انفعال و بیبرنامهگی بحرانها را تشدید خواهد کرد

کشور در وضعیت سراسر اضطراری است و ادامه این وضعیت بحرانهای موجود را عمیقتر خواهد کرد. مناسبات مدنی، امکان تولید صنعتی، عرضه خدمات، فرصتهای افزایش مهارتهای بشری و هر آنچه ما را در رهایی از وابستهگی بیشازحد به زمین و باران کمک میکند و در مقابله با آفات طبیعی، بحرانهای اقتصادی و مشکلات اجتماعی قادر میسازد، نهتنها درحال رشد نیست؛ بلکه دچار نزول وحشتناک شده است. در چنین شرایطی، و در حالی که بیکاری و فقر بیداد میکند و فرصتهای شغلی هر روز کاهش مییابد، نفوس کشور به شدت در حال افزایش است و زراعتی که کاملاً سنتی مانده، به دلیل تغییرات اقلیمی و کوچ زارعان گرسنه، کمدرآمدتر و فرسودهتر میشود. در چنین وضعیتی، یک نیروی بیباور به تدابیر انسانی و درگیر با اقشار مختلف در داخل کشور و ناتوان در ایجاد رابطه با جهان اداره دولت را بهدست گرفته است و با تمام نیرو میکوشد که جامعه را به عقب بکشد. تجربه یکونیم سال گذشته نشان داد که تنها با خاموش شدن صدای تفنگ بحرانها حل نمیشود؛ بلکه چگونهگی خاموش شدن تفنگها و مسیری که کشور بعد از آن اختیار میکند، بسیار مهمتر است. اگر پایان انفجار و انتحار منجر به رونق بازار، افزایش معاملات تجاری، جلب نیروی کار ماهر، سرمایهگذاری و انگیزه عمومی برای کار و آبادی شود، در آن صورت کشور به مسیر درست میافتد و بحرانها مهار میشود؛ اما در صورتی که پایان جنگ همراه با سقوط فرهنگی و اجتماعی باشد و انگیزههای کار و سرمایهگذاری را نابود کند، در آنصورت جامعه در سراشیبی بدتر از جنگ میافتد.
ایستادهگی در برابر وضعیت موجود شاید برای کسانی به معنای جنگ علیه دشمن سیاسی و رقابت برای کسب قدرت باشد، اما برای اکثریت مردم، این ایستادهگی فراتر از جنگ و ماموریتی برای نجات است. چرا که آنان خطرهای پیشرو را میبینند و متوجهاند که اگر اعتراض نکنند، دستبهکار نشوند و چشمبهراه ترحم طالب یا فشار و کمکهای خارجی بمانند، بسیار دیر خواهد شد و بحرانهای جاری به جاهای بیبرگشت خواهد رسید.
متاسفانه بیشتر اشخاص و نیروهای سیاسی شناختهشده و آنانی که تجربه حضور در قدرت را داشتهاند، فاقد نگاه استراتیژیکاند. آنان بسیار مرعوب نقش قدرتهای خارجی هستند و به امکان اقدام و تدبیر کارساز داخلی باور ندارند. این روحیه بخشی از بحران عمومی است که از چهلوچند سال جنگ و پروژه به میراث مانده است. رهبران و متنفذان سیاسی عادت کردهاند که گوشبهزنگ تصامیم خارجی بمانند، متنظر باشند تا در اثر تحولات منطقهای و پروژههای خارجی، امواج تازهای خلق شود و آنان بتوانند سوار بر یکی از موجها به صحنه سیاست برگردند. انفعال کنونی محصول این ذهنیت است. امید میرود نسل نو از تجارب ناکام گذشتهگان بیاموزد و به راهحلهای پایدار داخلی توجه کند. سیاست مجریگری و پروژهای حلال مشکلات افغانستان نخواهد بود و نیاز است که احزاب و سازمانهای سیاسی با حس مالکیت و برنامه وارد عمل شوند. در غیر آن، چه امارت طالبانی ادامه یابد و چه حکومت «همهشمول» با افزوده شدن گروهی از سیاستمداران مجری و موجسوار شکل گیرد، کشور از بحران نجات نخواهد یافت و فقر، بیکاری، تفرقه و عقبماندهگی همچنان از ما قربانی خواهد گرفت.