بخش اول – فساد و افتضاح در دستگاه دیپلماسی حکومت پیشین
سیداکرم بارز، دیپلمات پیشین در پاکستان

روایت یک مأمور وزارت امور خارجه از نابسامانی و بیعدالتی در زمان وزارت صلاحالدین ربانی
خاطرهنویسی در قالب کتاب و مقاله در سایر کشورها مروج است؛ اما در افغانستان زیاد ترویج نشده است. یکی از دلایل ناکامی و خطاهای سیاسی و تاریخی این مرز و بوم، عدم مکتوب شدن و تدوین خاطرات و چشمدیدهای سیاسی و نظامی است. چندی پیش کتاب «آقای سفیر»، خاطرات داکتر جواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین ایران را مطالعه کردم و تصمیم گرفتم که خاطراتم از پنج سال کار در وزارت امور خارجه و سه سال مأموریت دیپلماتیک در اسلامآباد را بنویسم. به باور نگارنده، خاطرهنویسی در هر مرحلهای از زندهگی سیاسی و کاری ممکن است، و لازم نیست خاطرهنویس منتظر پایان عمر و بازنشستهگی باشد. حالا که آب از سر پریده، دوستان جسارت کنند و خاطراتشان را بنویسند تا گوشههایی از ناملایمات و نابسامانیهای گذشته به نسلهای آینده منتقل شود.
این نوشته صرفاً خاطره ساده نه، بلکه روایت کارکرد فسادآلود و فراقانونی افراد در یک ساختار دولتی و حکایتگر انحصارطلبیها، بینظمیها و فروپاشی ارزشی در دستگاه دیپلماسی کشور است. نظم نیمبند پسا بن یکشبه فرو نریخت؛ بلکه در نتیجه انباشت و همهگیری فساد و عدم شکلگیری ساختارهای سالم و عدالتگستر فروپاشید.
دیپلماسی و کار در وزارت امور خارجه برایم یک مسلک ارزشمند و یک شغل مقدس بود/است، نه یک سکوی سفر و چکر. در زمان دانشگاه، گاهگاهی در اطراف وزارت امور خارجه رفتوآمد و مجله «ستوری» و فصلنامه وزارت را مطالعه میکردم. در ماه دلو سال ۱۳۹۲ خورشیدی، در یک امتحان کانکور ورودی که بیشتر از هزار تن اشتراک کرده بودند و نتیجه آن شش ماه بعد معلوم شد، به وزارت امور خارجه راه یافتم. ذوقزده بودم و احساس عالی داشتم؛ زیرا بعد از مدتی بیکاری به یک اداره مهم دولتی راه یافته بودم.
ضرار احمد عثمانی، وزیر امور خارجه، بود. ده تن از مشمولان کانکور ورودی تعیین و تعدادی هم خارج از روندهای آزمون استخدام شدند. عثمانی در قسمت مقرری افراد سخاوت خاص داشت؛ اما اشخاص باظرفیت و دانشآموخته مانند میرویس بلخی را به سختی و تعلل از بست قراردادی به رسمی ارتقا داد. در نخستین تعیینات داخلی در بست شش در ریاست تشریفات مقرر شدم و کارم را آغاز کردم. ریاست تشریفات مورد علاقهام نبود؛ زیرا تشریفات کاراکتر و هنرنماییهای خاص خود را دارد و به لحاظ شخصیتی نمیتوانستم خود را با آن هنرنماییهای خاص و ظاهر تشریفاتی عیار سازم و از رفتار و نحوه برخورد حمید صدیق، رییس وقت تشریفات، که از دفتر کاریاش عکاسخانه ساخته بود، نیز خوشم نمیآمد. در ضمن، حلقهگراییای نیز آنجا حاکم بود؛ نه محمدزایی بودم و نه هم آقازاده و سوار بر شانه زورمندان. دریشیهای خود را که بیشتر از دو هزار افغانی ارزش نداشت، در حمامهای کوته سنگی میشستم. در حالی که دیگران برای مقرر شدن در ریاست تشریفات واسطه میکردند، بیسابقه بود که کسی از بخش تشریفات کنارهگیری کند و به جای دیگر برود.
