زنان روستایی جمعیت قابل ملاحظهای از جوامع مختلف را تشکیل میدهند. از سال 1349 (1970م) و همزمان با طرح مسایل زنان و نقش آنان در توسعه، تاثیر و چگونهگی نقش زنان روستایی در توسعه و بهخصوص توسعه کشاورزی مورد توجه بوده است. 15 اکتبر در تقویم جهانی روز جهانی زنان و دختران روستایی نامیده میشود. سازمان ملل متحد تخمین میزند که یک چهارم زنان جهان در مناطق روستایی زندهگی میکنند؛ جایی که تحت وضعیت مردسالاری بهشدت منزوی، سرکوب و تبدیل به اشیا میشوند.
شواهد موجود حاکی است که در آفریقا حدود 75 درصد از نیروی کار کشاورزی را زنان تشکیل میدهند. در امریکای لاتین و خاورمیانه تا جنوب آسیا، زنان بهعنوان عضو خانوار، یا در مواقع مهاجرتهای برونمرزی مردان، به میزان قابل توجهی درگیر کارهای کشاورزیاند. زنان روستایی در افغانستان کسانیاند که زندهگی آنها با اولین پرتوهای خورشید آغاز میشود و شبانگاه یکی از آخرین افرادیاند که به رختخواب میروند. آنها مورد آزارواذیت جنسی قرار گرفتهاند و همواره این زنان روستایی بودهاند که به دلیل دوری از جنجالهای شهر، گمنام باقی ماندهاند.
در این میان زنان شهری کسانیاند که مدعی حقاند و برای رسیدن به آن مبارزه میکنند؛ اما معیار این فعالان حقوق زن، همیشه زنان شهر بودهاند، زنانی که همیشه در حوزه زندهگی خودشان قرار دارند. زنان روستایی فراموش شدهاند؛ زیرا دور از چشم این فعالان زن، در خارج از شهرها و در مناطق دورافتاده زندهگی میکنند. زنانی که به جرئت میتوان گفت تاثیر بیشتری در اقتصاد و توسعه افغانستان دارند. زنانی که در واقع هم مادرند و هم خانم خانه و کمکخرج خانواده و هم در فعالیتهای مربوط به کاشت، داشت و برداشت محصول، نگهداری و مراقبت از دام و طیور و برخی فعالیتهای مربوط به بازاریابی و فروش محصولات کمک میکنند که از جمله زمینههای مشارکت آنها در کار کشاورزی و توسعه صنعت کشور به شمار میرود. این زنان علاوه بر مادر بودن و انجام کارهای خانه، شغل جانبی برای کمک به اقتصاد خانواده دارند. اکثر این زنان روستایی دارای مهارتاند. آنها نقش برجستهای در تولید صنایع دستی دارند، اما در افغانستان به مشکلاتشان کمتر توجه صورت گرفته است. آنها مشکلات زیادی را متحمل میشوند، از قبیل فقر، خشکسالی، تبعیض جنسیتی و…
حدود 70 درصد از فقرای جهان در جوامع روستایی زندهگی میکنند. این جوامع برای امرار معاش بر کشاورزی، قالینبافی، جنگلداری، دامداری و ماهیگیری متکیاند. در این جوامع، فقیرترین افراد عمدتاً زنان و دختران جوانی هستند که مشاغل منظم و مناسبی ندارند و با گرسنهگی، سوءتغذیه و دسترسی ضعیف به مراقبتهای بهداشتی، آموزش و فعالیتهای تولیدی، مواجهاند.
