تغییرات ساختاری در بستر جوامع انسانی همواره دلایل اجتماعی، انگیزههای سیاسی و از همه مهمتر علتهای اقتصادی دارند که آن را میشود در ابعاد داخلی و خارجی مطالعه کرد. اینکه چرا و چگونه ملاها توانستند در نبرد بیپایان بر سر قدرت سیاسی افغانستان، ساختارهای پیچیده قبیلههای پشتون را تغییر داده و خانها را شکست بدهند، خودش میتواند در فهم وضعیت اکنون کمک کند. این نوشته مدعی است که نبرد خانها و ملاها بر سر رهبری قبیلههای پشتون را تبیین کرده و دلایل پیروزی ملاها را در ابعاد داخلی و خارجی بررسی میکند. فرض نگارنده این است که اکنون ملاها به جای خانها نشستهاند و همان نقش را بازی میکنند که روزی خانها برعهده داشتند. آنها جنگجو دارند، از مردم ارتزاق میکنند و به شاه که اکنون در لباس «امیرالمومنین» درآمده، مشروعیت سیاسی میدهند.
در واژهنامه قبیلهای پشتونها، خان بهعنوان یک پایگاه اجتماعی برجستهگی مضاعف در ساختارهای میانه و بالایی قدرت – ثروت افغانستان بهخصوص جامعه جنوب دارد. خان دارای منابع اقتصادی، نفوذ محلی، خدمه، جنگجو و در موارد خاص یک دیکتاتور (Dictator) تمامعیار است که قابلیتهای فوقالعاده دارد. بهصورت عمومی یک قبیله هرچند تابع شاه هم باشد، باز هم بیشتر از خان قبیله اطاعت میکند (الفنستون، 1373). وقتی احمدشاه درانی در قرن هژدهم به قدرت سیاسی دست یافت، مبنای مشروعیت خود را از اتحاد خانها گرفت. هرچند جاناتان لی، تاریخنگار و افغانستانشناس، نحوه به قدرت رسیدن احمدشاه ابدالی را یک کودتای نظامی میداند و وجود صابرشاه کابلی، جرگه قومی و خوشه گندم را برساختههای ذهنی ناسیونالیستهای پشتون عنوان میکند که واقعیت تاریخی ندارند.
صرفنظر از اینکه ابدالی مشروعیتش را از اتحاد خانها گرفته یا کودتای نظامی، فهم این نکته مهم است که در فردای بعد از احمدشاه ابدالی، حمایت خانها و پشتیبانی انگلیس و روسیه تزاری در به قدرت رسیدن شهزادههای پشتون نقش کلیدی داشت. اکنون اما بعد از نزدیک به سه قرن کشمکش و خشونت بر سر به دست آوردن قدرت سیاسی افغانستان، ملا هبتالله، رهبر پردهنشین طالبان، در همان جای نشسته است که روزی احمدشاه ابدالی و شهزادههای پشتون نشسته بودند. تفاوتش اما در این است که ابدالی و بعد شهزادههای درانی مشروعیتشان را از اتحاد خانها و پشتیبانی قدرتهای استعماری وقت و ملا هبتالله مبنای مشروعیتش را از اتحاد ملاها و حمایت ضمنی امریکا براساس توافقنامه دوحه گرفته است. اکنون این پرسش اساسی به میان میآید که ملاها چگونه جای خانهای پشتون را در ساختار قدرت سیاسی گرفتند و این تغییرات چگونه ایجاد شد؟
خان کیست و ملا از کجا آمد؟
ریشهیابی معنایی – تاریخی واژه خان به حمله و میراث مغولها در ایران تاریخی میرسد که ریشه ترکی – مغولی دارد (کیاوند، 1368). در اینجا مراد نگارنده از خان، از بزرگترین رهبران قبیله گرفته تا ملکهای محلی و اربابان روستایی را شامل میشود که در ساختار میانه قدرت سیاسی – اجتماعی حضور دارند. در افغانستان خان متحدان اصلی شاه تعریف میشود که قدرت نسبی محلی دارد؛ آنها به نیابت از شاه مالیات جمعآوری کرده و بهگونه شبکهای (شاران، 2017) جوامع مرکزگریز روستایی (ابراهیمی، 1399) را در کنار شاه جمع میکردند. در واقع شاه وفاداری خانها را میخواست و خان وفاداری تودههای مردم را که منافع مشترک باهم داشتند. این ساختار صدها سال دوام کرد و اکنون فروپاشیده است. در آن دوران حتا ملاها نیز در ساختارهای محلی تابع دستورات خانها و در کلانشهرها مطیع اوامر خود شاه بودند و به نامش خطبه نماز جمعه میخواندند که نشاندهنده صلابت خانها و قدرت سیاسی شاهان است.
