دین در دامان سکولاریسم

سمیه فیضی
سکولاریسم فرزند عصر رنسانس و مدرنیته غربی است که پس از انقلابهای علمی، صنعتی و اجتماعی پس از سدههای میانه به عنوان یک اندیشهی مهم و سرنوشتساز شکل گرفت و تحولات جدی و عمیق فکری، سیاسی و اجتماعی را ایجاد کرد.
از آن جمله، نهضت اصلاح دینی مسیحیت، با نام پروتستان، توسط مارتین لوتر(۱۵۴۶ – ۱۴۸۳میلادی) کشیش(عالم دینی) مسیحی به وجود آمد. لوتر با این گفته که وظیفهی کلیسا تنها پرداختن به امور معنوی و روحی است، بنیاد جدایی دین مسیح و کلیسا را از سیاست و دولت گذاشت. البته دیدگاه و جنبش لوتری، که پروتستان را در مسیحیت شکل داد، به یکی از عوامل مهم در شکلگیری سکولاریسم بدل شد؛ در حالی که مولفههای دیگر، چون تحولات عظیم در عرصهی علوم و صنعت، به ویژه علوم انسانی و جنبشهای اجتماعی و سیاسی، بستر و فرایند سکولاریسم را در جوامع و کشورهای مسیحی غربی شکل داد. همین که تضاد بین علم و دین پدیدار گردید، معلومات و کشفیات تازهای در علوم طبیعی چون نجوم، بیولوژی، زمینشناسی و غیره به دست آمد که در کتاب مقدس یافت نمیشد و حتا با متن و محتوای کتاب مقدس منافات داشت، تا جایی که نخست اجازهی چاپ کتاب گردش اجسام کوپرنیک، که خود قبلاً کشیش بود، داده نشد؛ اما نهایتاً این تضاد و تقابلها میان کلیسا با علم، که از سر دینگریزی نبود و کاملاً طبیعی بود، به انحراف کشیده نشد بلکه به پویایی رسید و سکولاریسم متولد گردید.
رفتهرفته سکولاریسم در غرب رشد کرد اما هیچ گاهی و تا اکنون سکولاریسم در شرق و در جهان اسلام به طور کلی پا نگرفته است. یکی از عمدهترین دلایلش کژفهمی شرق از سکولاریسم است که سکولاریسم را در ضدیت با اسلام و لادینی تعبیر نمودند؛ حال آنکه سکولاریسم «Secularism» که در زبان لاتین معنای این جهانی را میهد، از واژهی «Seculum» به معنای دنیا یا گیتی گرفته شده و معانی متفاوتی دارد.
ماهیت سکولاریسم ضدیت با دین نیست؛ بلکه در تعبیری سکولاریسم نظام کلی عقلانی است که در آن روابط اجتماع، افراد و دولت بر مبنای عقل، آزادی اندیشه و آزادی مذهبی تعیین و تعریف و دین به امر فردی بدل میشود. سکولاریسم مترادف و متلازم با آتهایسم «Atheism» یا الحاد و بیدینی نمیباشد.
در نگاه کلی سکولاریسم نظام منسجم فکری تلقی میشود که پس از رنسانس به مثابهی یک جهانبینی تبارز کرد و اصول و خطوط زیرین آن عبارت است از: خردگرایی یا عقلمداری (راسیونالیزم(Rationalism، علمگرایی و تجربهگرایی (Emprism)، تجربهگرایی و سیانتیزم (Scientism)، آزادی فردی و اجتماعی، شهروندی (Citizen) و دموکراسی، اومانیسم یا انسانمحوری (اومانیسم) Humanism، رواداری و کثرتگرایی یعنی پذیرش و تحمل باورها و عقاید مختلف در جامعه، فردگرایی اندیویجوالیسم (Individualism) یا اصالت فردی که فرد استقلال و شخصیت خود را از هویت فردی خود میگیرد. بر این اساس هر کس که اعتقادی دارد آزاد است تا دور از تبعیض و ممانعت به اجرای مناسک دینی خود بپردازد، بدون این که دولت، دین خاصی را ملاک عملکرد خود و برتر از سایر ادیان بداند.