در حالی که دیروز نابرابری جنسیتی از منطقهای به منطقه دیگر یعنی از بلخ تا نیمروز بهطور قابل توجهی فرق میکرد، اما امروز با روی کار آمدن رژیم طالبان در 15 آگست 2021، وضعیت زندهگی تمام زنان و دختران شهری و روستایی در افغانستان از متن اجتماع به حاشیه رفته است. واضح است که در مقیاس جهانی، زنان روستایی، چه شاغل و چه خوداشتغال، نسبت به مردان در محرومیت بیشتری قرار دارند. زنان و کودکان روستایی در افغانستان، نقش مهمی در خانواده و جامعه ایفا میکنند. با توجه به نقش مهمی که در خانواده دارند، میتوان آنها را از محورهای مهم رشد دانست.
با توجه به واقعیتهای ملموسی که از دیروز و امروز وجود دارد، زنان در جامعه در وضعیت نامساعدی قرار دارند. تفاوت در دستمزد برابر با مردان و حتا گاهی عدم توجه به آنچه انجام میدهند، یک مشکل اساسی است. موضوع دسترسی عادلانه به رفاه و امکانات در هیچ جامعهای نمیتواند موضوعی مستقل از عدالت جنسیتی و همچنین عدالت اقلیمی باشد. حتا در بلایای طبیعی و پدیدههای اقلیمی از سیل و زلزله تا خشکسالی، زنان و کودکان افغانستان به دلیل عدم توسعه پایدار و نابود شدن زیرساختها در خط مقدم آسیب قرار دارند؛ زیرا زنان روستایی بیشتر به طبیعت و منابع طبیعی وابستهاند. هر چه وابستهگی بیولوژیکی و اقتصادی شما به طبیعت بیشتر باشد، بیشتر تحت تاثیر آسیبهای ناشی از تغییرات آب و هوا قرار خواهید گرفت. بنابراین، میتوان در نظر گرفت که زنان و کودکان روستایی افغانستان، همانطور که آمارهای جهانی نشان میدهد، از آسیبپذیرترین گروههای متاثر از تغییرات اقلیمیاند.
کاهش منابع مالی خانواده، مهاجرتهای اقلیمی، حاشیهنشینی و بلایای طبیعی (سیل، زلزله و…) زنان و دختران روستایی را در رأس امور قرار داده است. بنابراین، آنها آسیبپذیرترند. گزارشها و تحقیقات متعدد نشان میدهد که چگونه در افغانستان زنان اولین قربانیان مهاجرت اقلیمی و حاشیهنشینیاند. یکی از مسایلی که دولتها و کشورهای توسعهنیافته مانند افغانستان باید به آن بپردازند، توسعه روستاها است؛ زیرا اقتصاد این کشورها بر پایه کشاورزی و محصولات آن استوار است. این در حالی است که زنان بهعنوان یکی از عوامل پنهان اقتصاد کشاورزی، بخش زیادی از تمامی نیروی انسانی مورد نیاز کشاورزی را تشکیل میدهند.
نظر به آمار سازمان فائو (FAO) حدود 61 درصد کارگران بخش کشاورزی زنان هستند. براساس این آمار، بیش از 400 میلیون زن کشاورز در جهان کار میکنند. این در حالی است که تنها 21 درصد مالکان زمینهای کشاورزی، زنان هستند. سازمان فائو (FAO) نشان داد که مالکیت زنان بر زمین، میتواند سوءتغذیه کودکان، سرعت فرسایش خاک و میزان مصرف آب و فقر اقتصادی ناشی از تبعیض جنسیتی را کاهش دهد. اما در بسیاری از کشورهای جهان، موانع مذهبی، سنتی و قانونی هنوز بر سر راه مالکیت زنان بر زمینهای کشاورزی موجود است. بنابراین، در سازوکار نهادهای اجتماعی و جمعیتی، گروههایی وجود دارند که بیش از سایران در حاشیه قرار دارند؛ گروههای فراموششده و نادیده گرفتهشده به نام زنان روستایی که توانمندسازی آنان به ما کمک میکند تا روستاها را توسعه دهیم.
