نام رضا براهنی با شعر، شاعری، شعرشناسی، نقد شعر، روشها و فنون قصهنویسی گره خورده است. براهنی، عمرش را در راه نوشتن به سر آورد و تا آخرین لحظه زندهگی، با واژگان، شعر، نوشتن و سرایش به سر برد. در واقع، براهنی مثلث شعر، نقد و ترجمه بود. از وی آثار متعدد و ارجمندی درباره شعر، شاعری، نقد و قصهنویسی به یادگار مانده است.
در میان آثار براهنی، «طلا در مس» ـ شاید ـ قدیمیترین و نخستین اثر وی باشد. این کتاب، آیینهدار فعالیتهای جدی انتقادی براهنی دهه چهل در مجله فردوسی است که سرانجام در سال 1347 در چارچوب «طلا در مس» انتشار یافت. این کتاب، یکی از کتابهای پایهای براهنی شمرده میشود. براهنی، در این کتاب بهصورت جدی به مساله شعر، رسالت اجتماعی شاعر و شعر، نقش الهام در فرایند آفرینشگری، خلاقیت، تجربه، مسوولیت شاعرانه و نقد جدی شعر نسل معاصرش پرداخته است.
این کتاب بازگوکننده چشمانداز براهنی به شعر، شاعری، نقد و در کل به تعهد در هنر و ادبیات است. یکی از کارکردهای طلا در مس، مسیرسازی است؛ مسیری که منتهی به شناخت دقیق رسالت شعر و شاعر میشود. طلا در مس، هنوز سخن برای گفتن دارد و باید بارها خوانده شود. ارچند براهنی خالق «طلا در مس» است، اما پیش از آنکه «طلا در مس» با نام براهنی شناخته شود، نام او با طلا در مس شناخته میشود. به دیگر سخن، طلا در مس فرزند معنوی براهنی است، اما این طلا در مس است که خالقش را فراتر از مرزها برده و اسباب شهرت و آوازه وی را فراتر از قلمرو زبان فارسی فراهم کرده است.
یکی از طرحهای مهم و بنیادینی که براهنی در کتاب طلا در مس بدان پرداخته است، مساله تاثیر متقابل جامعه و ادبیات است. از دیدگاه براهنی، «نهتنها شاعر/ نویسنده تحت تاثیر اجتماع قرار میگیرند، بل در دگرگونی و تغییر ماهیت اجتماع نیز شرکت میکنند.»
تاثیر جامعه بر ادبیات و تاثیر ادبیات بر جامعه، هم یکی از مباحث بسیار جدی است که تحت عنوان «اجتماعیات در ادبیات» و «جامعهشناسی ادبیات» مورد مطالعه و ارزیابی قرار میگیرد. جامعهشناسی ادبیات صورت پخته و تکاملیافته این مباحث است. براهنی، پیوندیافتهگی شاعر/نویسنده با جامعه را از «سه نقطهنظر» ممکن میداند: اجتماع بهعنوان خاستگاه و محل زیست شاعر/ نویسنده؛ تولید آثار ادبی در اجتماع و تاثیر آثار از طریق چاپ و توزیع در اجتماع.
در کنار طلا در مس، «بحران رهبری نقد ادبی و رساله حافظ»، «تاریخ مذکر»، «قصهنویسی»، «گزارش به نسل بیسن فردا»، «کیمیا و خاک» و خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟» از مهمترین و پرمایهترین کتابهای دیگر براهنی در حوزه شعرشناسی و شاعری محسوب میشوند. هریک از این کتابها، با درنظرداشت موضوعات و محتوای مندرج در آنها، جایگاه و تاثیرات ویژه خود را دارد. براهنی با نگارش این کتابها در حوزه شعرشناسی، نقد شعر و داستان، جایگاه خود را بهعنوان یک منتقد جریانساز تثبیت کرد. همینطور، با تحریر رمانهای بلند «رازهای سرزمین من» و «آواز کشتهگان»، ثابت کرد که در این مسیر نیز استادی است به کمال و چراغدار نسلهای پس از خود.