در دوره وزارت عثمانی که آخرین روزهای حکومت حامد کرزی بود، در بخش اداری تشریفات شاهد بودم که درخواستیها از افراد عجیب و غریب برای پاسپورت سیاسی میآمد و پاسپورت سیاسی برای افراد مختلف صادر میشد؛ تا جایی که شورای وزیران دستور جمعآوری پاسپورتها را به وزارت امور خارجه داد. علاقهمند کار مسلکیتر و مناسبتر برای خود بودم. بحث همکاریهای منطقهای را به لحاظ تیوریک پیگیری میکردم و در تلاش کار عملی بودم. ریاست همکاریهای منطقهای ایجاد شده بود تا به مثابه سکرتریت پروسه قلب آسیا و سازمانهای سارک، ایکو و شانگهای کار کند و رییس آن بانو رویا رحمانی -کسی که بعدها به خاطر دیوار سفارت افغانستان در واشنگتن بیشتر رسانهای شد- بود. ریاست همکاریهای منطقهای به خاطر داشتن پروژه ارتقای ظرفیت، علاقهمندان زیاد داشت و بانو رحمانی نیز به سختی و با گرفتن مصاحبه شفاهی و کتبی و با تکبر، کارمندان را قبول میکرد. در دسک پروسه قلب آسیا شروع به کار کردم. رحمانی در برگزاری سمینارها و برنامههای مربوط به قلب آسیا دقت زیاد میکرد؛ اما روابط و برخوردش با همکاران مشابه روابط در موسسات غیردولتی و انجوها و مملو از ژستهای خاص بود. در دوره معینیت سیاسی جاوید لودین، افراد عمدتاً با سابقه کار در انجوها به وزارت خارجه راه یافته و رییس مقرر شده بودند. پروسه قلب آسیا در کنار داشتن سایر زمینههای سیاسی و منطقهای، در نتیجه لابیگریهای لودین شکل گرفته بود. یکی از کارهای خوب عثمانی، احوالگیری از شعبات و بخشهای کاری وزارت بود و تلاش میکرد به همکاران قابل دسترس باشد. در عین حال، یک شمار سفیران قلدر و زورمند را که سالها بدون تأثیرگذاری در کشورهای میزبان حضور داشتند و هیچ وزیری جرأت نمیکرد که پایان وظیفه آنان را اعلام کند، به مرکز فراخواند.
صلاحالدین ربانی در دلو ۱۳۹۳ خورشیدی، بعد از انتخابات جنجالی به حیث وزیر امور خارجه معرفی شد و آغاز به کار کرد. او در اولین روزهای کاری، کارمندان ریاستها را برای آشنایی با حوزههای کاری و استماع نظریات و دیدگاههایشان به دفترش پذیرفت. در جریان ملاقات با وزیر، مشاوران و دستیارانش از دو طرف در صحبت شخص وزیر و همکاران مداخله میکردند. با خود فکر کردم که این شخص با این مشاوران چگونه یک وزارت کلیدی را مدیریت خواهد کرد؟ زیرا افراد پیرامونیاش تجربه کار دیپلماتیک نداشتند و عمدتاً از تلویزیون نور و بستهگان اعضای حزب جمعیت و شورای عالی صلح بودند. در دوره کاری ربانی، پسر یک عضو حزب جمعیت صرفاً با تحصیل در رشته مدیریت هوتلداری تا سطح معاون ریاست تشریفات ارتقا یافته بود و افراد بیتجربه و کمسواد، سمتهای مهم در مرکز و نمایندهگیهای سیاسی را تصاحب کردند. ربانی خلاف فهم و درک واقعیت جدید سیاسی که تشکیل حکومت وحدت ملی و تعیین اعضای هر دو اردوگاه سیاسی و انتخاباتی در سمتهای دولتی بود، از قبول نورستانی و امرخیل به حیث سفیر سر باز زد و وارد یک تقابل و تنش ناسنجیده و پُرهزینه با ارگ شد؛ اما بعدها افرادی مانند شینکی کروخیل، خیرالله سپینلی، عاطف مشعل و چندین تن دیگر که سفارتهایشان را به گند و فساد کشانیدند و آبروی افغانستان را بردند، به حیث سفیر قبول و در برابر خلافکاریهای آنان سکوت کرد. کارمندان وزارت هزینه آن تقابل را پرداختند و ماهها مکتوبها و پیشنهادهای ترفیع و تعیینات داخلی و خارجی در ارگ بیپاسخ ماند. روند سلیقهای و به شدت سیاسی به نام اصلاحات که پاسخی در برابر ایستادهگیهای ناسنجیده ربانی بود، فشارهای زیاد روانی را بر همکاران تحمیل کرد.