ساختار اقتصادی سنتی و زمینمحور افغانستان خانها را در جایگاه برجسته اقتصادی و سیاسی نشانده بود. آنها شبکههای ملوکالطوایفی داشتند که از یکسو نمایندهگی از پادشاه کرده و ساختارهای اقتصادی و سیاسی محلی را کنترل میکردند و از سوی دیگر به نمایندهگی از مردم خواستهها و صداهای آنها را به دربار شاه انتقال داده و یک رابطه دوسویه را به نمایش میگذاشتند. مزید بر این، خانها ملاهای محلی را نیز در کنترل خود داشته و آنها را مدیریت میکردند. تمام این رابطهها بهگونه نانوشته و سنتی و برمبنای منافع دو طرف شکل میگرفت. هم رابطه خان و مردم و هم رابطه خان و دولت مبنای منافع مشترک داشت و ساختارهای محلی در نظم قبیلهای آن را ایجاب میکرد. بعد اقتصادی در این میان بسیار اهمیت داشت و خانها شریانهای اقتصاد محلی را در دست داشتند و از آن طریق اعمال حاکمیت میکردند.
روحانیت نیز یک جایگاه مذهبی – اجتماعی است که پیشینه آن به ورود اسلام در افغانستان برمیگردد. ملا، مولوی، قاری، امام مسجد و پیشنماز همه به افرادی اطلاق میشود که به تحصیل علوم دینی میپردازند (صالحی، 1398) یا روحانیت به افراد ویژهای که در آموزشگاههای خاص به آموزش دین میپردازند و اطلاق معنایی آن به روح برمیگردد (یعقوبی، 1392). بهصورت عموم، ملاها یک قشر قدرتمند اجتماعی در افغانستان است که علاوه بر نظم و نسق مذهبی به آموزش، قانونگذاری و قضاوت مشغول بوده و در قدرت سیاسی نیز دخیل بودهاند. خصوصاً بعد از آنکه ملاها حکومت توسعهپسند امانالله خان را ساقط کردند، بهعنوان یک قشر قدرتمند بیرقیب ظاهر شدند که انسجام نسبی داخلی داشته و از همه مهمتر توانایی بسیج تودهها و سرنگونی حکومتهای را داشته و دارند.
هرچند ملاها بهعنوان قشر مشروعیتبخش در ساختارهای سیاسی نیز دخل و تصرفی داشتند، اما به نسبت نداشتن شبکههای بزرگ اقتصادی و روابط بیرونمرزی نمیتوانستند از اوامر محلی خان و دستورات شاه سرپیچی کنند. آنها تا پیش از حاکمیت رژیم کمونیستی در افغانستان کمتر رو به سیاست میآوردند و فقط در پی منافع خود بودند که باید حکومتها آن را مد نظر بگیرند و به شماری از خواستههای آنها ارج بگذارند. در واقع تا آن زمان ملاها هنوز تابع دستورات خانها بودند. بهعنوان نمونه ملاهایی که بر ضد امانالله خان شورش کردند، همه پیرو خانهای مالیاتگریزی بودند که از پرداخت مالیات سرپیچی میکردند. به عبارت دیگر، شورشی که امانالله را برانداخت، شورش مشترک خانهای مالیاتگریز و ملاهایی بود که مشروعیت و مقبولیت خود را در جهت مخالف اصلاحات امانی میدیدند. ملاها میخواستند حکومتی روی کار بیاید که منافع آنها را تامین کند، نه اینکه خود در راس حکومت قرار بگیرند.
