در عالم سیاست این که بگویید فریب خوردهاید، بهانهی خوبی نیست.
لِشِک کولاکفسکی
سیاستورزی در افغانستان با دروغ و فریب عجین شده است. کمتر سیاستمداری را میشناسیم که از این ابزار برای رسیدن به هدفهای خود استفاده نکرده باشد. اکثر سیاستمداران با استفاده از خدعه و فریب حتا توانستهاند که اغراض ضد مردمی خودشان را نیز در جامعه به مرحلهی اجرا بگذارند. البته دروغ و فریب تنها به سیاستمداران افغانستان محدود نمیشود و اکثر سیاستمداران جهان به پیمانهای از آن سود بردهاند. اما در جهان مدرن و به ویژه کشورهایی که دموکراسیهای نهادینه شده دارند، موانع اعمال فریب و دروغ چنان کارآ و موثر انتخاب شده و شهروندان از چنان آگاهی سیاسی برخوردار شدهاند که سیاستمداران کمتر میتوانند با چال و فریب آنها را در حمایت از خود بکشانند. اما هنوز هم گاهی روشنفکران و روشنگران جوامع غربی از چنین اتفاقی به شهروندان کشورهایشان هشدار میدهند. دونالد ترمپ رییس جمهور امریکا یکی از چهرههایی است که امروزه نسبت به حضور او در کاخ سفید و حتا ادامه قدرتش در انتخابات بعدی سخن زیاد گفته میشود. چندین کتاب مهم در مورد انتخابات امریکا به وسیله دانشمندان و فیلسوفان سیاسی جهان نوشته شده که به پیروزی آقای ترمپ پرداختهاند؛ از اسلاوی ژیژک تا الن بدیو و تیموتی اسنایدر از نامبرداران دنیای فلسفه و سیاست تا نویسندهگان و چهرههای نه زیاد جهانی تلاش کردهاند که مردم امریکا را نسبت به انتخابی که صورت گرفته هشدار دهند. ترس از موجودیت ترمپ در راس حکومت بزرگترین قدرت نظامی جهان چیست؟ چرا این همه نگرانی و ترس نسبت به حضور چنین فردی در کاخ سفید باید نشان داده شود؟ تیموتی اسنایدر نظریهپرداز معروف امریکایی در کتابی کوچک، که در آغاز فقط یک پست فیسبوکی بود، اما استقبال خوانندهگان از آن سبب شد که به صورت کتابی مستقل در آید، به نام «در برابر استبداد»، برگشت به نظام دیکتاتوری و توتالیتری را دلیل چنین واکنشهای میداند. به باور اسنایدر گاهی دروغ و فریب اذهان عمومی، سبب میشود که شهروندان یک کشور خودشان به قاتلان دموکراسی و مردمسالاریهایشان بدل شوند. آنها گاهی نمیدانند که کیها را در اثر رای و نظر خودشان به کرسی قدرت نشاندهاند که ممکن است کل فضای موجود را به نفع سیاستهای تکمحورانه و غیر مردمیشان مصادره کنند. این اتفاق همواره ممکن است که در کمین دموکراسیها نشسته باشد و به همین دلیل شهروندان موظفاند که با هوشیاری مراقب انتخابهایشان باشند. آقای اسنایدر حداقل در قالب ۲۰ درس از قرن بیستم تلاش میکند که با توجه به گذشته تاریخی کشورها پرده از عواقب دروغهای بزرگ که منجر به شکلگیری نظامهای استبدادی میشود، بردارد. دروغ و فریبی که سیاستمداران برای رسیدن به قدرت و یا حفظ آن مرتکب میشوند، میتواند پیآمدهای فاجعهبار داشته باشد. بسیاری از دیکتاتوریهای قرن بیستم در نتیجهی ناآگاهی شهروندان از سازوکارهای رسیدن به قدرت در کشورهای دموکراتیک به وجود آمدند. اینها با فریب و دروغ مردم را به حمایت از خود و سیاستهایشان سوق دادند. هر کدام با نشان دادن باغهای سبز و سرخ اتوپیایی، شرایطی را رقم زدند که به گفتهی کارل پوپر به جهنم انسانها بدل شد. دروغگویی و فریب در سیاست، اگرچه به امروز و دیروز محدود نمیشود، ولی نتیجهی آن همواره یک چیز بوده، خشونتورزی و استبداد. سیاستمداری که دروغ میگوید بدون شک میتواند روزی به قاتل مردم نیز بدل شود. فریفتن مردم شاید کار زیاد سختی نباشد، ولی دشواری آن در پیآمدهای آن است. ما امروز با چهرههایی در سیاست خود مواجه هستیم که به صورت مستمر دروغ میگویند. وقتی کسی موجودیت قدرت را در دست فلان شخص مساوی به ظلم و استبداد معرفی میکند و در گردهمآییها بی پرده بر آن شخص میتازد، اما فردا به کارگزار حکومت او بدل میشود، آیا این دروغ و فریب در سیاست نیست؟ شاید آنها میان خودشان هیچ مشکلی نداشته باشند، اما درسی که مردم میتوانند از چنین رویکردی بگیرند، فاجعهبار است. باور مردم نسبت به سیاست و سیاستورزی خدشهدار میشود و دیگر حرف سیاستمداران را باور نمیکنند. وضعیت امروز کشور ما برخاسته از جنگ طالبان و مداخله کشورهای خارجی نیست، بل از ناباوریای است که مردم نسبت به سیاستمدارانشان پیدا کردهاند. امروزه حرف کمتر سیاستمداری در افغانستان جدی پنداشته میشود. مردم به همان اصطلاح همیشهگی خود پناه میبرند که «سیاست خواهر و مادر ندارد» و چیزی را که سیاستمداران میکنند، همانی است که از ذات سیاست بیرون میشود.