در سال ۱۳۹۵ معینیت «همکاریهای اقتصادی» ایجاد شد؛ اما چارچوب و صلاحیتهای کاریاش معلوم نبود. بانو عادله راز بدون سابقه کار در بخشهای اقتصادی به حیث معین همکاریهای اقتصادی آغاز به کار کرد؛ در حالی که وحیدالله ویسی، رییس وقت همکاریهای اقتصادی و سفیر فعلی افغانستان در استرالیا، گزینه بهتر برای معینیت بود. قرار بود معین جدید خیالپردازیهای اقتصادی اشرف غنی را در چارچوب دستگاه دیپلماسی تعقیب کند؛ اما در کنار عدم وضاحت صلاحیتهای کاری، مشکل تنظیم جای و دفاتر کاری برای معینیت جدید نیز وجود داشت و از چند بخش وزارت قیچی و برش کرده، بعضی وظایف برای معینیت جدید سپرده شد. معین بعدی، میرویس ناب، هم نمیدانست که چه باید کند. یک جدال صلاحیتی از ریاست و رهبری معینیت سیاسی و شخص حکمت کرزی به خانم عادله راز سپرده شد؛ در حالی که سفیران و نمایندهگان کشورها با کرزی نسبت به عادله راز راحتتر بودند و عادله راز در فهم و درک مسایل مربوط چگونهگی کارکرد قلب آسیا، سوابق بحثها و ظرافتهای دیپلماتیک آن مشکل داشت و در کنفرانس وزیران امور خارجه پروسه قلب آسیا در سال ۱۳۹۶ در مدیریت و جمعبندی بحثها بر سر اعلامیه کنفرانس و گردانندهگی آن موفق نبود. تغییر در اوضاع سیاسی منطقه و شکلگیری پروسههای مشابه و موازی مانند پروسه کابل، گروه هماهنگی چهارجانبه صلح فارمت مسکو و سایر ابتکارات چندجانبه منطقهای از یکسو و نبود اراده سیاسی و پیگیری قوی مسایل در سطح رهبری حکومت از دیگر سو، علاقهمندی کشورها به قلب آسیا را کاهش داد.
دوره ماستری مشترک وزارت امور خارجه و دانشگاه کابل در رشته روابط بینالملل پایان یافت و در ماه حمل ۱۳۹۵ برنامه دفاع پایاننامه در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل دایر شد. نصرالله ستانکزی، نه استاد مضمون بود و نه استاد راهنمای پایاننامه. او هیچ نقشی در برنامه ماستری نداشت؛ اما در روز دفاع پایاننامه همهکاره بود. پایاننامه سه تن از همکاران را بدون توجیه و صلاحیت علمی رد کرد و آنها را چند ماه سرگردان ساخت. چند آدم فاقد دانش و فرهیختهگی علمی و شخصیتی، از جمله ستانکزی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل، سالها به سرکوب نرم و دانشجوآزاری مشغول بودند.
در دلو ۱۳۹۵ براساس قانون کارکنان دیپلماتیک معیاد سه سال مأموریت کاریام در وزارت امور خارجه تکمیل شد و باید به مأموریت خارجی تقرر مییافتم. نبود معاش مناسب در مرکز مشکل جدی جوانان تازهکار است که خود را به هر در و دیوار میزنند تا به مأموریت دیپلماتیک که معاش بهتر دارد، مقرر شوند. ۹۰ درصد کارمندان وزارت متعلق به زورمندان و وکیلان با کمترین سواد، تعهد و تأثیرگذاری کاری بودند. حتا از برخی فامیلهای سیاسیون تا پنج نفر نیز در وزارت خارجه کار میکردند و بستهای دیپلماتیک در کشورهای اروپایی برایشان ریزرف میشد. گزارش تحقیقی مورخ ۱۰ قوس ۱۳۹۷ روزنامه ۸صبح در مورد تقرریهای سلیقهای و غیرقانونی بستهگان زورمندان «صد درصد» واقعیت دارد. میان وزیر و معینان یک رقابت در قسمت حضور افراد مورد اعتمادشان در مربوطات منابع بشری وجود داشت و افراد وزیر در بخشهای استخدام و مقرری نقش برجسته داشتند. سیستم مقرری وزارت امور خارجه بسیار ناعادلانه کار میکرد. شماری بدون اینکه حتا برای چند ساعت باغ وزارت خارجه را ببینند، به مأموریت خارجی فرستاده میشدند؛ اما اکثریت کارمندان کارا و بیواسطه و محروم وزارت، سالها باید انتظار میکشیدند تا در کویته یا زاهدان مقرر شوند. در این دوره، کارمندان وزارت از سایر شعبات هیچگونه دسترسی به رهبری وزارت نداشتند و دیدار با وزیر و یا معینان بدون همراهی یک وکیل یا زورمند قطعاً میسر نبود.
