تردیدی نیست که امضای موافقتنامهی پایان جنگ میان طالبان و ایالات متحده، طالب را در موقعیت پیروز جنگ قرار میدهد. آنان از همین موضع وارد مذاکره با نیروهای سیاسی و مقامهای حکومتی در نشست اسلو میشوند. طالبها خواهند گفت که تعهد امریکا برای خروج نظامی از افغانستان معنایی غیر از شکست نظامی ناتو ندارد. آنان خواهند گفت که ناتو هم مثل هند بریتانیایی در قرن 19 و اتحاد شوروی در قرن 20 شکست خورده است. طالبها این روایت را خواهند فروخت که آنان وارث همان جنگجویانی هستند که بریتانیا را در قرن 19 و روس را در قرن 20 شکست دادند و حال خود ناتو را در قرن 21 به شکست نظامی مواجه کردهاند.
روشن است که مذاکره با چنین نیرویی ساده نیست. از آنجایی که ایالات متحده عجله داشت، تلاش کرد که موافقتنامهی پایان جنگ با طالبان را زودتر نهایی کند. پاکستان و شبکههای عربیای که با طالبان رابطه داشتند، حتماً به ایالات متحده پیام دادهاند که طالبان حاضر اند از صف جهادیسم جهانی ضد امریکا خارج شوند. ترمپ هم خواست که از این فرصت استفاده کند تا در انتخابات 2020 حرفی برای گفتن داشته باشد.
ولی تاریخ افغانستان نشان داده است که شورشیان ضد نیروهای خارجی همیشه موفق شدهاند زمین را در زیرپای نیروهای خارجی داغ کنند، ولی قادر به اسقاط حکومت مورد حمایت نیروهای خارجی در فردای خروج این نیروها نشدهاند. با خروج نیروهای انگلیسی در سالهای 1842 و 1880 نیروهای ضد انگلیسی موفق به سرنگونی حکومتهای که مورد حمایت هند بریتانیایی بودند، نشدند، بلکه برعکس این حکومتها بودند که در همآهنگی با هند بریتانیایی نیروهایی را که در برابر انگلیسیها جنگیده بودند، مهار کردند. با خروج نیروهای شوروی هم نیروهای ضد روسی موفق به سرنگونی نظامی حکومت داکتر نجیبالله نشدند. نیروهای ضد روسی که مورد حمایت پاکستان، دنیای غرب و کشورهای عربی بودند، انتظار داشتند که با خروج نیروهای شوروی، کابل را ظرف شش ماه تسخیر میکنند و دیگر اثری از حکومت داکتر نجیبالله باقی نمیماند؛ اما اینطور نشد.
حکومت داکتر نجیبالله با استفاده از کمکهای نظامی و مالی روسها سه سال کامل دوام آورد. آن حکومت در جبههی جنگ شکست استراتژیک نخورد. با خروج نیروهای شوروی، برخی از گارنیزیونها، مناطق دورافتاده و مراکز برخی از ولایتها از جمله ولایت کنر از وجود نیروهای دولتی تخلیه شد، ولی ساحهای که زیر کنترل دولت وقت باقی ماند، به طور مؤثر مدافعه میشد. اتحاد شوروی پس از خروج ارتش سرخ، مهمات، غذا و پول در اختیار داکتر نجیبالله قرار میداد تا بنبست نظامی را حفظ کند. گرباچف به امید رسیدن به یک راه حل سیاسی که در آن نقش داکتر نجیبالله و حزب وطن نیرومند باشد، از حکومت و ارتش وقت حمایت میکرد؛ اما میزان آن حمایت به دلیل زوال درونی شوروی روزبهروز کاهش مییافت. داکتر نجیبالله هم امیدوار بود که در رویاروییهای سیاسی درون شوروی، جناح تندرو حزب کمونیست که طرفدار کمک استراتژیک، بیوقیدوشرط و دایمی به کابل بود، روی کار بیاید. به همین دلیل بود که از کودتای ماه آگست سال 1991 مسکو حمایت علنی کرد. این کودتا را جناح تندرو حزب کمونیست اتحاد شوروی علیه گرباچف که طرفدار اصلاحات و گذار از نظم لیننیستی به یک سوسیال دمکراسی بود، سازماندهی و اجرا کردند. اما کودتای کمونیستهای تندرو ناکام ماند. با ناکامی کودتا، نفس کشوری به اسم اتحاد شوروی به شمارش افتاد و دیگر مسکو نتوانست به کمک نجیب ادامه دهد. سقوط داکتر نجیبالله بیشتر از هرچیزی، معلول قطع کمکهای مالی، نظامی و دیپلماتیک اتحاد شوروی بود، تا شکست نظامی.
در حال حاضر هم اگر خروج نیروهای امریکایی به صورت معقول مدیریت شود و پس از آن، کمکهای راهبردی نظامی و مالی به کابل ادامه داشته باشد، سقوط نظام اتفاق نمیافتد. بنابراین پیروزی نظامی هیچ جناحی متصور نیست. عقلانیت سیاسی ایجاب میکند که بهای مصالحه و حل سیاسی را هر دو طرف منازعه بپردازند. اگر صرف حوزهی جمهوری بها بپردازد، جنگ به پایان نمیرسد. جنگ زمانی به پایان میرسد که یک توافق جامع سیاسی و اجتماعی به میان بیاید و اگر قرار باشد بهایی پرداخته شود، همه بپردازند. شاید در اطراف آقای غنی هم کسانی باشند که به ناکامی ترمپ در انتخابات سال 2020 امریکا چشم دوخته باشند، همانطوری که داکتر نجیبالله منتظر پیروزی جناح مخالف گرباچف بود؛ ولی عقل ایجاب میکند که همهی نیروها به شمول حکومت برای بدترین سناریو هم آماده باشند.
برای کامیابی یک توافق سیاسی پایان جنگ، لازم است که تطبیق آن را قدرتهای بزرگ تضمین کنند. خروج مشروط نیروهای امریکایی هم اگر در توافق جامع پایان جنگ وجود داشته باشد، میتواند حل سیاسی جنگ را کمک کند. تجربه نشان داده است که هر تکانهی سیاسی و نظامی سبب میشود که برخی از نیروها و جناحهای قدرتمند موضع عوض کنند. در صورتی که تبعات روانی اعلام موافقت امریکا و طالبان برای پایان جنگ مدیریت نشود، مشکلاتی به وجود میآید. به احتمال زیاد در برخی از ولایات شماری از دستههای شبهنظامی به جانب مقابل تسلیم میشوند. ولی در صورت توافق و اتحاد الیت سیاسی کابل این مشکل هم قابل مدیریت است. اگر الیت سیاسی در کابل متفرق نشود، انسجام درونی نیروهای امنیتی هم پابرجا میماند. در نهایت، صلح و ختم منازعه زمانی ممکن است که همهی نیروها روی معیارهای مشروعیت سیاسی به توافق برسند. اگر چنین توافقی حاصل نشود، هر نوع صلحی شکننده خواهد بود. معیار مهم و اصلی مشروعیت سیاسی غیر از انتخابات چیز دیگری نیست. جناحهای گوناگون در چهل سال گذشته تلاش کردند که اراده و افکار خود را بر جناح مقابل تحمیل کنند، ولی حاصل آن جز دوام جنگ و ویرانی چیز دیگری نبوده است. این انتخابات و نظم جمهوری است که همهی نیروها را در کنار هم قرار میدهد و مبنایی برای همزیستی فراهم میسازد. نوعیت جمهوریت و نظام انتخاباتی امری قابل مذاکره و گفتوگو است.