امروزه بازارها نیز یکی از منابع دسترسی زنان روستایی برای فروش صنایع دستی و محصولات کشاورزیشان است و عدم دسترسی به مراکز بهداشتی، یکی از مهمترین مشکلات زنان عشایری و روستایی برای یک زندهگی سالم است. اگرچه اطلاعی از امکان دسترسی زنان روستایی به خدمات تلفن همراه، انترنت و خدمات بانکی در دست نیست، اما میدانیم که دسترسی به این ابزار، بهویژه با شیوع کرونا و خراب شدن زیرساختهای کشور توسط طالبان و پیامدهای تغییر اقلیم، چهقدر مهم است و محرومیت از این وسیله میتواند معادل محرومیت از این خدمات باشد.
حوزه فعالیت اجتماعی و اقتصادی زنان روستایی، نقش مهمی در افزایش رفاه خانواده دارد. از پیامدهای مهم سعادت خانواده، میتوان به بهبود وضعیت سلامت، جلوگیری از مهاجرت به شهرها، وضعیت تغذیه بهتر در خانواده، افزایش سطح سواد و ارتقای منزلت اشاره کرد. اگرچه نقش زنان در تولید و اقتصاد روستایی بسیار مهم است، اما امروز حتا زنان و دختران در شهرها با روی کار آمدن رژیم طالبان، از جایگاه اجتماعی مناسبی برخوردار نیستند. بهویژه در مناطق دورافتاده روستایی از کمترین مطالبات مدنی و تحصیلی محروماند. بنابراین باید به زنان و نقش آنها در اقتصاد و توسعه اقتصادی توجه ویژهای شود تا آنان به اهمیت و جایگاه خود در جامعه پی ببرند و بتوانند علاوه بر افزایش تواناییهای خود، مهارتهای فنی خود را درک کرده و برای ارتقای آن تلاش کنند. آنها باید از اهمیت آموزش آگاه باشند تا بتوانند تواناییهای خود را برای نزدیک شدن به جایگاه اصلی خود در جامعه افزایش دهند.
طالبان اگر میخواهند یکی از معیارهای لازم برای به رسمیت شناختن خود را از جهان کسب کنند، بهتر است اهمیت و رعایت وضعیت حقوقی زنان و کودکان روستایی را هم دستکم نگیرند. از آنجایی که جامعه روستایی یک جامعه مردسالار و بیش از جامعه شهری سنتی است، بناءً توجه به این امر بسیار مهم و حیاتی است که چگونه میتوان زنان و کودکان روستایی را توانمند ساخت. البته انجام آن نیز نیازمند یک برنامهریزی کامل است. لذا این برنامه باید با حساسیت خاصی طرح و اجرایی شود تا موجب تشنج و بیاعتمادی مردان روستایی به برنامههای عمرانی نشود. برای این منظور، فرهنگسازی در جوامع روستایی و همچنین ارتقای سطح آگاهی عمومی یک ضرورت و اولویت است، بهطوری که ایجاد و طراحی چنین برنامههایی باعث تحریک اعصاب مختلف در آن جوامع نگردد.
افغانستان سرزمینی کوهستانی و محصور در خشکی با آب و هوای خشک و نیمهخشک است. امروز با هر معیار و ملاکی که نگاه کنیم، خشکسالی عامل بسیاری از مشکلات زنان و دختران روستایی در افغانستان است. در مناطق خشک جنوب کشور مانند نیمروز، زابل و هلمند تا بخشهایی از ولایت قندهار و یا حتا در مناطق صعبالعبور هندوکش از غور تا بامیان و کاپیسا در مرکز کشور، زنان مجبورند روزانه 3 تا 6 ساعت ظروف سنگین آب را حمل کنند؛ زیرا عدم دسترسی به منابع آب پایدار میتواند مشکلات جدی را برای زنان از نظر بهداشت و شستوشو و امکان استحمام ایجاد کند. یکی از فعالان اقلیم در مرکز کشور، گزارش داد که در برخی از روستاها زنان مجبور به استفاده از لباس استحمام در نقاط حساس هستند که این امر منجر به تعدادی از بیماریهای پوستی میشود. همه اینها جزو مشکلات روانی جدی است که زنان روستایی باید با آن دستوپنجه نرم کنند. همچنان سه دهه جنگ در افغانستان بسیاری از زنان را حتا از امکان آموختن خواندن و نوشتن محروم و بیوه کرده و اکنون به تنهایی و بدون حمایت خانواده با مشکلات زیادی روبهرو هستند. براساس آخرین آمار وزارت کار افغانستان، دو میلیون زن بیوه در سراسر افغانستان زندهگی میکنند که همه زیر خط فقر و حتا از بسیاری از حقوق اولیه اجتماعی محروماند.