قدرتگیری کمونیستها بهگونه ناخواسته سبب انسجام بیشتر ملاها و نیروهای شورشی دیگر شد (جیوستوزی، 1387). این نیروها که مسلح به ایدیولوژی اسلام سیاسی بودند و بعدها کابل را به تصرف خود درآوردند، سبب تغییرات بسیار اساسی در ساختار سیاسی، نظم محلی، دگرگونی اقتصادی و از همه مهمتر نظم اجتماعی شدند (پهلوان، 1377). کمونیستها و بعد به تعقیب آن دوره جنگهای داخلی و عصر مجاهدین و برآمدن طالبان از دل آن جنگها، تغییرات بسیار بزرگی را در افغانستان آورد. یکی از آن تغییرات، این بود که ملاها را بر جایگاه خانها نشاند و قدرت سیاسی – اقتصادی خانها را به تحلیل برد. ملاها تا پیش از کمونیستها در پی ایجاد حکومت نبودند؛ اما با شروع حاکمیت کمونیستها و تحولات جهانی که منجر به حمایت اسلام سیاسی شد، در پی حاکمیت برآمدند که یک نسخه آن طالبان به رهبری ملا عمر و اکنون به رهبری ملا هبتالله است؛ اما این تغییر چگونه صورت گرفت و چه عواقبی در پی دارد؟
سطح جهانی؛ ناسیونالیسم یا اسلامگرایی؟
در سطح جهانی قرن بیستم عصر تخاصم ایدیولوژیها، ظهور ناسیونالیسم و جنگهای بسیاری بود که جهان در مواجه با آن رویکردها و سیاستهای متفاوت داشته است. مراد نگارنده از جهان در این نوشته جهان غرب و کشورهای قدرتمند است که در عرصه محیط بینالملل سنگینی خود را دارند. در گیرودار این وضعیت جهان آزاد به دو دلیل اساسی که میتوان دلایل فرعی نیز به آن اضافه کرد، از اسلامگرایی در برابر ناسیونالیسم در کشورهای مسلمان – عرب حمایت کردند و امکانات گسترده تبلیغاتی، اقتصادی و سیاسی را در خدمت اسلامگرایی گذاشتند. دلیل نخست مبارزه علیه گسترش روزافزون کمونیسم بود. کشورهای غربی میدانستند که هیچ نیرویی به اندازه اسلام سیاسی در مبارزه علیه کمونیسم موفق نیست و از این لحاظ از اسلامگرایی حمایت کردند.
رویکارآمدن جمهوری اسلامی ایران و حمایت از مجاهدین افغانستان در برابر دولت تحت حمایت شوروی در کابل، نمونههای حمایتهای جهانی از اسلامگرایی در مبارزه علیه کمونیسم است. دلیل دوم اما کمی پیچیدهتر است. در اواخر قرن بیستم موجی از تفکر ناسیونالیسم و پانعربیسم در میان کشورهای عربی جوشید. کشورهای قدرتمند عرب مانند لیبیا، عراق، سوریه و مصر در منطقه قدرت مضاعف داشتند و تفکر ناسیونالیسم میتوانست سبب اتحاد مسلمانهای عرب شده و خطر جدی برای کشور تازهتاسیس اسراییل داشته باشد. اسلامگرایی پادزهر ناسیونالیسم بود و میتوانست عربها و مسلمانها را شقهشقه کرده و آنها را به دام افراطیت بکشاند. با این روش، هم میدانهای نفتی به دست قدرتهای بزرگ نیواستعماری میافتاد و منافع آنها تامین میشد و هم عربها و مسلمانها به یک اتحاد قدرتمند نمیرسیدند که برای اسراییل، این نماد قدرت غرب در خاورمیانه، مشکل جدی ایجاد شود (عطوان، 1396). حمایت از اسلامگرایی در سطح جهانی زمینههای قدرتگیری ملاها را فراهم کرد و محیط را برای روحانیت سیاسیِ قدرتخواه و خشونتگستر مساعد ساخت.
