دو) فروتنی:
فضیلت فروتنی، فقدان هوشمندانه و آگاهانه نسبت به «اهمیت نفس» است. منظور از اهمیت نفس در واقع خودمهمپنداری یا خودبزرگبینی افراطی است که میتواند بسته به موقعیت اجتماعی، افتخار، دستاورد، برتری، امتیازات ویژه یا قدرت در افراد به وجود آید. انسان فروتن، انسان دروننگر است. او به مرحلهای از آگاهی رسیده که براساس پذیرش تمام جنبههای وجودی خود بنا شده است. او این فروتنی را از راه شناخت درست خود و توجه متعالی به جهان پیرامون به دست آورده است. انسان فروتن دیدگاه واقعبینانهای نسبت به خود و جایگاهش در جهان دارد. ارزش و اهمیت او در موصوفات و دستاوردها و ویژهگیهای بیرونیای که به او اطلاق میشود، نیست و توجه متعالی به آن معنا است که میداند همه انسانها به یک اندازه از ارزش و ویژهگیهای خوب برخوردارند و هیچ امتیاز بیرونیای، کسی را بر دیگری ارجح نمیکند. البته توجه به این نکته مهم است که فروتنی به معنای مهماننوازی، ادب یا رفتاری مهربانانه و دوستانه نیست؛ بلکه نتیجه صادق بودن با خود و حاصلی نوعی احساس قدرتمند همدردی با بشریت است.
در ادبیات فارسی واژه «افتادهگی» نزدیکترین تعبیر برای توصیف صفت مثبت «فروتنی» است. شخص متواضع و فروتن با احساس ارزشمندی شخصی، خود را واجد عزت نفس میپندارد. در حالی که در شرمندهگی یا انفعال و ضعف نفس چنین احساس ارزشمندی شخصی و به دنبال آن اجتماعی وجود ندارد. فرد افتاده و فروتن، یعنی شخصی که ویژهگیهای تواضع و فروتنی را در خود دارد، کسی است که اراده میکند تا خود را درست ببیند، یعنی قوتها و ضعفها یا محدودیتهای خویش را دریابد و برای اینکه تصویری روشن از خود ارایه کند، به دنبال تحریف اطلاعات، درشتنمایی دادههایی که او را مهمتر جلوه دهند و کمشماری اطلاعاتی که او را کوچک میشمارند، نیست.
فروتنی یعنی رهایی از غرور و خودمحوری، یعنی آزادی از تکبر و جاهطلبی منفی. یعنی خاکی بودن. فرد متواضع و فروتن هیچ فشاری نمیآورد یا تلاشی نمیکند تا اهمیت خود را نشان دهد، چون نیازی به دیدهشدن ندارد. از جانب دیگر، فروتنی به معنای خود را کم دیدن و کم دانستن نیست، بلکه رفتاری براساس شناخت از ویژهگیهای خوب و همچنین محدودیتهایی است که همه ما خواهناخواه با آن روبهرو هستیم. در همین چارچوب، عزت نفس احساسی است که ما نسبت به خود داریم و میتوان ادعا کرد که نه تنها عزت نفس با فروتنی سازگار است و ارتباط دارد، بلکه فروتنی برای رشد این ویژهگی کاملا ضروری است. از سوی دیگر، فروتنی به سایرین نیز اجازه ابراز وجود میدهد. از این منظر که شخص فروتن قادر به تشخیص اهمیت و حقوق بهحق دیگران است.
دین اسلام نیز خصیصه پیامبرش را تواضع و فروتنی میداند و به صاحب رسالت پیامبری چنین خطاب میکند: «وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» (ترجمه: ای رسول! اگر که درشتخوی بودی مردمان از کنارت میجهیدند و سوی دیگر میرفتند.)
در دیوان شعرهای بیدل دهلوی تواضع و فروتنی را میتوان در بیتهایی به عنوان نمونه زیر، پیگرفت:
الف) فروتنی:
صفت «فروتنی» و واژه «فروتن» پانزده بار در دیوان غزلیات بیدل دهلوی به کار رفته، ولی در اینجا به شش مورد آن بسنده میشود:
1.
فروتنی کن و تخفیف زیر دستان باش
که رنجهاست به گردن، سرفراخته را
(غزل شماره 151)
2.
ز هوای کبر و سر منی همه راست ننگ فروتنی
تو به ذوق منصب ایمنی، ز پر شکسته هما طلب
(غزل شماره 383)
3.
بیدل به طبع سبحه هجوم فروتنیست
رسم ادب درآینهداران دین خوش است
(غزل شماره 498)
4.
از بس که سعی همت مردان فروتنیست
پشت سپه قوی به سوار پیاده است
(غزل شماره 577)
5.
اوج عزت فروتنی دارد
قطره پستی گزید، گوهر گشت
(غزل شماره 845)
6.
غرور سرکشی در آفتابت چند بنشاند
فروتن باش یعنی سایه دیواری انشا کن
(غزل شماره 2489)
چنانچه در بالا دیده میشود، بیدل در مورد یکم، دعوت به فروتنی میکند و گردنکشی را پررنج میشمارد.
در مورد دوم، غرور و تکبر را شرمآور تلقی میکند و فروتنی و پرشکستهگی را دلیل سعادت و کامروایی میداند.
در مورد سوم، افتادهگی دانههای تسبیح را تصویر فروتنی تلقی میکند و این رسم دینداران واقعی را میپسندد.
در مورد چهارم، کوشش غیرت مردان را به فروتنی تشبیه میکند و این صفت را مانند سواره نظام دلیل قوت لشکر میداند.