در این کشور زنان پس از ازدواج کاملاً تحت تأثیر خانواده شوهر قرار میگیرند و در صورت فوت شوهر، مانند ارث با آنها رفتار میشود. در بسیاری از موارد زنان بیوه مجبور به ازدواج با خویشاوندان شوهر متوفای خود میشوند و در صورت امتناع از این امر، از تمامی حقوق، حتا حضانت فرزندان خود، محروم میگردند. در بسیاری از موارد، به دلیل سختگیریهای خانواده شوهر، بیوه اجازه کار بیرون از خانه را ندارد و تا آخر عمر در خانه تحت شدیدترین فشارها قرار میگیرد.
از طرفی، بیوههایی که صاحب فرزند میشوند و به هر دلیلی از ازدواج مجدد امتناع میکنند، این نیز مشکلات خاص خود را دارد. در بسیاری از موارد مردانی که قصد ازدواج با زنان بیوه را دارند، فرزندان زن را نمیپذیرند و یا در صورت قبول، پس از ازدواج از تصمیم خود صرف نظر میکنند و زن را مجبور به ترک فرزندانش میسازند. سختیهای زندهگی پس از مرگ شوهر چه در روستا و چه در شهر باعث شده که زنان بیوه هم در افغانستان با مشکلات روحی زیادی دستوپنجه نرم کنند. فشارهای معیشتی، تربیت فرزند، مسایل مربوط به ازدواج مجدد، فشارهای خانواده همسر و آزار جنسی مشکلاتیاند که مخصوصاً امروز اغلب زنان بیوه را تا مرز خودکشی سوق داده است. اشاره به این موضوع در این مقاله عاری از لطف نیست تا نمونههایی از پروژههای جهانی با تجربیات موفق در زمینه اشتغالزایی و توانمندسازی اقتصادی زنان را یاد کنیم، از وامهای اقتصادی کمبهره به زنان کشاورز و دامدار زیر 40 سال جهت تقویت مشاغل خانهگی تا برگزاری دورههای آموزشی کوتاهمدت برای بانوان و دختران در مورد کشاورزی و دامداری، صنایع دستی و استفاده از انرژیهای نو و زنبورداری و… زنان عشایر و روستایی افغانستان به دلیل نداشتن درامد ثابت و فرایند پیچیده اداری و نیاز به وثیقه و ضامن، در دسترسی به منابع مالی از طریق این وام بانکی و خلق پروژهها برای اشتغالزدایی و توسعه نیز با مشکل جدی مواجهاند. بهطور خلاصه، حتا بسیاری از کارهایی که خود زنان روستایی انجام میدهند، نه ارزشی دارد و نه پاداش خوبی.