در ماه حمل ۱۳۹۶ ذلگی سجاد، مشاور حقوقی تلویزیون نور، ابتدا به حیث معاون و سپس رییس دفتر وزیر امور خارجه تعیین شد. او دسترسی کارمندان و رییسان وزارت با وزیر را شدیداً محدود کرد. وزیر نیز به دلیل مصروفیتهای حزبی و سیاسی به غیر از تعیینات، بر سایر حال و احوال وزارت اشراف و اطلاع نداشت و آمد و رفت او به وزارت مهمانگونه بود تا وزیر و مقام درجهاول وزارت.
بخش اعظم وقت وزیر در زمستان ۱۳۹۶ در مذاکرات روی کرسی جنجالی عطامحمد نور سپری میشد و به همین خاطر برنامههای سفرش به یونان را کوتاه کرد و به کابل برگشت. عدم اشتراک وزیر امور خارجه در نشست پروسه کابل که در جوزای ۱۳۹۶ در شهر کابل تدویر یافته بود، به لحاظ سیاسی سنجیده شده نبود. در زمان وزارت ربانی هیچکس نمیدانست که وزیر چه وقت میآید و چه وقت میرود. وزیر شخص غیرقابل تماس بود. یکی دو بار که برای غرس نهال در صحن وزارت و یکبار در ریاست قونسلی آمد، وزارت شکل نظامی به خود گرفته بود. کرسی وزارت امور خارجه از رهبری و مدیریت امور داخلی برای ربانی بزرگی میکرد.
حکمت کرزی، خان قندهار بود و از دل کارمندان محروم و بیواسطه نمیآمد. همکاران از نصیر اندیشه توقع بیشتر داشتند؛ اما او هم به فکر ابقای خود در معینیت و گماشتن اطرافیانش در سمتهای کلیدی داخل و خارج بود و با همکاران تقریباً مقاطعه کرده بود. امیر رامین، سفیر فعلی افغانستان در ترکیه، که آن زمان رییس همکاریهای منطقهای بود، از کار و فعالیت همکاران قدردانی میکرد؛ ولی با توجه به دسترسی نامحدودش به رهبری وزارت در قسمت مقرری خارجی همکاران مستحق، همکاری و توجه نداشت. برای مقرری خارجی یک کمیسیون متشکل از معینیان سیاسی، اداری، رییس منابع بشری و رییس دفتر توظیف بودند و از متقاضیان مصاحبه میگرفتند. این کمیسیون یک مکانیسم غیراصولی، غیرکاربردی و فقط برای افراد بیواسطه بود و دهها تن بدون نظر و رای کمیسیون به مأموریت خارجی فرستاده شدند. کمیسیون تأمینکننده شفافیت و عدالت نبود و فقط برای روپوشگذاری به فساد و خویشخوری ایجاد شده بود. در سرطان ۱۳۹۶ بعد از رفتوآمد زیاد به منابع بشری که کفشهایم کهنه شده بود، قرار شد شامل کمیسیون شوم.
کمیسیون را موفقانه سپری کردم؛ اما ماهها گذشت و از نتیجهاش اطلاعی نیافتم. ذلگی سجاد به همهکاره وزارت معروف بود و رفتارش با همکاران بیواسط سالم و دوستانه نبود. باری با یکی از همصنفیهایش به دیدارش رفتم و خواستار همکاری در زمینه مقرری خارجی شدم و گفتم که یک بست دیپلماتیک در جنیوا خالی است. گفت که چرا ایران و پاکستان نمیروی؟ اما من به هر دو کشور راضی بودم و تا آخر حاضر نبودند حتا به ایران یا پاکستان مقررم کنند. خودش در اولین مأموریت به حیث جنرال قونسل به نیویورک رفت. با توجه به فهم و شناختی که از سجاد و حواریون وزیر داشتم، هیچگاهی تقاضای ملاقات با وزیر را نکردم؛ زیرا میدانستم که آدم بیواسطه برایشان دو توت ارزش ندارد. سجاد با همکاران با نصف دست احوالپرسی میکرد و همه از برخوردش به ستوه آمده بودند. مطمین بودم که بدون واسطه هیچ چیزی ممکن نیست و از طرف دیگر، با هیچ وکیل و زورمندی رابطه نداشتم. عبدالله ایماق، رییس منابع بشری وزارت، حرف همکاران بیواسطه را تا پایان گوش نمیداد و به اصطلاح، آنان را گپ میداد.
