منبع: صدای جنوب آسیا
نویسنده: فیزا بتول
مترجم: احمدشاه کهزاد
با ادامه خروج ایالات متحده از افغانستان، دولت جدید واشنگتن در مورد نقشه راه صلح افغانستان تصمیمگیری میکند که به رغم تلفات در میدان جنگ، روایت پیروزی در دستیابی به اهداف سیاسی را به ایالات متحده ارایه دهد. بنبست مذاکرات بینالافغانی در ادامه خشونتها، مشکلات توافق دوحه بین ایالات متحده و طالبان را آشکار کرد که مطابق این توافقنامه، قرار بود روی مسائل کلیدی -آتشبس، سرنوشت نظام دموکراتیک افغانستان و حمایت از زنان، اقلیتها و حقوق شهروندی- بحث شود. با افزایش تلاش و همکاریهای جامعه بینالمللی برای تسریع روند پروسه صلح افغانستان، اکنون درک نقش بازیگران سیاسی منطقهای در مذاکرات با طالبان ضروری پنداشته میشود.
پاکستان به عنوان همسایه شرقی افغانستان، نقش مهمی در آینده این کشور دارد. تاکنون، سیاستها عمدتاً بر دیدگاههای دولت پاکستان متمرکز بوده است؛ در حالی که توجه اندکی به نقش دیگر بازیگران سیاسی پاکستان در روند صلح افغانستان شده است. این یادداشت، نقش احزاب سیاسی ملیگرا و اسلامگرای پشتون را در تقویت صلح در افغانستان تشریح میکند. نقش این احزاب سیاسی به دلیل روابط طولانیمدت و چندلایه آنها با بازیگران سیاسی در افغانستان، تجربه مشابه انقطاع دموکراتیک، سیاست غیرلیبرال و مقاومت آنها در برابر نیروهای غیردموکراتیک، مهم است. این احزاب سیاسی که با درک واقعبینانهتری از جامعه افغانستان مایل به حمایت از روند صلح در این کشور هستند، میتوانند برای پاکستان در تحقق اهدافش در تأمین امنیت مرزهای غربی در برابر تروریسم و مداخلات خارجی، سرمایه محسوب شوند.
مشکل دموکراتیزاسیون در افغانستان
در کنفرانس بن در 2001، توقع دموکراتیکسازی موفقیتآمیز افغانستان در میان سیاستگذاران بینالمللی و افغان زیاد بود. با گذشت زمان، در انتخابات سال 2019 مشخص شد که روند دموکراتیزاسیون در افغانستان مطابق انتظارات پیش نرفته است؛ چنانچه تحلیلگری ادعا کرد که دموکراسی در افغانستان ممکن «مرگ تدریجی»اش را تجربه کند. علاوه بر افزایش خشونت و گسترش مناطق تحت کنترل طالبان، مانع عمده برای توسعه دموکراتیک در افغانستان فساد توسط نظام منتخب بوده است. علاوه بر اینها، مسأله تمرکز قدرت در دولت مرکزی در کشوری با تنوع قومی و مذهبی، به کنترل فرماندهان جنگی محلی در مناطق دور از پایتخت کمک کرده است.
واکنش جامعه بینالمللی به شکست دموکراسی در افغانستان در مرحله اول «یک امر متمرکز بر رویدادها» بود که به طور خاص روند انتخابات داخلی را بیشتر از به رسمیت شناختن انتقال قدرت از طریق هنجارهای دموکراتیک هدف قرار میداد. نیروهای بینالمللی ناخواسته انتقاد مخالفان از رییس جمهور کرزی را منحیث «مهره خارجی» تحمیلشده به افغانستان اثبات کردند. از آنجا که دموکراتیزاسیون مستلزم تغییر از درون است، جامعه بینالمللی اکنون متوجه شده است که مشکل دموکراتیزاسیون در افغانستان باید یک نگرانی داخلی باشد که باید بدون دخالت خارجی ادامه یابد.
شکی نیست که اکثریت شهروندان افغانستان از یک نظام سیاسی دموکراتیک حمایت میکنند. میزان مشارکت 70 درصدی رایدهندهگان در انتخابات 2004 علیرغم احتمال حملات تروریستی بر صندوق رای، نشاندهنده علاقهمندی آنها از دموکراسی بود. در سال 2006، نزدیک به 77 درصد از مردم از تلاشهای دموکراتیک در کشور رضایت داشتند و بیش از 65 درصد به آزادی و عدالت انتخاباتی در آینده خوشبین بودند. با وجود مشارکت کم در انتخابات 2019، بیش از 70 درصد از پاسخدهندهگان به نظرسنجی سال 2020 درباره مذاکرات بینالافغانی ترجیح دادند که نظام جمهوری را در افغانستان داشته باشند؛ در حالی که تنها هفت درصد از امارت اسلامی حمایت کردند.
