مسوولیت‌پذیری سیاسی

سعید حقیقی

آیا چیزی به نام مسوولیت سیاسی وجود دارد؟ آیا رهبران سیاسی و در مجموع سیاست‌مداران در مورد آن چه که می‌گویند و انجام می‌دهند، باید مسوولیت‌پذیر باشند؟ این پرسش‌ها قدمتی به اندازه تاریخ سیاسی بشر دارد، قدمتی به اندازه زمانی که انسان‌ها وارد قرارداد اجتماعی شدند و پذیرفتند که عده‌ای به عنوان قیم مشغول رتق و فتق امور کشورداری شوند تا قاطبه مردم بتوانند به آرامی کار و زنده‌گی کنند. یعنی که انسان‌ها از وضعیت گرگ یک‌دیگر بیرون شوند و دیگر نگران سرومال‌شان نباشند. اگر چنین نمی‌بود و انسان‌ها گرگ یک دیگر نمی‌شدند، بدون شک زنده‌گی در سایه‌سار آزادی برای‌شان به مراتب ارجحیت داشت. زیرا موجودیت هر نوع حکومت و نظمی که به محصور کردن آزادی‌های انسانی منجر شود، می‌تواند او را در دایره هدف‌های مشخص گروهی نگه دارد. آن گونه که تاریخ نیز گواه آن است و می‌دانیم که حکومت‌ها دیگر تنها ایجادکننده سهولت برای انسان‌ها نیستند، بل بر آن‌ها حکم روا می‌دارند و گاهی دست به ظلم و تعدی می‌زنند. تاریخ سیاسی جهان تاریخ مدهش‌ترین و خونین‌ترین جنگ‌ها برای نگه داشت قدرت بوده است. کله‌منارها، اشویتس‌ها و جزایر کولاک به همین منظور ساخته شدند که انسان‌ها را در قید فکر، نظم و ساختار معین در آورند. اگر برخی از اندیشمندان سیاسی موجودیت دولت را امری واقعی می‌دانند اما در کنار آن بسیاری دیگر توافق نظر دارند که نباید هیچ دولت و حکومتی از ریشه وجود داشته باشد. چون به باور آن‌ها حکومت‌ها حافظ منافع طبقات‌اند. به هر حال تاریخ سیاسی بشر مملو از چنین جنجال‌ها و کش‌وقوس‌ها بوده و بازهم خواهد بود. حتا در همین عصر دموکراسی که دیگر به عنوان حاکمیتی قابل قبول حداقل برای اکثریت جوامع پذیرفته شده، منتقدانی چون جورجو آگامبین، فیلسوف و نظریه‌پرداز چپ‌گرای ایتالیایی، باور دارند که سرکوب و خشونت در سایه دموکراسی شدیدتر و منسجم‌تر از حاکمیت‌های استبدادی صورت می‌پذیرد. این‌جا است که بحث مسوولیت‌پذیری سیاسی به عنوان کنشی که شهروندان را می‌تواند مطمین سازد، مورد تعدی و ظلم واقع نشده‌اند، معنا پیدا می‌کند. تعدی حالا نه به آن معنای تاریخی خود، بل در وجوه پنهان و بسیار نامریی تفکر حاکم که بر کل زنده‌گی شهروندان جاری و ساری است. اخیراً کتابی می‌خواندم به نام «همه دروغ می‌گویند» از جامعه‌شناس و روان‌شناس معروف استیونز داویدوویتس که با دنبال‌کردن کاربران فضای مجازی علایق و خواسته‌های پنهانی آن‌ها را با سرزدن به سایت‌ها و وبلاگ‌های مختلف کشف و رمزگشایی کرده است. وقتی یک فرد بدون امکانات فن‌آورانه بتواند به چنین رمزگشایی‌هایی از زنده‌گی شهروندان دست پیدا کند بدون شک دولت‌ها به مراتب بیش‌تر و سخت‌گیرانه‌تر در زنده‌گی خصوصی انسان‌ها دخالت خواهند داشت. اما مسوولیت‌پذیری این است که رهبران و سیاست‌مداران در قبال آن‌چه که می‌گویند و انجام می‌دهند، احساس مسوولیت کنند و رفتاری نداشته باشند، که انفعال و لاابالی‌گری را ترویج کند. بی‌مسوولیتی سیاسی اخلاق سیاسی را به نابودی می‌کشاند. البته جهان شاهد بی‌مسوولیتی‌های زیادی از سوی حاکمان و رهبران خود بوده است. کسانی که می‌گفتند مختار اند هر کاری انجام دهند و هرچه دل‌شان خواست به خورد رعایای‌شان دهند. اما جهان امروز دیگر چنین بداخلاقی‌های سیاسی را تحمل نمی‌کند.

حداقل در ظاهر امر تحمل نمی‌کند. آن چه که پس از رفتار خشونت‌آمیز پولیس امریکا با یک شهروند رنگین‌پوست آن کشور، اتفاق افتاد، نشان می‌دهد که جهان می‌تواند جای مطمین‌تری برای مسوولیت‌پذیری باشد. وقتی توده مردم ببینند که حاکم‌شان مسوولیت‌پذیر نیستند، عدم مسوولیت‌پذیری به شیوه رایج تعامل آن کشور در تمام سطوح تبدیل می‌شود. وقتی آقای غنی رییس جمهور افغانستان، از روی مزاح هم که شده در نیمروز اعتراف می‌کند که «بی‌خریطه فیر می‌کند»، اوج سقوط اخلاقی سران حکومت می‌تواند باشد. بی‌خریطه فیر کردن، یعنی بی‌مسوولانه حرف‌زدن و اگر حرف را نیز نوعی کنش به شمار آوریم، یعنی بی‌مسوولانه عمل کردن. در چنین جامعه‌ی باز، همه بی‌خریطه فیر خواهند کرد.

دکمه بازگشت به بالا