افغانستان در یکی از بغرنجترین، بحرانیترین و سرگردانترین مسیرهای تاریخی خود قراردارد. مسیری که اگر سنجیدهشده، عاقلانه، معتهدانه و مقتدرانه در آن گام گذاشته نشود، عاقبت تیرهتر، رنجآورتر و مصیبتبارتر از امروز در انتظار افغانستان خواهد بود. طالبان با جنون و قهاریت عصر حجری گردن میزنند، بساط زندهگی انسانی و این جهانی را میبندند، شهروندان را تهی از همه حقوق انسانی کردهاند و میکنند، مهر سکوت بر لبان و قفل ناشنوایی را برگوشهای مردم زده، همه را به رعیتهای بدون حق و پرسش تقلیل داده و کشور را در لبه سقوط در کام تروریسم جهانی قرار دادهاند. افغانستان زیر سیطره طالبان، شبیه آتش زیر خاکستر میماند. هر لحظه انتظار میرود که شعله خشم و نفرت طالبانیسم زبانه بکشد و همه را یکسره بسوزاند. در وضعیتی که فقر و گرسنهگی، سرکوب و سانسور، خفقان و بازجویی بیداد میکند و میهن قربانی افراطیت طالبانی شده و هر روز از صحنه نظام بینالمللی منزوی میگردد، زنان و دختران بهگونه کامل از تمامی حوزههای زندهگی جمعی حذف شدهاند و هر روز با سیاستهای استکبارانه و خشکمغزی ایدیولوژیک این گروه رویا و امید به زندهگی را از دست میدهند، دختران زیادی مجبور شده، زن سوم و چهارم یک مرد به ویژه مردان طالب شوند و نیروهای پیشین امنیتی در مقابل چشم همهگان در روز روشن از سوی جنگجویان این گروه تیرباران و دادگاه صحرایی میشوند؛ در چنین وضعیت نگریسته میشود که جریانهای مخالف طالبان، بهجای همگرایی، همصدایی و بسیج همهگانی علیه طالبان، بیشتر از پیش سفسطهگرایی میکنند و اینگونه، عمر سیاسی این گروه را افزونتر و فرصت تبارز و میدان حضور را برای سایر گروهای دگماندیش، تروریست و انسانکش چون داعش، القاعده و تروریستهای زیر مجموعه این گروهها مساعد میسازند. حوزه ضدطالب، اگر از نالیدن بر مزار مردهگان برنخیزد و در صف واحد مبارزه سیاسی و نظامی قرار نگیرد، نیروهای سرخورده مدنی و سیاسی را بر محور و داعیه مشترک که همانا آزادی کشور از شر و چنگال تروریسم است، جمع نسازد و همهگان بر طبل تمامیتخواهی و برتریطلبیشان بکوبند، روند زوال عمر سیاسی خویش را سرعت میبخشند و قضاوت تاریخ را در برابر خود خطیرتر و جبارانهتر میکنند. بهتازهگی، شماری از رهبران پیشن جهادی و مقامهای ارشد حکومت پیشین در یک نشستی در لندن به مناسبت چهلومین روز جان باختن فرمانده خیرمحمد خیرخواه، از فرماندههان جبهه مقاومت در اندرابها و شماری از شخصیتهای سیاسی از طریق آنلاین اشتراک داشتند، خواستار مبارزه مشترک و همگرایی در برابر طالبان شدند. بیانیههای تکراری این چهرههای سیاسی و رهبران جهادی، بیانگر این امر است که آنها به اختلافات عمیق گذشته و حال خویش اعتراف میکنند و حتا خواستار ایتلاف دروغین در برابر طالبان شدهاند. به نظر میرسد که چندپارچهگی عمیق میان حوزه ضدطالب وجود دارد که این گروه به خوبی از اختلافات موجود به سود خویش استفاده میکند. از صحبتهای اکثر این مقامهای پیشین میتوان این نتیجه را گرفت که بلاتکلیفی و سرگردانی این سیاستمداران را پایانی متصور نیست؛ زیرا پس از فروپاشی و تحقیر همهگانی از سوی طالبان، انتظار میرفت که این نیروها در مقابل طالبان بسیج شوند و با درس گرفتن از تجربه دو دهه گذشته، طرح نو برای افغانستان پساطالبان بریزند، اما دیده میشود که هرکدام خواستار رهبری بلامنازعه مقاومت علیه طالبان هستند و حتا رهبر جبهه مقاومت ملی افغانستان را بهخاطر کوچکنمایی «برادرزاده» خطاب میکنند. این میرساند که آنان با رهبری احمد مسعود در مقابل طالبان مواقف نیستند؛ اما هیچ کدامشان لباس رزم بر تن نمیکنند. از یکسو پیر شدهاند، از طرف دیگر به رفاه رسیدهاند و نمیخواهند زندهگی در کامروایی را به زندهگی در قلمرو دود و باروت عوض کنند. فرزندانشان که در انتظار رهبری چشم دوختهاند، عرضه جنگیدن در برابر طالبان را ندارند، ژستهای فیسبوکی و اداهای رهبری در دنیای مجازی، رهبرزادهها نمیتواند دلیلی بر ایستادهگی و ایجاد صف مشترک و واحد حوزه ضدطالب گردد. اکثر سیاستمداران مخالف طالبان، تعریف دقیق و مشخص از نوعیت نظام سیاسی و تعریف از مناسبات قدرت و سیاست در فصل پساطالبان ندارند و همچنان میخواهند قدرت در ترازوی گذشته تقسیم شود. چیزی که بهجای ثبات، توسعه و تقویت دولتداری، شکافهای قومی و اجتماعی را عمیقتر و فضا را به بنبست کشاند و سرانجام آن بدهوبستانهای توزیع منابع ثروت، باعث تسلط مجدد طالبان گردید. تجربه بیش از یکونیم سال گذشته نشان داد که نیروهای سیاسی مخالف طالب با جهانبینی و پیشفرضهایی که از قدرت و سیاست در کشور دارند، نمیتوانند در کنار هم در یک صف واحد علیه طالب برزمند؛ مگر اینکه بر محور «خردگرایی، آزادی و برابری» به میدان بیایند. با این درماندهگی سیاسی و صورتبندیهای کنونی هیچ گروه سیاسی نمیتواند به تنهایی نیروهای اجتماعی و سیاسی موثر مخالف طالبان را جذب و پاسخگوی مطالبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنها باشد. حال فرصت تفکیک یکهسالاری غنی با یکهسالاری هبتالله آخوندزاده است. سیاستمدارانی که از همین حالا نسبت و نوع مواجههشان را با قدرت و نوعیت نظام سیاسی آینده مشخص نکنند، در مبارزه با طالب نیز جهت مشخص و تعریفشده نخواهند داشت.