تاهنوز تهدید امارت اسلامی تئوکراتیک همچنان بزرگ است. هرچند طالبان دموکراسی را آشکارا رد نکردهاند؛ اما در برخی از اظهارات، آنها به طور غیرمستقیم ارزشهای لیبرال و دموکراتیک را غیراسلامی توصیف میکنند. طالبان نیز ممکن است برای به دست آوردن سهم مطلوب در قدرت از طریق یک نظام دموکراتیک با توجه به عدم حمایت مردمی مبارزه کنند. لذا نظام سیاسی آینده در افغانستان ممکن است نقطه مهمی از اختلاف بین طالبان و دولت باشد. در همین حال، دولت منتخب دموکراتیک در افغانستان برای حمایت مالی و معنوی متکی به بازیگران امریکایی و اروپایی است و همچنان اختلافات داخلی بین احزاب سیاسی و موضوع رهبری زیاد است و نهادهای دموکراتیک هنوز فاقد انسجام قوی و دستورالعمل تعیینشده همانند دموکراسیهای ضعیف همسایهها -پاکستان و ایران- هستند.
چرا احزاب سیاسی پاکستان؟
این یادداشت، نقش احزاب ملیگرا و اسلامگرای پشتون را که در اطراف مرز پاکستان و افغانستان فعالاند، در پیشبرد دموکراسی در افغانستان تشریح میکند. احزاب سیاسی شامل حزب عوامی ملی، حزب وطن و حزب عوامی ملی پشتونخواه میشوند. جنبش تحفظ پشتونها اگرچه یک حزب سیاسی نیست؛ اما به دلیل حضور دو تن از رهبران آنها در مجلس شورای ملی پاکستان و پیروان سیاسی قوی این جریان، نقش آن نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. همچنان احزاب منتخب سیاسی عبارتاند از جمعیت اسلامی، جمعیت علمای اسلام شاخه فضلالرحمان و جمعیت علمای اسلام شاخه سمیعالحق که میتوانند نقش فعال داشته باشند. با توجه به مشکل دموکراتیزاسیون در افغانستان و چالشهایی که جامعه بینالمللی با آن روبهرو بوده است، احزاب سیاسی نامبرده براساس سه دلیل زیر به عنوان بازیگران اصلی در کمک به دموکراسی و تلاشهای ایجاد صلح در این کشور، مطرح میشوند.
اول، احزاب سیاسی پاکستان روابط چندلایه و عمیق با افغانستان دارند. تجزیه و تحلیل اولیه این روابط براساس بررسی دادهها و مصاحبه با رهبری احزاب سیاسی، نشان میدهد که بسیاری از پاکستانیها روابط خود را با افغانستان در پرتو ورود اسلام به منطقه میدانند؛ ارتباطی که منجر به ایجاد افغانستان و پاکستان به عنوان «یک کشور مستقل» میشود. در گیرودار این روابط، روابط قبیلهای همیشه بر روابط سیاسی مقدم پنداشته شده است، به عنوان مثال، رهبری پشتونها در پاکستان به حامد کرزی احترام میگذارند، نه به این دلیل که او رییس جمهور سابق افغانستان بود؛ بلکه به این دلیل که او یک رهبر قبیلهای است. این روابط قبیلهای اغلب از طریق ازدواجهای متقابل به روابط خانوادهگی تبدیل میشود. به عنوان نمونه، افراسیاب ختک، عضو سابق حزب عوامی ملی هنگام تبعید در افغانستان ازدواج کرد. همینگونه رهبر سیاسی کنونی جنبش تحفظ پشتونها در افغانستان با یک زن افغان ازدواج کرد و هنوز در آنجا خانواده دارد. برعلاوه، برخی از سیاستمداران پاکستانی، مانند محمودخان اچکزی، رییس حزب عوامی ملی پشتونخوا روابط اقتصادی تاریخی با افغانستان داشتهاند.