در این مرحله، وزارت امور خارجه به «درون افگار و بیرون نگار» میماند. در زمستان سرد ۱۳۹۶ فشارهای مالی، رنج و مشکلاتم را بیشتر کرده بود و معاش ناچیزی که در زمستانها با تأخیر تادیه میشد، کفاف روزگار را نمیکرد. بعد از سلب اعتماد وزیر در عقرب ۱۳۹۵، نمایندههای مجلس به نمایندههای دلخواه و غیردلخواه تقسیمبندی شده بودند. من به دنبال وکیل دلخواه بودم. بعد از چند روز رفتوآمد به منزل عبدالباقی ملکزاده، وکیل تخار در مجلس نمایندهگان، او را در دفترش ملاقات کردم. قرار گذاشت که موضوع را با نصیر اندیشه مطرح کند؛ اما بعداً به تماسهایم جواب نداد و من هم دنبالش را رها کردم. از امتحان و مصاحبه کمیسیون نزدیک به یک سال گذشت؛ اما از نتیجه آن هیچ خبری نبود. یک رشد غیرطبیعی انگیزه صدها کارمند متعهد و مستعد را تضعیف میکند. در همین سالها نصف وقت کاری همکاران در غیبت و بدگویی ساختار و رهبری وزارت و نیم وقتشان هم در گشتزنی در باغ و سیگارکشی در صحن وزارت میگذشت. بیعدالتیها و مقرریهای سمارقگونه انگیزه و پایبندی همه را سست ساخته بود. محل مأموریت افراد بیواسطه، زاهدان، پشاور، کویته، اسلامآباد یا تهران است.
در ماه حمل ۱۳۹۷ منابع بشری تصمیم گرفت که (اعتبار از ۷ میزان ۱۳۹۷) به حیث سکرتر سوم در سفارت افغانستان در اسلامآباد تقرر یابم و بنده بعد از چهار سال و ده ماه کار فعال در مرکز و با داشتن سند ماستری به حیث سکرتر سوم تعیین شدم. در حالی که افراد زیاد منصوب به سران حکومت وحدت ملی، بستهگان حزب جمعیت و افراد مورد اعتماد معینان، بدون سواد لازم و بدون سپری کردن کمیسیون تعیینات خارجی به حیث سکرتر اول و مستشار در کشورهای اروپایی مقرر میشدند. تعدادی در اولین مأموریت داخلی رییس و در اولین مأموریت خارجی سفیر تعیین شدند؛ همکارانی با ۳۰ سال تجربه کاری از بست چهار در مرکز و از سکرتریت اول در نمایندهگیهای سیاسی بیشتر ارتقا نیافتند. در نزدیک به پنج سال کار در وزارت خارجه، به دلیل نداشتن واسطه هیچگاهی از بست پنج ارتقا نکردم؛ در حالی که در روزنامهها مقاله مینوشتم و مقالهام در یکی از سمپوزیمهای برگزارشده در ۵ اسد ۱۳۹۶ شامل هفت مقاله برتر شده بود.
به همان میزانی که در ساحت مقرریهای داخلی و خارجی خویشخوری و بیعدالتی وجود داشت، در قسمت پرداخت جیبخرچ برای کارمندان در سفرهای رسمی نیز بیعدالتی فاحش به مشاهده میرسید. برای وزیر یا معینان در سفرهای رسمی پنج تا ده هزار دالر پول نقد پرداخت میشد؛ اما برای کارمندان ۳۰ دالر در هر روز، آنهم یا از طریق سفارت و یا در برگشت از سفر تادیه میشد. شخصاً در دو سه سفر با مشکلات جدی مالی مواجه شدم و حتا در یک سفر به باکو در سال ۲۰۱۷ پنجاه دالر در اختیار داشتم. از اینکه معلوم شد به پاکستان میروم، چندین کتاب در مورد تاریخ سیاست و روابط افغانستان و پاکستان مطالعه کردم تا بیشتر خود را آماده کار در دیپلماسی دوجانبه و محیط جدید کنم. اخذ ویزای دیپلماتیک یک معضل بزرگ برای کارمندان دیپلماتیک حوزه پاکستان است. ماههای آخر کار در وزارت امور خارجه، بدترین روزها از نظر اقتصادی برایم بود و بسیاری از روزها از همکاران پول قرض میگرفتم. پاکستان برای برخی افراد در چند روز محدود و برای بعضیها تا یک سال ویزای دیپلماتیک صادر نمیکرد. سه ماه انتظار کشیدم تا ویزا صادر شود و دو ماه با تأخیر در ۹ قوس ۱۳۹۷ راهی اسلامآباد شدم.
در قسمتهای بعدی این نوشته به خاطرات سه سال مأموریت دیپلماتیک در اسلامآباد، فساد و ناکارآمدی سفیران (عاطف مشعل و نجیبالله علیخیل)، سیاستها و رفتارهای احساساتی، متناقض و کجدار و مریز در برابر پاکستان میپردازدم.
ادامه دارد…