سطح منطقهای؛ پاکستان و پشتونها
در کلانروایت جهانی ملاها و نیروهای افراطی برای این در محور توجه جهانی قرار گرفتند که در کوتاهمدت منافع بلوک ضد کمونیستی را فراهم میکردند. در سطح منطقهای نیز پاکستان از این روش برای سرکوب تفکر ناسیونالیسم پشتونی استفاده کرد. رابطه پشتونها و پاکستان بسیار پیچیده است. پاکستان در کلانروایت از گسترش تفکر ناسیونالیسم پشتونی هم در افغانستان و هم در پاکستان نگران است و تمام ابزارهایش را به کار میبرد تا این تفکر را خنثا کند؛ اما در سطح داخلی افغانستان و در مواجهه پشتونها با اقوام دیگر مانند تاجیکها، به پشتونگرایی و تفکر ناسیونالیسم محلی دامن میزند و پشتونها را تحریک میکند. برای همین جنرال پرویز مشرف، رییس قبلی ارتش پاکستان، احمدشاه مسعود را دشمن پشتونها معرفی کرده و از حضور تاجیکها در قدرت انتقاد میکند. او در مصاحبهای بیان میکند که پاکستان باید پشتونها را دوباره پیروز بسازد. از نظر او، پاکستانیها میخواهند یک دولت اسلامگرای پشتونی ضد هند در افغانستان مانند طالبان روی کار شود و اساس سیاست طالبان در افغانستان با توجه به مساله هند تعریف و صورتبندی میشود.
مشرف و دیگر جنرالهای پاکستانی در حالی به این تفرقهها دامن میزنند که در کشور خودشان پشتونها مورد تبعیض سیستماتیک قرار دارند. ارتش پاکستان و ساختارهای نظامی این کشور متشکل از پنجابیها و اقوام دیگر است. در جای دیگر مشرف در مصاحبه تلویزیونی با هارون نجفیزاده، خبرنگار وقت بیبیسی فارسی، بیان میکند که افغانستان باید یک دولت پشتون داشته باشد و ارتش افغانستان متشکل از تاجیکها است. پاکستان با چنین سیاستی از یکسو مانع خلق یک روایت کلان پشتونی مبتنی بر تفکر ناسیونالیسم در امتداد خطوط قبایلی شد و از سوی دیگر با تحریک پشتونها در داخل افغانستان به تفرقه دامن زد که این خود سبب قدرتگیری ملاها و سرنگونی خانها شد. منظور پشتین، رهبر تحفظ پشتونها، در یک سخنرانی خود میپرسد که کیها یک هزار و 400 بزرگ و خان پشتون را ترور کردهاند که به نظر میرسد طرف اتهام، دولت پاکستان با همکاری اسلامگراها و ملاها باشد.
پاکستان در کلانروایت و عمیق استراتژیک (کرسین فیر، 1396) خود با هر ابزاری در صدد جلوگیری از نفوذ هند در افغانستان است. پاکستان میبایست از نیروهایی حمایت میکرد که از نظر دینی دشمنی خاص با هندیها داشته باشند. خانهای پشتون نخست سکولارهای سنتی بودند که هندیها در بینش آنها نهتنها شیطان نیست، بلکه میتوانند با آنها روابطه دوستانه، رفتوآمد و روابط معنادار و درازمدت داشته باشند و مزید بر این قدرتمندان محلی بودند که سبب گسترش تفکر ناسیونالیستی در کلانروایت شده و سبب همبستهگی پشتونهای دو طرف دیورند میشدند. این دو عامل توجه پاکستان به ملاها و این نیروی قدرتمند در افغانستان را افزایش داد که با رویکارآمدن و قدرتگیریشان در ساختارهای سیاسی و اجتماعی، تخم ستیز با هند و عدم شکلگیری کلانروایت ناسیونالیستی پشتونمحور در امتدام خطوط شکننده قبایلی ضمانت میشد.