چند نکته را بایست در خصوص مراودت دین و سکولاریسم برجسته ساخت:
سکولاریسم به عنوان بستر مناسبی برای رشد ادیان:
از آنجا که در نظامهای تیوکرات، که بر مبنای دین شکل میگیرند، امکان رشد و بالندهگی صرفاً برای یک دین(دین رسمی دولت) وجود دارد سایر ادیان به سادهگی سر بالا گرفته نمیتوانند و به حاشیه رانده میشوند و در جامعه غیر سکولار مردم، در انتخاب حقوق طبیعی خود آزادی ندارند، زیرا که دین در همهی ابعاد زندهگی فردی و اجتماعی سایه گسترانده و همیشه زیر نظر باورها و حاکمان دینی است که این امر رفتهرفته باعث دلسرد شدن بسیاری افراد از دین میگردد. اما دولت سکولار در تضاد با هیچ دین رایج در محدودهی حاکمیت خود و در تضاد با باورهای دینی مردم نیست؛ بلکه سایهبانی است برای رشد همهی باورها و ادیان؛ چنانکه امروزه طیف وسیعی از مسلمانان در کنار سایر ادیان در پناه دولتهای سکولار در غرب با حفظ تمامی حقوق انسانی و شهروندی به اجرای مناسک دینیشان میپردازند و به تعبیری، مسلمانانی را، که در سایهی دولتهای سکولار به سر میبرند، مسلمانان سکولار مینامند، زیرا از تمامی حقوق شهروندی، امکانات و سهولتهای دولتهای سکولار، استفاده میکنند.
امکان جمع دین و سکولاریسم:
ابو الولید محمد بناحمد بن رشد اندلسی، یکی از دانشمندان و فیلسوفان معروف مسلمان در قرن ۱۲، نظریهای مطرح نمود که با نظریهی امروزین سکولاریسم، شباهت معنایی تامّی دارد. در این نظریه، دو شِق مفروض ارایه کرد: واقعیت مبتنی بر خرد و واقعیت مبتنی بر ایمان دینی. سپس بر تفکیک و جداسازی این دو تأکید نمود که در حقیقت، این دو امر به زایش سکولاریسم میانجامد. بر علاوه، دانشمندان مسلمان دیگری، چون ابنسینا، الکِندی (فیلسوف العرب) و فارابی (معلم ثانی) نیز، نظریات همسانی را مطرح نمودهاند.
همچنان فرقهی معتزله از فرقههای کلام اسلامی است که به خردگرایی و عقلگرایی اهمیت میداده است. این فرقه نیز میان عقلانیت و احکام نقلی و شرعی اسلام تفکیک میکرده است. این ایده، وجه تشابهی را با سکولاریسم آفرید؛ زیرا موضوع عقلانیت و خردگرایی، که از اصول اساسی سکولاریسم است، در این نظریات منعکس میشود. با این وصف، این فرقه در قرن هفتم میلادی به مذهب رسمی دوران خلافت عباسی بدل گردید.
در سالهای پسین، تجارب عینی برخی کشورهای اسلامی نشان میدهد که امکان جمع میان اسلام و سکولاریسم وجود دارد؛ چنانکه مصطفی کمال اتاترک در سال ۱۹۲۳ اساس دولت جمهوری ترکیه را بر خاکستر امپراطوری عثمانی گذاشت و نوع نظام سیاسی ترکیه را جمهوری سکولار تعریف کرد و جدایی دین از سیاست در قانون اساسی ترکیه درج شد.
مسلمانان ترکیه، بعد از او نیز، تحت رهبری رجبطیب اردوغان در بیش از یک دهه در چهارچوب قانون اساسی ترکیه و در سایه نظام جمهوری سکولار ترکیه سر برآوردند و به ارزشهای سکولاریسم سیاسی ترکیه متعهد اند. رجبطیب اردوغان رهبر حزب اسلامگرای ترکیه در سفرش به کشورهای عربی مدل قانون اساسی مبتنی بر ارزشهای سکولاریسم را برایشان توصیه نمود و نیز چنین اظهار داشت: «مدل دموکراسی با مدلهای انگلوساکسونی و غربی آن تفاوت ماهوی دارد. در این مدل، فرد میتواند سکولار نباشد، اما حکومت مبتنی بر سکولار باشد.»