سالها است که هر روز هزاران تن در کشور ما در حالی که تنشان بوی باروت میدهد، چند بار رو به قبله ایستاده میخوانند که الله اکبر، خداوند بزرگتر است. کسانی تازه لباس پرخون خود را تبدیل کرده و تیغهایی را که با آن گردن مخالفان را بریدهاند، در پرتله دارند و میل تفنگهایشان داغ است، وضو گرفته رو به آسمان تکرار میکنند که خداوند بزرگتر است. اینان بسیار آیت و دلیل برای بزرگتری خداوند در حافظه دارند و برخی ساعتها میتوانند از بزرگتری او تعالی خطبه بخوانند. در زبان میگویند آن خدای بزرگتر از همه، هرجا و در همه حال حی و حاضر است، از رگ گردن به ما نزدیکتر و بر همه اعمال و رفتار آدمها واقف است؛ اما زمانی که جاینماز تکانده به کار سیاست و تجارت برمیگردند، در رفتارشان هیچ نشانهای از عجز بندهگی پیدا نیست و چنان متکبرند که گویی هیچ موجودی، خدا و قدرتی بزرگتر از آن خطیب، قوماندان و رهبر در کاینات وجود ندارد. آنان در جای خدا مینشینند و برای اثبات بزرگتری فرقه، فراکسیون، اندیوالان و خانواده خود سالها خون میریزند و بندهگان خدا را به خاک سیاه مینشانند. جامعهشناسان باید تحقیق کنند که چه رابطهای بین آن عبادات روبهآسمان و اعمال روبهنفس وجود دارد. چرا الله اکبر در زبان بزرگتری خدا و در عمل برتری فرقه، قوم، زبان و فرد میشود؟ چه رابطهای بین آنهمه تبلیغات بیوقفه برای کماهمیت جلوه دادن این جهان از یک سو و رفتار دنیاپرستانه از سوی دیگر وجود دارد؟ چرا آنانی که دایم بزرگتری خداوند را بر زبان دارند، تمام عمر برای تثبیت بزرگتری خود میجنگند؟
گویا امیران و رهبران مذهبی به خدایی که برای جنگجویان و عشردهندهگان خود تبلیغ میکنند، بیباورند. به نظر میرسد همه آیات و اقوالی که چون اوراد جادویی تکرار میشود، اذهان را از تعقل و محاسبه خالی میکند. در غیر آن، چگونه ممکن است آدمی که از کودکی بزرگتری خدا را تکرار کرده است، چون ملا هبتالله متکبر شود یا چون پیروان او به بزرگتری ملا هبتالله باورمند گردد؟ ملا هبتالله که فرمانش را شریعت میخواند و امارتش را حکومت خدا بر بندهگان او. در سیاستی که دین ابزار کار آن است، برتری خدا بهانهای برای سرکوب بندهگان، استثمار گرسنهگان و غصب قدرت و داراییها میشود. اعمال ملاهای متعصب و مذهبیون سیاستپیشه، نقض بزرگتری خدا است. آنان مشغول مهندسی خلقتاند؛ خلقتی که رنگینی در ذرهذرهاش پیدا است و در آن اثر هیچ انگشتی با انگشت دیگر شباهت ندارد، چهره هیچ انسانی با انسان دیگر یکی نیست، تمام بیشهها، دریاها و کوهستانها پر از نشانههای درستی و لزوم تنوع است. به این فکر کنیم که چگونه مذهب به ابزار مهندسی خلقت بدل میشود و آنانی که هر شبانهروز حداقل پنجبار رو به قبله میایستند و به بزرگتری خدا ایمان خود را تکرار میکنند، همواره مشغول «اصلاح» کارهای خدایند.
گروه طالبان با پروژه مدرسهسازی، تلاش دارد کشور را به زرادخانه «بزرگترها» بدل کند و فرزندان پر از استعداد کار و همزیستی مردم را در پرورشگاههای تکبر و خودپرستی به روباتهای ویرانگر بدل سازد. روباتهایی که هر کدام تا وقتی طالب است، بزرگتری بیچونوچرای فرقه و رهبرش را تبلیغ میکند و زمانی که مولوی و قوماندان شد، خود در جایگاه «بزرگتر» قرار میگیرد. متکبرانی که اگر رهبر، خلیفه یا امیر شوند، تصور میکنند خدا در آنان حلول کرده است و هرچه بگویند، دستور آن یگانهای بزرگتر است و هرچه بخواهند، خواست او تعالی است.