سطح داخلی؛ تغییر ساختارها، اقتصاد جنگی و ملاها
همانطور که در بالا اشاره شد، عصر جهاد و برآمدن اسلامگرایی در افغانستان ساختارها را بهگونه کلی تغییر داد. اقتصادی سنتی و مبتنی بر زمین، بر خان و دهقان تکیه داشت، اما جهاد و ورود پولهای سیاه از تمام جهان خان و دهقان را به زیر کشید و در عوض جهادیها، ملاها و جنگسالاران را در محور ساختارهای اجتماعی – سیاسی آورد. در این دایره دیگر خان نبود که با مالیاتگیری و نفوذ محلی ساختارها را کنترل کند، بلکه جهادیها، ملاها و جنگجویان بودند که از راه جنگ ارتزاق کرده و شبکههای پیچیدهای از جنگجویان را تنظم میکردند. این قوماندانها که بیشترشان ملاها و افراد وابسته به اسلام سیاسی و روایت جهاد بودند، قدرت محلی را از خانهای پشتون گرفتند و آنها را به حاشیه بردند. دیگر شاه وجود نداشت که از همپیمانان محلی خود حمایت کند و دهقان و زمین و گندم نیز ارزش خود را از دست داده بود؛ چرا که میلیونها دالر در بستههای کمکی از کشورهای جهان وارد افغانستان میشد و ساختارهای اقتصادی محلی از هم پاشیده بود.
طالبان به رهبری ملاها که نسخه خالصتر اسلام سیاسی و کودهای قبیلهای هستند، تیر خلاص را به حضور خانها در بستر قدرت اجتماعی و سیاسی زدند. اگر کرزی را بازمانده خانهای قندهار و ملا هبتالله را نماینده ملاها فرض کنیم، در این نبرد هبتالله بود که پیروز شد و جایگاه سنتی خان در جامعه پشتون را تصاحب کرد.
تغییرات اجتماعی یک امر حتمی در گستره تاریخ است که تابع عوامل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتا دخالت کشورهای بیرونی است. مسیری که ملاها پیمود، دقیقا بیانکننده این است که چگونه سیاستهای جهانی میتواند در بستر داخلی کشورها تغییر ایجاد کند. اکنون طالبان پولی را که خانها به نام مالیات میگرفتند، به نام زکات و عشر میگیرند، جایگاه قومی خانها را به نام عالم دین و حلوفصلکننده دعواها تصاحب کردهاند و از همه مهمتر صاحب نفوذ محلی، مجراهای اقتصادی و جایگاه سیاسی شدهاند؛ به اندازهای که امروز «امیرالمومنین» تعیین میکنند و بعد از خیمه لویهجرگه فتوا میدهند که هر کس از ما اطاعت نکند، باغی و سزاوار مرگ است.
طالبان به رهبری ملاها بعد از اینکه شرایط قدرتگیری آنها از نظر جهانی، منطقهای و داخلی فراهم شد، دست به استراتژیهایی زدند که بتواند قدرت آنها را تداوم ببخشد. نخست آنها شبکه بههمپیوسته از ملاها را ایجاد کردند. این شبکه که هرچند نظاممند و دارای سلسهمراتب بروکراسی نیست، اما در اینکه باید ملاها دست به سیاست بزنند، توافق نظر دارند. آن عده از ملاهایی که با این شبکه اختلاف داشتند، یا از اقوام دیگر بودند که میتوانستند تاثیرگذاری داشته باشند و قدرت این شبکه را به تحلیل ببرند را ترور کردند. در سال 1394 روزنامه ماندگار گزارش داد که در 14 سال گذشته بیش از 100 عالم دینی که به نظر میرسد با شبکه ملاها مخالفت داشتند، ترور شدهاند. این ترورها در سالهای اخیر افزایش چشمگیری پیدا کرده بود. صدها عالم دین به دست طالبان ترور شدند تا صفهای طالبان پاک و فضا برای قدرتگیری شبکه ملاها آماده شود. اکثریت علمای ترورشده در بستر دولت زندهگی میکردند.