در جریان جنگ شوروی در سال 1979، احزاب سیاسی هفتگانه اسلامگرای سنی افغانستان در پشاور که از جانب دولت پاکستان حمایت میشدند، حضور قوی داشتند. با ظهور طالبان در اواخر دهه 1990، همه احزاب سیاسی ادعا میکنند که روابط سیاسی با رهبران طالبان برقرار کردهاند. جمعیت اسلامی پاکستان ارتباط نزدیکتری با حزب جمعیت اسلامی و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار دارد و جمعیت علمای اسلام از لحاظ تاریخی به حزب اسلامی مولوی خالص نزدیکتر است (هرچند این به عنوان یک جنبش مقاومت باقی ماند، نه یک حزب سیاسی). به هر روی، احزاب سیاسی پاکستانی سهم قوی در ثبات سیاسی افغانستان داشتهاند و برخلاف جامعه بینالمللی، احتمالاً مستقیماً در تلاش برای برقراری صلح و ثبات در افغانستان مشارکت خواهند داشت.
دوم، شباهتهای مهمی بین سیستمهای سیاسی پاکستان و افغانستان وجود دارد که به احزاب سیاسی پاکستان این امکان را میدهد تا اهداف مناسب و واقعبینانهای را برای دموکراسی در افغانستان پیشنهاد دهند. هم افغانستان و هم پاکستان دموکراسیهای چندحزبی هستند و هردو در گذار دموکراتیک خود با وقفههای متعددی روبهرو شدهاند. احزاب سیاسی در هر دو کشور فاقد تجربه در شیوههای دموکراتیک داخلی و پیچیدهگی سازمانی هستند و از سیاست حمایتی و فرهنگ اقتدارگرای فاقد انسجام داخلی رنج میبرند. مرزبندی ایدئولوژیک میان احزاب قومی و اسلامگرا با گرایشهای چپگرایان سابق در افغانستان، در احزاب سیاسی پاکستان نظیر خیبر پشتونخواه و بلوچستان تجربه شده است.
با این وجود، احزاب سیاسی پاکستان تجربه بلندتری در زمینه دموکراسی داشته و در نتیجه، محیط نسبتاً سازمانیافتهتری را برای فعالان سیاسی حفظ کردهاند. احزاب سیاسی قومی و مذهبی پاکستان که مورد توجه این مقاله هستند، از حمایت انتخاباتی محدود اما پایداری برخوردار بوده و از طریق تشکیل ائتلاف، نقش اساسی در سیاستگذاری ایفا کردهاند. هرچند که نفوذ آنها پس از پیروزی تحریک انصاف پاکستان در انتخابات فدرال 2018 کاهش یافت؛ اما آنها به طور کامل از صحنه سیاسی کشور محو نشدند.
در جانب دیگر، احزاب سیاسی در افغانستان فرصت کمتری برای سازماندهی داشتهاند. آنها تحت تأثیر بازیگران سیاسی منطقه به وجود آمدند؛ اتحاد جماهیر شوروی از احزاب سیاسی چپ حمایت میکرد، پاکستان از سنیها حمایت میکرد و ایران از گروه سیاسی شیعه/هزاره حمایت میکرد. در دوره پس از طالبان، سیاست جناحی بر کشور با وجود شکافهای متعدد در احزاب اسلامگرا و چپی و ظهور بسیاری از احزاب لیبرال دموکراتیک جدید، مسلط بود. علاوه بر اینها، قوانین ثبت نام حزب جدید و سیستم رأی غیرقابل انتقال (SNTV) در افغانستان، رای دادن به نامزدهای مستقل را حمایت و تشویق کرد. از اینرو، رهبران سیاسی کلیدی در دولت کابل مانند حامد کرزی و اشرف غنی، وابستهگی به هیچ حزب سیاسی ندارند.
از آنجایی که نظام سیاسی در افغانستان یکی از موضوعات کلیدی گفتوگوهای آینده در مورد این کشور خواهد بود، احزاب سیاسی پاکستان میتوانند تجربیات خود را با شرکای خود در افغانستان به اشتراک بگذارند تا برخی از اصلاحات مفید قانون اساسی و سیاسی در آن کشور را بیان کنند. اما چنین تمرین مشارکت در تجربیات توسط پاکستان به عنوان مداخله در سیاست دولت تلقی میشود و نیز روابط هند و افغانستان را متأثر میسازد.