در مورد پنجم، بلندای عزت را در فروتنی میبیند و قطره را مثال میزند که از افتادهگی و تواضع، گوهری قیمتی گران شد.
در مورد ششم، غرور و سرکشی را به نشستن به آفتاب سوزان همسان میداند و فروتنی را همانند خنکای سایهای شخصیت آدمی.
ب) تواضع:
صفت «تواضع» در مجموع 34 بار در دیوان غزلیات بیدل دهلوی به کار رفته است که در اینجا به موارد ذیل اکتفا میشود:
1.
بیدل به تواضعها صید دل ما کردی
ما بنده این وضعیم کاین صورت ابروییست
(غزل شماره 804)
2.
بیدل دلیل مقصد عزت تواضع است
زین جاده ماه نو به جهان کمال رفت
(غزل شماره 854)
3.
تواضعهای ظالم مکر صیادی بود بیدل
که میل آهنی را خم شدن قلاب میسازد
(غزل شماره 1125)
4.
از تواضع نگذری گر آرزوی عزتیست
بیدل این وضعت به چشم هرکس ابرو میشود
(غزل شماره 1576)
5.
تا مگر بیدل، دلی آری به دست
در تواضع همچو زلف یار کوش
(غزل شماره 1818)
6.
با کمال سرکشی بیدل تواضع طینتم
همچو زلف یار مینازد به ما افتادهگی
(غزل شماره 2740)
تقریبا در تمام ابیات بالا، بیدل تواضع را به معنای افتادهگی به کار میبرد، به طور مثال در بیت یکم، تواضع را وسیله تسخیر دلها و زیبایی و کمال و آدمی میداند.
در بیت دوم، کمال را در آیینه تواضع میبیند و ماه را مثال میآورد که از این راه بوده که کامل و قرص شده است.
در بیت سوم، تواضعهای صیاد را از افتادهگی و فروتنی وی نمیداند و او را به میل آهنی تشبیه میکند که هنگام ختم شدن قلاب و چنگک صید میگردد. این مفهوم در اشعار دیگر بیدل نیز پیگرفته شده است، به عنوان مثال، او در بیت دیگر چنین میسراید:
تواضعهای دشمن مکر صیادی بود بیدل
که خمخم رفتن صیاد بهر قتل مرغان است
در بیت چهارم میگوید که اگر آرزو داری که عزتمند باشی، از تواضع غافل مشو؛ و فروتنی را (که مانند ابروی شکسته است) سبب زیبایی چشم میداند.
در بیت پنجم، طریق دل به دست آوردن را از مسیر فروتنی میسر میداند و این صفت را به زلف معشوق که نیز افتاده است، تشبیه میکند.
در بیت ششم، شاعر تواضع را جلوهای از سرشت خود میداند و بار دیگر، افتادهگی این صفت را به زلف یار تشبیه میکند.
ج) افتادهگی:
واژه «افتادهگی» در مجموع 76 بار در دیوان غزلیات بیدل دهلوی تکرار شده و بیدل چهار غزل با این قافیه دارد. در پیوست به چند بیت بسنده میشود:
1.
آخر، سری به منزل مقصود میکشیم
افتادهگی چو جاده در این ره عصا بس است
(غزل شماره 490)
2.
معنی دولت سراپا صورت افتادهگیست
از تواضع سایه بال هما افتاده است
(غزل شماره 582)
3.
نیستم بیدل چو تخم از خاکساری ناامید
آخر این افتادهگیهایم عصا خواهد شدن
(غزل شماره 2462)
4.
تسلیم، همان شاهد اقبال وصولست
افتادهگی از میوه دهد بوی رسیدن
(غزل شماره 2475)
در بیت یکم، شاعر سر منزل مقصود را از راه افتادهگی و این صفت را همچون عصا کمک کننده و رهنما میداند.
در بیت دوم، افتادهگی را همچون دارایی و ثروت ارزشمند میشمارد و این خاصیت را به سایه بال هما، که در گذشته تصور میشد سایهاش بر سر هر که بیفتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید، تشبیه میکند.
در بیت سوم، بیدل از افتادهگیهای خود ناامید نیست و روزی به مثل تخم از خاکساریهایش گلی خواهد شگفت و به رهنمایش خواهد شد.
در بیت چهارم، میوهای رسیده را میوهای افتاده، و تسلیم شدن در این وادی را ناشی از بخت بلند آدمی میداند. بیدل این موضوع را در بیت زیر نیز پیگرفته است:
افتادهگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
د) شکستهگی:
صفت «شکستهگی» به معنای «افتادهگی» و«فروتنی» پانزده بار در دیوان غزلیات بیدل دهلوی به کار رفته است که در زیر به چند مورد آن اشاره میشود:
1.
بیدل شکستهرنگی خاصان مقرر است
باشد شکستهگی ورق انتخاب را
(غزل شماره 58)
2.
به جز شکستهگیام قبله نیازی نیست
سر حباب مرا موج بس بود محراب
(غزل شماره 336)
3.
غبار عجز بود کسوت ظفر بیدل
شکستهگی ز رهی همچو موج در بر ماست
(غزل شماره 436)
در بیت نخست، بیدل «شکستهرنگی» اشخاص ویژه را (که کنایه از «ترس» و «ضعف» آنها است) انتخاب آنان میداند، نه چیزی مقرر شده.
در بیت دوم، شاعر شکستهگی را قبله (سمتی که هنگام گزاردن نماز به آن رو میکنند) و مقصود خود میداند و سر خود را به حبابی تشبیه میکند که موج محراب او است.
در بیت سوم، جامه ظفر و کامیابی را از راه عجز میسر و شکستهگی را همواره نزدیک به خویش میداند.