نظم جمهوری، تضمین ثبات

گفتوگوی حکمتیار با لطفالله نجفیزاده، رییس شبکهی طلوعنیوز و حضور خانم نغمه در آن، نماد بسیار جالب از یک نظم جمهوری بود. صرف در یک نظم جمهوری است که یک مدعی بنیادگرایی دینی و قومی حاضر میشود با آوازخوانی که به معیارهای بنیادگرایی دینی و هنجارهای عقبماندهای مثل «پرده» باور ندارد، گفتوگو کند. در نظم جمهوری، حکومت انتخابی است و مشروعیتش را از رأی شهروندان میگیرد. نیروهای مخالف جمهوری یک حکومت غیرانتخابی میخواهند که مشروعیت خودش را به صورت کامل از دین یا چیزهای دیگر میگیرد. وقتی مبنای مشروعیت حکومت چیزی غیر از انتخابات باشد، دیگر خشونت را کسی نمیتواند متوقف کند. آن زمان کسی که تفکر حکمتیاری دارد، «پرده» را بر نغمه تحمیل میکند. آن زمان قواعدی که به هیچ وجه پیشروانه نیست، بر مجموع جامعه تحمیل میشود و این امر خود خشونت خلق میکند.
تجربهی تاریخی هم نشان میدهد که در نبود نظم جمهوری، ثبات از دست رفت. حزب دموکراتیک خلق مدعی مشروعیت انقلابی بود و معیارهایی را که برای مشروعیت تعریف کرده بود، ربطی به جامعه نداشت. به همین دلیل بود که حکومت حزب دموکراتیک خلق ناکام ماند. عمر آن حکومت در وضعیتی به پایان رسید که افغانستان یک میلیون کشته، دو میلیون معیوب، چهار میلیون بیجا شدهی داخلی و بیشتر از آن بیجا شدهی خارجی داشت. تنظیمهای مخالف شوروی و رهبران آن که آقای حکمتیار هم از آن جمله است، نتوانستند روی معیارهای مشروعیت سیاسی توافق کنند. اگر آنان روی معیارهای مثل انتخابات و نظم جمهوری توافق میکردند، نه کابل ویران میشد، نه همبستهگی اجتماعی جایش را به نفرت قومی میداد و نه سازمان دولت نابود میشد. طالبان هم حکومتی را بر افغانستان تحمیل کردند که مدعی مشروعیت دینی بود. ملا محمدعمر ادعا میکرد که عالمان دینی پاکستان و افغانستان او را به عنوان فرمانده کل مسلمانان عالم برگزیدهاند. اما آن حکومت مدعی مشروعیت دینی هم نتوانست ثبات را تأمین کند. در دو دوره دههی اخیر هم طالبان از شرکت در انتخابات و قبول نظم جمهوری امتناع کردهاند، به همین دلیل است که جنگ ادامه دارد.
ولی این جنگ زمانی به پایان میرسد که همهی نیروها روی معیارهای مشروعیت سیاسی به توافق برسند. مهمترین این معیارها، انتخابات است. اگر حکومت مشروعیت خود را از رأی شهروندان نگیرد، جنگ دوام میکند. این صلابت و سنگینی رأی شهروندان است که همهی نیروها را از فکر براندازی و دوام جنگ باز میدارد. اگر مشروعیت حکومت انتخابات نباشد و مشروعیت سیاسی از رأی شهروندان نیاید، هر نوع توافق صلحی عمر کوتاه خواهد داشت. در کشورهایی هم که پس از جنگ به صلح رسیدهاند، رأی شهروندان اساس مشروعیت سیاسی قرار گرفته است. به نیپال نگاه کنید. اگر امروز در نیپال جنگ نیست، یکی از دلایل عمدهی آن این است که حتا انقلابیهای مارکسیست در آن کشور به مشروعیت انتخاباتی تن دادهاند. حل سیاسی جنگ در کشورهایی موفق بوده است که انتخابات و رأی شهروند اساس مشروعیت سیاسی قرار گرفته است. اگر انتخابات داور منازعهی قدرت نباشد، میعاد کار رییس دولت محدود نشود و مشروعیت سیاسی از رأی شهروندان نیاید، منازعه دوام میکند و پایانی برای آن متصور نخواهد بود. حتا اگر یک گروه نظامی در جنگ غلبه حاصل کند، گروههای دیگر با فراهم شدن شرایط دوباره سر میکشند و نبرد را از سر میگیرند. وقتی انتخابات و رأی شهروندان اساس مشروعیت سیاسی قرار بگیرد، جامعهی توانا و متعالی هم شکل میگیرد. جامعه وقتی متوالی و توانا خواهد بود که هر فرد، نهاد و نیرویی در آن جامعه بتواند نظر خود را آزادانه مطرح کند و معلومات مبادله شود.
وقتی نظم جمهوری و انتخابات اساس مشروعیت باشد، روشن است که نیروهای مختلف سیاسی با افکار و برنامههای متفاوت برای به دست آوردن رأی شهروندان رقابت میکنند. آن زمان وجود رسانههای آزاد هم موضوعیت پیدا میکند. وقتی رأی شهروندان معیار باشد، روشن است که توامندسازی زنان هم منطق وجودی مییابد. وقتی شهروندان منبع قدرت سیاسی باشند، حقوق بشری آنان هم محفوظ میماند و هر نیرویی که این حقوق را نقض کند، مورد پرسش جدی قرار میگیرد. تفاوت اساسی یک نیروی دموکراسیخواه با نیروهای مثل طالبان و حکمتیار در همین نکته است. یک نیروی دموکراسیخواه و طرفدار ارزشهای جمهوری، رأی شهروندان را اساس مشروعیت سیاسی میداند، اما نیروهای مثل طالبان رأی شهروندان را اساس مشروعیت سیاسی نمیدانند. وقتی رأی شهروند معیار مشروعیت سیاسی نباشد، نه رسانهی آزاد باقی میماند، نه حقوق بشر، نه فعالان حقوق زن و نه آوازخوان. صرف در یک نظم جمهوری و حکومت انتخابی، نیروهای متضاد و مخالف همدیگر میتوانند زندهگی مسالمتآمیز داشته باشند. در حکومت خلقیها حکمتیار و همباوران او حق حیات نداشتند و در حکومت طالبان و نظم سیاسی مد نظر حکمتیار هم آوازخوانی مثل نغمه اجازه ندارد آواز بخواند و آن طوری که میخواهد زندهگی کند. حق حیات نغمه در نظام طالبانی و حکمتیاری سلب است؛ ولی حتا در یک جمهوری بسیار شکننده، بیثبات، معروض به خطر و ناقصی که امروز است، نغمه، حکمتیار، ملا متوکل، انوارالحق احدی و… که همه سبک زندهگی و افکار سیاسی متفاوت دارند، میتوانند به صورت مسالمتآمیز در کنار هم زندهگی کنند و در مسایل مربوط به عموم در فضای عمومی به بحث و مناظره بپردازند و آخر کار همهی نیروهای سیاسی از شهروندان رأی بخواهند. اگر سیاست را تلاش جمعی یا سازماندهی تلاش جمعی برای سعادت انسان/شهروند یک سرزمین تعریف کنیم، مصداق خارجی آن صرف در یک نظم جمهوری تحقق خواهد یافت.