احزاب سیاسی پاکستان و آینده افغانستان
در گفتوگو با رهبری سیاسی احزاب پاکستانی که نام آنها گرفته شد، از آنها خواستم که نقش خود را در سه سناریوی احتمالی آینده پیشبینی کنند. اول، موافقت طالبان با تقسیم قدرت در یک بازی سیاسی با تغییرات جزئی در سیستم جمهوری کنونی. دوم، بنبست گفتوگوها و بازگشت طالبان به استفاده از زور برای کنترل سیاسی در حالی که دولت به سیستم جمهوری فعلی ادامه میدهد. سوم، شروع یک جنگ داخلی شبیه به دهه 1990.
سناریوی اول: ادامه نظام جمهوری کنونی با حضور طالبان به عنوان بازیگر سیاسی
تقریباً همه پاسخدهندهگان معتقد بودند که این سناریو بسیار بعید است. روند صلح به زمان نیاز دارد و مستلزم تغییرات عمده در سیستم سیاسی کنونی افغانستان است. همه آنها توافق داشتند که ادامه نظام جمهوری کنونی به بهبود روابط دیپلماتیک بین افغانستان و پاکستان کمک میکند. جالب اینکه شماری از رهبران اسلامگرا و رهبران پشتونها از موضع پاکستان درباره تعیین خط دیورند به عنوان مرز بینالمللی حمایت کردند؛ در حالی که رهبران پشتون موافقت کرده بودند که نقش خود را در میانجیگری مذاکرات بین دو دولت در مورد معضل مرزی دو کشور ایفا کنند. رهبران سیاسی هر دو جناح از تبدیل خط دیورند به مرز نرم و برداشتن حصار مرزی حمایت کردند که این امر هم منافع ملی و عمومی عنوان میشد. مهمتر از همه، احزاب اسلامگرای پاکستان از ادامه نظام جمهوری در افغانستان حمایت چندانی نداشتند و قصد نداشتند به طالبان در تبدیل شدن به یک حزب سیاسی دموکراتیک کمک کنند.
سناریوی دوم: بنبست در روند صلح با تداوم خشونت
هنگامی که در مورد آینده گفتوگوهای بینالافغانی سوال شد، اکثر پاسخدهندهگان -اعم از حزب اسلامی و پشتونها- چیزی نزدیک به سناریوی دوم را پیشبینی کردند. در وضعیت بنبست، رهبری سیاسی (پشتون) نشان داد که با تأیید موضع دولت غنی به عنوان دولت قانونی در کابل به حمایت از دولت او ادامه میدهند. احزاب پشتون میتوانند به عنوان یک صدای سیاسی علیه فعالیتهای طالبان در پاکستان و علیه استفاده دولت پاکستان از طالبان به عنوان یک نیروی نیابتی، عمل کنند. در این راستا، نقش جنبش تحفظ پشتونها بسیار مهم است؛ زیرا به طور فعال علیه حمایت دولت پاکستان از طالبان بسیج شده است و در مقابل، احزاب سیاسی اسلامگرا معتقد بودند که ادامه روابط بین طالبان و دولت پاکستان برای تأمین منافع ملی پاکستان بسیار مهم است. با این حال، به نظر میرسد جماعت علمای اسلامی رویکرد متعادلتری را اتخاذ کرده است؛ زیرا رهبری آن قول داد که همچنان مذاکرهکنندهگان دولت افغانستان و طالبان را تحت فشار قرار دهد تا در صورت وقفه یا بنبست، روند گفتوگو را از سر بگیرند و معتقد بود که دولت پاکستان باید موضع مشابهی بدون دخالت مستقیماً در امور داخلی افغانستان اتخاذ کند.
سناریوی سوم: جنگ داخلی
نظریات پاسخدهندهگان در مورد این سناریو متفاوت بود. اکثریت معتقد بودند که با توجه به مخاطرات قوای جهانی و منطقهای در افغانستان، تأثیر بر پاکستان با توجه به هجوم احتمالی پناهندهگان و اختلال احتمالی در وضعیت امنیتی در قلمرو سیاسی آنها، مثلاً در خیبر پشتونخواه و بلوچستان، تمرکز احزاب سیاسی پاکستان را به سمت داخل تغییر میدهد. برخی از سیاستمداران، رهبران جنبش تحفظ پشتونها و حزب عوامی ملی پشتونخواه، معتقد بودند که جنگ داخلی در افغانستان ممکن است به جنبشهای جداییطلب پشتون دامن بزند. با این وجود، اکثریت معتقد بودند که پشتونهای پاکستانی علاقهای به حمایت از یک جنبش تجزیهطلب ندارند؛ زیرا پشتونها در مناطق غیرپشتون مانند کراچی، شهرنشین شدهاند و آنجا دارای منافع اقتصادی هستند.
