الیت سیاسی و نبود ایده جامع برای آینده
آسو

وضعیت افغانستان با اکنونِ تاریک و آینده مبهم همچنان ادامه دارد و به نظر میرسد که طالبان نیز به بنبست کامل سیاسی رسیدهاند. سیاستهای زنستیزانه، موضعگیریهای قوممحورانه و عملکرد مبتنی بر ایدیولوژی خشن اسلام سیاسی ـ تروریستی، تفکر «طالبان تغییر کردهاند» را برباد داد و آشفتهگی سیاسی به یک بحران تمامعیار رسیده است که منطقه و جهان را تهدید میکند. با ترسیم چنین خطوطی از وضعیت موجود، پرسش از این است که الیت سیاسی افغانستان کجایند؟ آنها چه میکنند؟ ایده آنها برای افغانستان تحت اشغال و ستم ظالمانه طالبان چیست؟ بدون ترسیم یک ایده جامع و روایت قوی، رسیدن به پیروزی ممکن نیست. مردم باید در برابر طالبان پیروز شوند، اما با چه ابزارها و راهکارهایی، این را باید الیت سیاسی ترسیم کنند، روشنفکران در مورد آن حرف بزنند و رهبران خطوط آن را بکشند.
در خصوص الیت سیاسی افغانستان که بیست سال در سازوکارهای قدرت ـ ثروت حضور داشتهاند، چند نکته اساسی وجود دارد که شناخت آنها را در شرایط فعلی آسانتر کرده و زمینههای تحلیل و تبیین آینده سیاسی افغانستان را مساعد میکند. این نکته باید روشن باشد که طالب یک بنبست بزرگ است که افغانستان باید از آن گذار کند و به یک دولت جامع، دموکراتیک و دارای مقبولیت داخلی و مشروعیت بینالمللی برسد. اهمیت این تفکر از آنجا ناشی میشود که تمام مبارزات سیاسی ـ نظامی مردم افغانستان بر پایه این تفکر استوار است؛ طالب شر مطلق است و مبارزه علیه آن ضروری و اساسی که مسیر گذار از آن میگذرد. الیت سیاسی افغانستان باید پیش از همه به این تفکر برسند که به نظر میرسد بخش از آنها اکنون به این تفکر نرسیدهاند و در سردرگمی به سر میبرند.
با آنکه الیت سیاسی افغانستان هنوز به این تفکر نرسیدهاند که باید از طالبان گذار کرد، چالش دیگری که مایه نگرانی است، سردرگمی این جماعت در اکنون است که نه تبیین واقعبینانه از گذشته دارند و نه تحلیل مبتنی بر واقعیتهای موجود از آینده که بتوانند با سر هم گذاشتن این دو بخش مهم، حرفی برای گفتن و برنامهای برای انجام دادن داشته باشند. آنها از ترکیه تا تاجیکستان و از ایران تا پاکستان در یک سردرگمی عجیب به سر میبرند و هنوز نتوانستهاند بر محور یک فکر و ایده گرد آیند. بدون وجود یک ایده قدرتمند و رژف برای حل مساله افغانستان، گذار از طالبان دشوار است. میبایستی این ایدهها و تفکرات شکل بگیرد که افغانستان پساطالبان چه چیزهایی داشته باشد، مبناها و اساسهایش چه باشد و چگونه میتوان به آن دست پیدا کرد. همه این مولفهها قبل از آنکه در دنیای واقعی تجسم عینی پیدا کند، باید در تفکر سیاسی شکل بگیرد و تودهها به آن باورمند شوند و بعد در دنیای واقعی تجسم پیدا کند.
چالش دیگری که الیت سیاسی افغانستان را آسیبپذیر کرده و بر سردرگمی آنها افزوده است، از یکسو درس نگرفتن از گذشته است و از سوی دیگر اختلافات بزرگی است که میان آنها وجود دارد. این جماعت هنوز نتوانستهاند در برابر طالبان یک اجماع سیاسی قوی را به وجود بیاورند یا حتا درباره به وجود آوردن و توافق بر سر مولفههای آن با همدیگر حرف بزنند. گفتوگو و دیپلماسی اساس سیاست در دنیای جدید است. هر سیاستمدار و سیاستورزی که نتواند گفتوگو کند و راههای تعامل و تقابل را بلد شود، محکوم به شکست است.
الیت سیاسی افغانستان در سرخوردهگی، سردرگمی و غیبت اجماع و توافق همهگانی به سر میبرند. این وضعیت، مساله افغانستان را پیچیدهتر میسازد، بر عمر سلطه طالبان میافزاید و بحرانهای موجود را حادتر میکند. نزدیک به دو سال از سقوط افغانستان میگذرد، اما الیت افغانستان به چه نتیجهای رسیدهاند؟ آنها در واقع چه کردهاند؟
حقیقت این است که بدون یک آدرس قوی از طرف الیت سیاسی افغانستان که سودای حکومت قانون و گذار از طابان را داشته باشد، جامعه جهانی نیز به آنها توجه نخواهد کرد. ایدههای متنوع کنونی باید توحید شود و همه نخبهگان سیاسی بر محور یک ایده جامع گرد هم آیند. امروزه هزاران تن در افغانستان آماده مبارزه با طالبان هستند. آنها انگیزه قوی و آرمانهای بزرگ برای آزادی سرزمین خود دارند؛ اما کسی به آنها توجه نمیکند و حتا مسیرهای تماس و گفتوگوی آنها با الیت سیاسی وجود ندارد. الیت سیاسی، روشنفکران، کنشگران سیاسی و آنهایی که توانایی کار و لابی و مدیریت را دارند، باید از این سردرگمی، اختلافات بیهوده، انفعال پرسشبرانگیز و به عبارتی خواب غفلت خود را برهانند و افغانستان را از چنگ طالبان آزاد کنند. شاید دشوار است، اما آزادی افغانستان ممکن است و باید محقق شود. درس از گذشته، مدیریت اکنون و برنامه برای آینده، رسیدن به این آزادی را ممکن میسازد.
بخواهیم یا نخواهیم رهبران قومی و سیاستمدارانی که در ۲۰ سال گذشته حضور پررنگ با فرازونشیب در قدرت و ثروت داشتند، اکنون نیز تاثیرگذاری خود را دارند و بدیلی هم برای آنها در شرایط فعلی وجود دارد. آنها با درس از گذشته، مدیریت اکنون، توافق برای گفتوگو و چانهزنی و برنامه برای آینده میتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند. از سوی دیگر آنها در میان تودهها نیز نفوذ دارند. نزدیک به دو سال سکوت، سردرگمی و انتظار برای آغاز مذاکره از سوی طالبان، زمان کافی است و نشان میدهد که طالبان هوای گفتوگو و رسیدن به یک حکومت قانون و همهشمول را ندارند. وقت، وقت برخاستن برای افغانستان، برای آزادی و برای رسیدن به یک ایده جامع است تا دوباره مبارزه معنادار در برابر طالبان صورت بگیرد. بنبست طالبان و گذار از این گروه افراطی باید اولویت همه باشد و یا به اولویت همه تبدیل شود. این مسوولیت الیت سیاسی افغانستان است که باید به سرانجام برسد. افغانستان و مردمش شایسته یک دولت قانونی، مردمی و مبتنی بر اصول انسانیاند، نه کندکهای انتحاری و ملاهای سیاسی.