چندی قبل حرف تأملبرانگیزی از قلم یک روزنامهنویس مصری خواندم. نوشته بود که از اوایل دهه 50 میلادی به بعد، دو چهره همزمان در فضای ادبی و مطبوعاتی مصر ظهور کردند؛ یکی مصطفا محمود و دیگری یوسف ادریس. اتفاقاً هر دو در اصل پزشک بودند و حالا میخواستند داستان کوتاه و نمایشنامه بنویسند و تلاش میورزیدند آثارشان به جمع کثیری از مردم برسد و خوانده شود و برایشان شهرتی چشمگیر بیاورد. آن دو قصد داشتند تجربیات یک پزشک را با خلاقیت ادبی توأم کنند و برای خود جایگاهی ممتاز در ادبیات عرب به دست آورند. اما به مرور زمان، راه این دو ادیب از هم جدا شد. یوسف ادریس توانست آثار متعدد ادبی بنویسد که مورد توجه و ستایش منتقدان قرار گیرد و همچنین خوانندهگان پرشماری پیدا کند و اینسان جایگاه خود را بهعنوان نویسندهای شاخص و طرازاول در مصر و جهان عرب تثبیت کند. سرنوشت با مصطفا محمود به شیوهای دیگر بازی کرد. کارهای ادبی وی توجه و تقدیر کارشناسان و منتقدان ادبی را جلب نکرد. گویا نوشتههای وی به آن اندازه از قوت و اصالت برخوردار نبود که وی را در عداد نویسندهگان ادبی بلندمرتبه قرار دهد و خوانندهگان فراوان را به سوی او سوق دهد. با آنکه مصطفا محمود قادر نشد در عرصه ادبی کارنامه درخشانی عرضه کند، اما هیچوقت از پا ننشست و کوشید راه دیگری را برای دستیابی به شهرت و جایگاه اجتماعی پیدا کند. نام مصطفا محمد هنوز هم که چند دهه از فعالیتهایش گذشته، نامی شناختهشده است، اما نه به علت اینکه کارهای ادبی درخور توجهی از خود به جا گذاشته، بلکه به این جهت که کتابها و سخنرانیهایی در خصوص رابطه علم و دین و پدیدههایی همچون الحاد و اعجاز علمی قرآن عرضه کرده است. ظاهراً محمود وقتی احساس کرد که بهره چندانی از ادبیت ندارد و نمیتواند در این حوزه چیز دندانگیری به خورد مخاطبان دهد، به دین روی آورد و با توجه به آگاهیها و تجربیات پزشکیاش درباره مسایل دینی نظریهپردازی کرد. اکنون میتوان مصطفا محمود را در کنار نامهایی چون شعراوی و حوینی و ابن باز قرار داد، اما نام یوسف ادریس در پهلوی نامهای ادبی بزرگی مثل طاها حسین و نجیب محفوظ و توفیق الحکیم جای میگیرد.
موضوع حایز اهمیت در این ماجرا این است که مصطفا محمود برای رسیدن به آرزوهای بلندپروازانهاش کوتاهترین راه را، رفتن به سراغ موضوعات دینی دانست و با استفاده از مخاطبانی که محتواهای دینی را میپسندند، برای خود جایگاهی متعالی و بیرقیب احراز کرد. قصد ما مقایسه مصطفا محمود، که فردی باسواد و نویسنده دینی پرمخاطب بود، با ملاها یا مبلغان دینی کمسواد در جامعه ما نیست، اما بگذارید این سوال را مطرح کنیم که چرا وضعیت در جامعههای اسلامی بهگونهای رقم خورده که مردم تصور میکنند سخن زدن در حوزه مسایل دینی یکی از آسانترین کارها است و نیازی به تخصص و تعمق زیاد ندارد و رسیدن به اهداف و آرزوهای شخصی را آسان میکند؟
جامعه دینی همانند انواع دیگر جامعهها احتمال دارد با آفات و بیماریهای گوناگون مبتلا شود. یکی از این آفات این است که تصدی امور دینی به دست افراد کمسواد و فاقد ظرفیت بیفتد که توان انتقال پیام انسانی دین را به مردم نداشته باشند. دینداریای که از طریق افراد ناآگاه و کمسواد در جامعه گسترش مییابد، طبعاً رنگ و لعاب همان افراد را با خود خواهد داشت و با انحطاط و ابتذال همراه خواهد بود و بدینسان علاوه بر اینکه ضررهایی را بر جامعه تحمیل میکند، چهره دین را نیز خدشهدار و تاریک جلوهگر میسازد و زمینه را برای قضاوت منفی مردم نسبت به آموزههای دین مساعد میکند. جامعه افغانستان را میتوان از همین جنس جوامع به حساب آورد.