بعد از ایجاد این شبکه، طالبان هر آن نیرویی که میتوانست در ساختارهای محلی قدرت ملاها را به تحلیل ببرد، ترور و حذف کردند که بخش بزرگ این روند شامل ترور و از میان برداشتن خانهای قدرتمند قبیلهها در مناطق پشتوننشین بود. طالبان به رهبری ملاها روند ترور خانها را بعد از سال 2006 آغاز کرده و تا پیش از به قدرت رسیدن دوبارهشان در 15 آگست 2021 تکمیل کردند. همانطور که در بالا به نقل از منظور پشتین، رهبر تحفظ پشتونهای پاکستان یاد شد، نهتنها در افغانستان، بلکه در مناطق قبایلی نیز موجی از خانکشی و ترور افراد صاحب نفوذ آغاز شد تا ملاها تنها نیرو باقیمانده از ساختارهای سنتی را نیز از میان بردارند. هرچند هیچ آماری در دست نیست که نشان دهد طالبان چه تعداد از خانها و افراد بانفوذ محلی را ترور کردهاند. پاکستانیها در این میان تلاش حداکثری کردند که در کلیت جوامع پشتون، هم در افغانستان و هم در مناطق قبایلی پاکستان، ملاها بر سر قدرت بیایند؛ چرا که این قشر منافع استراتژیک پاکستان را تامین میکند.
اما به نظر میرسد که بهگونه کامل طالبان تا پیش از به قدرت رسیدن دوبارهشان، خانهای قدرتمند در مناطق پشتوننشین را ترور کردهاند. طالبان در مناطق دیگر از جمله در ولایتهای شمال نیز اربابهای محلی، قوماندانهای جهادی و ملاهای مخالف خود را ترور کردند و اکنون بدون هیچ رقیب جدی در کلیت افغانستان حاکمیت میکنند. ملاها توانستهاند با حمایت جهانی از اسلام سیاسی، انسجام شبکهای در داخل، متوسل شدن به ترور و حمایت پاکستان، خانهای پشتون را از اقتدار به زیر بکشند و خود به اقتدار برسند. البته در این میان پولهای کمکی به جهاد و جنگ در افغانستان، تغییر ساختارهای اقتصادی و سیاسی روند موجود را تسریع بخشیده و تمام این مولفههای کمک کرد تا شرایطی به وجود بیاید که امروزه ما شاهد آن هستیم. ملاها اکنون بدون رقیب قدرتمند به حیات سیاسی خود ادامه میدهند. آنها در صدد تحکیم قدرت سیاسی خود هستند.
- الفنستون، م، 1376 (افغانها، جای، فرهنگ، نژاد)، ترجمه آصف فکرت، تهران.
- کیاوند، ع، 1380 (سیاست، حکومت، عشایر) تهران: نشر صنم.
- شاران، ت، 1396 (دولت شبکهای) ترجمه حسن رضایی، کابل: نشر واژه.
- ابرهیمی، ی، 2020، (دشواری توسعه سیاسی در افغانستان) کابل، روزنامه 8صبح.
- صالحی، ع، 2019، (روحانیت و شاه امانالله؛ از همیاری تا هماوردی) هرات: نشر آنلاین.
- یعقوبی، ع، 1391 (معناشناسی واژه روحانیت) تهران: مجله معرفت اجتماعی.
- پهلوان، چ، 1377، (عصر مجاهدین و برآمد طالبان)، تهران: نشر قطره.
- عطوان، ع، 1396، (خلافت دیجیتال) ترجمه رضا الفت، تهران: نشر کلاغ.
- کرستین ف، 2017، (نبرد تا آخرین نفس)، ترجمه خالد خسرو، کابل: انتشارات امیری.
- جیوستوزی، آ، 1392، (افغانستان، جنگ، سیاست و جامعه)، ترجمه اسدالله شفاهی، کابل.