلا بر فلک رود بدخوی
ز دست خوی بد خویش در بلا باشد»[2]
در دیوان بیدل دهلوی موضوع خوشخویی را در موارد ذیل میتوان پی گرفت:
الف) حسن خُلق:
به حسن خلق بیدل تا توان در جنت آسودن
مشو چون زاهدان طوفانیِ آبِ طهارتها
(غزل شماره[3] 281)
به حسن خلق خوبان دلشکارند
کمان شاخ گل نکهتخدنگ است
(غزل شماره 511)
بس که عالم را به حسن خلق ممنون کردهایم
رنگ هم نتواند از جرأت به روی ما شکست
(غزل شماره 655)
صاحب خلق حَسن، گلها به دامن داشتهست
چرب و نرمی در طبایع، آب و روغن داشتهست
(غزل شماره 696)
عالم به حسن خلق توان کرد صید خویش
دام و کمند نیست به گیرایی زبان
(غزل شماره 2405)
به روی نکهت گل غنچه هرگز در نمیبندد
ز حسن خلق ممکن نیست در دلها نگنجیدن
(غزل شماره 2477)
در بیت یکم، بیدل صاحب حسن خلق را مژده آرمیدن در جنت (کنایه از دنیای برین) میدهد و در برابر آن، اخلاق زاهد را که هموار از عبادت، نماز و وضوی خود غره میشود، نکوهش میکند.
در بیت دوم، صید دل را به دست خوبانی که دارای حسن خلقاند، میداند و کمان شاخه گل (کنایه از ابروی نیکرویان) را وسیلهای برای شکار دلها میداند.
در بیت سوم، عالم را سپاسگزار خوشخویی خود میداند و ترس و ضعف را از خود دور میداند.
در بیت چهارم، کسی که دارای اخلاق نیک است، به شخصی که گل به دامانش دارد، تشبیه میشود و چربی و نرمی در طبیعت انسانها را به آب و روغن از این رو مانند میکند که آب (کنایه از حسن خلق) و روغن (کنایه از طبع آدمی) هیچگاه باهم نمیآمیزند و آدمی همیشه گوشه حیوانی در وجودش نهفته دارد.
در بیت پنجم، خوشکلامی و خوشخویی را وسیله تسخیر عالم میداند و خوشدهانی و خوشکلامی را میستاید.
در بیت ششم، حسن خلق را به بوی خوش گل تشبیه میکند و این صفت را دلیل باز شدن دروازه دلها و راهیافتن به باطن میداند.
ب) خوشخویی:
فروغ صبح رحمت طالع است از روی خوشخویی
ز چین بر جبهه لعنت میکشد خط بدخصالی را
(غزل شماره 167)
خراش دامن عزت مخواه از ترک خوشخویی
که راه کوه بدکیشی سگان بیمرس دارد
(غزل شماره 990)
در بیت یکم، بیدل دلیل اقبال بلند آدمی را خوشخویی میداند و پیشانیترشی و ترشرویی را خصلت خوب نمیشمارد.
در بیت دوم، خوشخو را انسانی عزتمند میداند و آدم بدخو را به سگ بیقلاده تشبیه میکند.
ج) نرمخویی:
نرمخویان را به بیتابی رساند انفعال
ترک خودداری کند چون سرنگون گردد آب
(غزل شماره 360)
گر به نرمی خو کند طبعت، حلاوت صید تست
هر کجا مومیست دام انگبین گردیده است
(غزل شماره 605)
نرمخویان را نباشد چاره از وضع نیاز
هر کجا آبیست بیدل، سوی پستی مایل است
(غزل شماره 663)
راحت کند بهسختی ایام نرمخو
از استخوان به خویش برآرد حصار مغز
(غزل شماره 1721)
نمیشود طرف نرمخو درشتی دهر
به روی آب محالست ایستادن سنگ
(غزل شماره 1906)
نرمخویان را به زندان هم درشتی راحت است
از برای مغز دارد پردهی خواب استخوان
(غزل شماره 2409)
در بیت یکم، بیدل کسانی را که دارای خوی نرماند و از شرمندهگی و ندامت، بیقرار میشوند، به آبی تشبیه میکند که هنگام فروریختن خودداری و شکیبایی خود را از دست میدهند و پاشان میشوند.
در بیت دوم، میگوید اگر خوی به نرمی انس گیرد، به شیرینی و حلاوت میرسد، مثل مومی[4] که عسل را در خود نگه داشته است.
در بیت سوم، نرمخویان را نیازمند میداند و آنان را به آبی تشبیه میکند که همواره به جانب پایین مایل است. نرمخویی در این بیت به افتادهگی و شکستهگی مانند میشود.
در بیت چهارم، خوی نرم با ایام دشوار نیز میسازد، به مانند مغز که با دیوارهای استخوانی مجاور است.
در بیت پنجم، درشتی روزگار حریف نرمخو شده نمیتواند، همچون آبی که هیچ سنگی رویش نمیایستد.
در بیت ششم، حتا درشتی زندان نیز برای نرمخویان مثل سختی استخوان برای مغز راحتی است و محیط خوابشان را مهیا میسازد.
[1]. انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج۳، ص۲۵۲۹.
[2]. سعدی، مصلحالدین، (1370)، کلیات، ص. 193، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، انتشارات محمد.
[3]. بیدل، میزا عبدالقادر، ()، غزلیات، غزل شماره 281، به تصحیح اکبر بهداروند.
[4]. موم مادهای زردرنگ است که زنبور عسل تولید میکند و از آن برای خود لانه میسازد.