به فهرست اشخاصی که از طریق منبرهای مساجد یا به وسیله میدیومهای دیگر به ارشاد خلایق مشغولاند و شب و روز سرگرم شرح و بسط پیامهای دین برای مردماند، نگاه کنید. بسیاری از آنها وقتی دریافتهاند استعداد هیچ کار دیگری را ندارند، به وعظ و تبلیغ و تبیین دین روی آوردهاند. کافی است در جامعه ما توانایی حفظ چند آیت و حدیث و عبارت دینی را داشته باشید تا راه صدساله را یکشبه بپیمایید و اگر قدری زرنگی به خرج دهید، بهآسانی به شهرت نیک و ثروت قابل توجه میرسید. کسانی در جامعه ما تبلیغ دین میکنند و نیز به سوالات دینی مردم پاسخ میدهند که دو سه سالی در یکی از نهادهای آموزشی زبان عربی یاد گرفتهاند و همین سبب شده که حالا یکی از شاخصترین واعظان و مبلغان دینی شهر شوند و در میان متدینان از احترام ویژه برخوردار باشند. حتا در حال حاضر که فعالیتهای یوتیوبرها در کشور رواج پیدا کرده، مجریهای برنامههای کممخاطب تلویزیونی نیز وارد ماجرا شدهاند و با تولید محتواهای کممایه با رویکرد دینی کسب درآمد میکنند. از آن بدتر این است که یکی از مدعیان فیلسوف بودن و یک مدعی روانشناس بودن که تخصصهایشان هیچ ربطی به مسایل دینی ندارد، نیز نمیخواهند از قافله عقب بمانند و پرهیجانتر از دیگران، به تبلیغ دین میپردازند یا حتا میکوشند درباره دین نظر محققانه دهند. با مشاهده این قبیل رویدادها، میتوان گفت آسانترین راه برای رسیدن به شهرت و ثروت در جامعه افغانستان، تظاهر به دینداری و اغفال عوام زیر نام و شعار دین است.
بینظمی فراگیر و آشفتهگی مزمن در افغانستان، همه ساحات زندهگی را تحت تأثیر قرار داده و از جمله به تبلیغات دینی آسیبهای جدی وارد کرده است. شما اگر به محتواهایی که از سوی ملاها یا سایر مبلغان دینی در انترنت یا در بیرون از آن عرضه میشود توجه کنید، درمییابید که این محتواها از کیفیت نازل برخوردار است و اصلاً ارزش توجه و ضیاع وقت را ندارد؛ ولی چون سطح فهم و سواد در کشور پایین است و نیز محتوایی که این مبلغان عرضه میکنند ساده و عامفهم است، میبینیم این محتواها برای برخی افراد جذابیت دارد.
از آنجایی که مبلغان دینی کمسواد، بیش از هر چیز دیگری به توده مردم تکیه دارند و جایگاه خود را مدیون حمایت آنها میدانند، به هر وسیلهای متوسل میشوند تا نظر عوام را جلب کنند و رضایت و خرسندی آنان را فراهم سازند. این امر موجب عوامزده شدن تبلیغات دینی شده است. عوامزده شدن گفتمان دینی یکی از آفاتی است که به این گفتمان صدمه وارد میکند و زمینه را برای تحریف دین و شیوع خرافات و اوهام به نام دین فراهم میآورد و عقبماندهگی جوامع را ژرفای بیشتری میبخشد.
درست است که جامعه ما در حال حاضر در حضیض انحطاط دستوپا میزند و با انواع مصیبتها و دردهای مزمن گرفتار است، ولی نباید این واقعیت تلخ و گزنده ما را از جستوجوی راههای مختلف برای رهایی از این وضعیت غافل سازد. یکی از کارهایی که ما را برای رهایی از این وضع کمک میکند، نقد و آسیبشناسی گفتمان دینی در افغانستان است. گزیری از اعتراف به این واقعیت نیست که تسلط طالبان بر افغانستان، در کنار عوامل متعدد دیگر، مدیون پرطرفدار بودن قرائت طالبان از اسلام در این کشور نیز است. طالبان برای بار دوم با طرح شعارها و ادعاهای دینی، بخشی از عوام را توانستند فریب دهند و خلع سلاح کنند. البته این اولین بار در تاریخ کشور ما نیست که جریانی با بهرهگیری از نام دین، عقبگرایی و دشمنی با مدنیت را سرلوحه کار خود قرا میدهد. پیش از این هم جریانهای مرتجع با استفاده از نام دین، بارها توانستهاند روندهای پیشرو را ضربه بزنند یا حتا دچار فروپاشی کنند. معلوم نیست چه زمانی مردم افغانستان به حافظه تاریخی خود مراجعه میکنند و از بارها گزیده شدن از یک سوراخ میپرهیزند.
مبارزه با جریان عقبگرا و ارتجاعی بدون نقد جدی و محکم گفتمان دینی رایج در افغانستان که تا کنون به قدر کافی مصایب به بار آورده، ممکن نیست. ملاها و مبلغان دینی کمسواد در تقویت گفتمان دینی رایج نقشی تعیینکننده ایفا میکنند. باید از راههای گوناگون بکوشیم مشت این افراد را باز و کمسوادی و ناآگاهیشان را نسبت به دین و اوضاع جهان برملا کنیم. باید دین که یکی از مؤلفههای مهم در جامعه ما است، از اختیار عدهای شارلاتان قدرتطلب و حریص بیرون ساخته و از آن در راه رشد و گسترش معنویت و اخلاق کار گرفته شود.