گفتوگوها، مقالات، شعرها و کتابهای براهنی برتابنده فهم و شناخت عمیق و دقیق او از ادبیات کلاسیک فارسی، ادبیات معاصر فارسی و ادبیات معاصر جهان است. آنچنانکه از لابهلای کتابهایش پیدا است، براهنی با شعر، نقد شعر، قصه، داستان و رمان، برخورد مسلکی و مبتنی بر فضیلت و مسوولیت داشته است. از همین رهگذر، گروهی به وی لقب «منتقد قهار» دادهاند.
شاید سالهای 1387 یا 1388 بود که با نام رضا براهنی آشنا شدم. این آشنایی با این شعر آغاز شد:
و خداحافظیاش
آنچنان چلچلهسانست
که من میخواهم
دایماً باز بگوید که
خداحافظ، اما نرود…
جایی که شعر را خواندم، دقیق به یادم نیست؛ اما خوب به خاطر دارم که در اولین خوانش در حافظهام ماند و با همین شعر، با نام براهنی آشنا شدم و از دریچه همین شعر به سرزمین پهناور، خلاق، مبتکر و جهان متفاوت براهنی آفرینشی، شاعری و سخنسنجی وی وارد شدم. پس از این آشنایی بود که به سراغ «طلا در مس» رفتم. آن زمان، بازار کتاب در کابل رونقی نداشت. طلا در مس را دوستی بسیار عزیز از هرات برایم آورد و زمستان همان سال، این کتاب ـ با همان جامه زرینش ـ رفیق و مونس لحظههای سرد و سنگین اتاقداری، همدم تاریکی و تنهاییام شد. پس از طلا در مس، به مرور زمان و بهصورت جستهوگریخته، بحران رهبری نقد ادبی و رساله حافظ، گزارش به نسل بیسن فردا، قصهنویسی و شعرها و مقالات براهنی را در مقاطع مختلف خواندم.
براهنی یکی از استوانههای نقد ادبی در ایران شناخته میشود. با توجه به کارنامه درخشانی که در زمینه شعرشناسی، نقد ادبی و قصهنویسی دارد، گروهی از منتقدان از او بهعنوان «پایهگذار نقد ادبی مدرن در ایران» یاد میکنند. او با درنظرداشت آشناییاش با چندین زبان زنده جهان، در کنار شاعری و نقادی، مترجمی متبحر نیز بود. با نگارش آثار ماندگار، کمک شایانی در مسیردهی نقد ادبی ایران به سمت تجدد و نوگرایی کرد. جامعه ادبی ما، برای بیرون شدن از لجنزار نقدهای فرمایشی و فرسایشی، نقدهای دوستانه، روشهای سنتی و سلیقهای خوانش شعر و رمان، شناخت مسوولیت شاعر و رسالت شعر، نقش و تاثیر این پدیدهها در دگرگونسازی اجتماع، نیاز جدی به بازخوانی آثار براهنی، بهویژه طلا در مس، بحرانی رهبری نقد ادبی و رساله حافظ و… دارد.
براهنی سالها با واژگان و در میان واژگان زیست. از مرگ، عشق، آزادی، تعهد، شعر، مسوولیت شاعر و رسالت انسان آفرینشگر سخن گفت و از این طریق، آثار گرانی خلق کرد که تا پایان تاریخ بشر، نام او را با خود حمل میکنند. نام و یاد براهنی، با این میراث عظیم معنوی که از خود به یادگار گذاشته است، تا سالهای سال زندهگی خواهد کرد. آری، به زبان خودش:
آدم حوادث زندهگی خودش را،
ولو بسیار بیارزش و بیاهمیت،
با کل تاریخ جهان عوض نمیکند.
خالق «غمهای بزرگ» سرانجام بدون اینکه حوادث و غمهای بزرگش را با تاریخ جهان عوض کند، پس از 87 زندهگی در جهان این غمهای بزرگ، دیروز با غمهایش خداحافظی همیشهگی کرد. یاد و نام این شاعر، منتقد، مترجم و نویسنده متعهد، در گنبد دوّار سبز و جاوید باد!
زمان آن رسیده است
که دوست داشتن
صدای نغز عاشقانهای شود
که از گلوی گرم تو طلوع میکند،
بیا کنار پنجره
(رضا براهنی)