سرانجام رهبر ناپیدای طالبان پیدا شد و به انتظاری که برای ظهورش وجود نداشت، پایان داد. شگفتآورترین بخش از این نمایش، چنانکه روایت گردید، ایراد خطبه پشت به مردم بود، که در سنت تاریخی مسلمانان بیپیشینه است؛ چیزی که در بدو امر نشانه بیاعتمادی، یا آزردگی، و احتمالا تاکید بر رازآلودگی است.
به لحاظ نشانهشناختی، این رفتار از سوی کسی که خود را امیر تمام مومنان میداند، نمادی از شیوه حکومتداری او دانسته میشود، که پشت به مومنان و رو به ناکجاآباد دارد. یعنی نه او مردم را میبیند و نه میخواهد مردم او را ببینند.
افزون بر این، پشت کردن به مردم، نشانه ترس از برملا شدن حقیقت و عریان شدن چهرهای است که سالها از مردم پنهان داشته شده است. شاید او کس دیگری است با نام و هویت حقیقی متفاوتی!
شاید بگویند علت آن احتیاطهای امنیتی بوده است. اما اگر حضور فیزیکی کسی در میان جماعتی چندین هزار نفری خطر ندارد، آشکار کردن چهره و گفتوگوی رو در رو چه خطر افزونتری خلق خواهد کرد؟
مردم میپرسند که اگر، به فرض، خطری در میان باشد و آسیبی به او برسد، همه دم و دستگاه این نظام فرو میپاشد؟ یعنی حاکمیت این گروه چنان فردمحور است که همه صلاحیتها در چنگ یک نفر قرار گرفته و بقیه عَمَله و حَمَله آن تنها روکشهایی نمادین هستند؟ آیا یک فرد معادل یک نظام است و به خطر افتادن او به خطر افتادن همه نظام؟ مانند همه نظامهای استبدادی و خودکامه؟
شاید هدف از پنهان کردن چهره امیر از مومنان(!) پروراندن هالهای از تقدس و پدید آوردن هیبتی ساختگی بر گرداگرد او است، تا هِبتالله به هَیبتالله ارتقا کند، و مردمان ناآگاه از ترفندهای سیاسی، از این راه مرعوب شوند. گویا این ترس وجود دارد که پس از شنیدن صدا و نمایان شدن سیمایش، مردم بدانند که با یک هیچ بزرگ سر و کار داشتهاند، چنانکه تا اکنون چنین به نظر رسیده است، بیهیچ ویژهگی مهمی در دانش یا توانایی خاصی در رهبری!
این نه نخستین شگفتی سیاسی در این دیار فلاکتزده است و نه واپسین آن، اما دستکم میتوان دریافت که تا نهادینه شدن گفتوگوی رو در رو میان مردم و حاکمان در این خطه، بدان گونه که در کشورهایی با نظام انسانی و شهروندسالار رایج است، مسافت دور و درازی در پیش است، و مردم جز تقلا و تلاش نفسگیر برای اثبات نقش و تثبیت حق خود، گزینه دیگری ندارند.