توصیههایی برای سیاستگذاران پاکستانی
با توجه به نقشی که احزاب سیاسی پاکستان در بهبود روابط پاکستان با افغانستان و کمک به شرکای افغان خود در دستیابی به یک راهحل مسالمتآمیز ایفا میکنند، میتوانند سرمایهای برای پاکستان باشند که قصد دارد از طریق ایفای نقش فعال در روند صلح افغانستان، نقش خود را در سیاستهای منطقهای بیشتر ارتقا دهد. با این وجود، اسلامآباد برای ایجاد مشارکت قابل اجرا با این احزاب سیاسی باید سیاست خود در مورد افغانستان را مرور کند:
1- ایجاد یک سیاست متحد در قبال افغانستان
پاکستان باید در راستای ایجاد یک سیاست واحد در قبال افغانستان با مشارکت بیشتر ذینفعان داخلی تلاش کند. برخی از ذینفعان مانند جنبش تحفظ پشتونها ممکن است یک چالش امنیتی ایجاد کنند؛ در حالی که دیگران ممکن است به عنوان رقبای سیاسی دولت فعلی تحریک انصاف پاکستان شناخته شوند. با این حال، دولت نمیتواند نقش اساسی این احزاب را در توسعه روابط با بازیگران مختلف سیاسی در افغانستان و جلب حمایت داخلی از سیاست دولت پاکستان در مورد افغانستان نادیده بگیرد.
2- اهمیت روابط پشتون را درک کند
پاکستان باید سیاست کنونی افغانستان را که براساس ترس از بیاعتمادی پشتون بنا شده است، تغییر جهت دهد و در عوض، از ارتباطات پشتونها به عنوان یک عامل الزامآور و نه یک عامل مخالف استفاده کند. همانطوری که در بالا اشاره شد، پشتونهای پاکستان حمایت محدودی از جنبشهای تجزیهطلب دارند و این ترس از بیاعتمادی پشتون براساس تصورات غلط است.
3- تعامل با دیگر بازیگران سیاسی
پاکستان میتواند با ایجاد روابط با ناسیونالیستهای افغان و عناصر اسلامگرا و با کمک گرفتن از احزاب سیاسی پاکستان، مشارکت خود را در افغانستان گسترش دهد و متعادلتر سازد. تکیه تنها بر طالبان نه تنها گزینههای سیاست را محدود میکند؛ بلکه باعث طالبسازی در پاکستان نیز میشود.
4- گذار دموکراتیک به رهبری افغانستان را بیشتر از حصار کشیدن مرز در اولویت قرار دهد
با حمایت از گذار دموکراتیک به رهبری افغانستان به جای حصار کشیدن از مرزها، از مرز در برابر نفوذ ناگهانی خشونت و تروریسم در افغانستان محافظت کند. بپذیرد که حصارکشی نمیتواند پاکستان را از ایدئولوژیهای ناملموس تروریسم محافظت کند؛ بلکه تنها میتواند منجر به افزایش نارضایتی در جوامع برونمرزی شود و احساسات ضد دولتی را در جمعیت محلی تقویت کند. از آنجا که دولت افغانستان این تصمیم یکجانبه پاکستان را تأیید نمیکند، حصارکشی میتواند منبع تنشهای طولانیمدت دوجانبه در مرزهای غربی پاکستان باشد.
نتیجه
در جهان امروز که جنگ دیگر یک امر دولتمحور نیست، تلاشها برای صلح و دموکراسی به منظور تصدیق نقش و اهمیت بازیگران غیردولتی باید افزایش یابد. دگرگونیهای دموکراتیک و نهادینهسازی ارزشهای لیبرال مستلزم تلاش دوامدار است. یا به عبارت دیگر، دستیابی به اهداف و نهادهای دموکراتیک به عنوان اهداف اصلی استراتژیک و نظامی دشوار اما غیرممکن نیست. چنانچه با ادامه مذاکرات بینالافغانی، تجربه ایالات متحده در افغانستان میتواند درسی در مورد محدودیتهای سیاست ایالات متحده در انتقال آرمانهای دموکراتیک در خارج از کشور باشد.