حوزه فعالیت اجتماعی و اقتصادی زنان پساجمهوری
با روی کار آمدن رژیم طالبان و سقوط جمهوریت در افغانستان، امروز از چند جهت نیروی کار و نرخ مشارکت اقتصادی زنان حتا در شهرها بسیار ناچیز شده است. با توجه به شکافهای جنسیتی، با حاکم شدن یک حکومت نظامی و ایجاد قوانین بسته علیه فعالیت زنان، این زنان مطلقاً بیکاری و افسردهگی را تجربه میکنند. سیمون دوبوار، فیلسوف فمینیست فرانسوی، تحت نام کتاب جنس دوم از وضعیت رو به زوال زن در طول تاریخ بحث میکند. این کتاب به دنبال بررسی چگونهگی تبدیل شدن زنان به جنسیت دوم در طول تاریخ است. اما شاید سیمون دوبوار از این موضوع آگاه نباشد که کشورهایی در دنیا وجود دارند که زنان نهتنها جنس دوم، بلکه جنس پایینتر نیز خوانده میشوند. یکی از این کشورها، افغانستان است. کشوری که در آن گاه زنان با حیوانات اهلی مانند بز و گوسفند مبادله شدهاند. زنان در بخشهایی از جامعه بهراحتی معامله میشوند و این رنج در روستاها بیشتر است. در افغانستان، جایگاه زن همواره با غلبه فرهنگ سنتی، قبیلهای و تا حدی عرفی تعیین میشود. اگرچه عنصر دین در افغانستان قدرت خود را بر تمام جنبههای زندهگی مردم بهشدت حفظ کرده است، اما در روستاهای افغانستان به جایگاه زن از منظر سنتی و عرفی نگاه میشود تا از منظر مذهبی. به همین دلیل، در حالی که زنان را در شهرها فقط در خانه میبینید، در اکثر روستاهای افغانستان زنان در مزارع به وفور دیده میشوند.
با آغاز سال 2019 طرح تقویت اقتصاد روستایی در سراسر افغانستان اجرا میشد. وزارت انکشاف دهات افغانستان پروژهای را جهت تطبیق آماده کرد. آمارها تخمین میزد که در مدت پنج سال میتوان500 هزار شغل جدید روستایی ایجاد کرد که 80 درصد این مشاغل به زنان اختصاص داشت. اگرچه این طرح نمیتوانست سلطه مردانه را از دوش زنان بردارد، اما نقش مؤثری در رشد و حرکت به سوی برابری زنان داشت؛ زیرا براساس تحلیل جامعهشناختی، شکلگیری روابط طبقاتی براساس اصل تولید و اقتصاد است. اگر زنان بتوانند در چرخه اقتصادی و تولید نقش ایفا کنند، قطعاً میتوانند بر چارچوبهای قانونهای کلیشهای جامعه تأثیر بگذارند و این کلیشهها را تغییر دهند. متاسفانه با تغییر معادله قدرت از دموکراسی به دیکتاتوری و حاکم شدن رژیم طالبان، امروزه تحقق این طرح از کار افتاد و حتا زنان در شهرها دچار تبعیضهای چندلایه جنسیتی شدهاند. دانشگاهها به قبرستان مردهگان متحرک تبدیل شدهاند و از بازخورد گفتوگوی مردم شهرها، افغانستان زیر سایه طالبان، تبدیل به سرزمین اشباح شده است که آزادی، برابری، توسعه، لذت و شادی رخت بسته و انتخاب شیوه زندهگی شخصی شهروندان در برابر نوک تفنگ سر خم کرده است. از این میان، دانشگاه که محل کسب دانش و تحقیق است، تبدیل به مکان تقلید و تحمیل توسط اداره طالبان شده است.
همه چیز در این نقطه درباره وضعیت اسفناک زنان در افغانستان ختم نمیشود؛ بلکه در مارچ 2022 حکم جدید اداره طالبان درباره مسدود شدن مکاتب برای دختران بالاتر از صنف ششم و فرمان حجاب اجباری برای زنان و دختران صادر و تحمیل شد. این تصمیم طالبان برای بسیاری از خانوادهها و دختران شوکهکننده بود و با واکنشهای بینالمللی همراه شد. بنابراین، تلاش دیروز برای برابری و حقوق زنان در افغانستان را در بهرهبرداری از فرصتهای کاری، آموزشی، رهبری، فعالیتهای سیاسی، سرمایهاندوزی، مراقبت صحی و مشارکت اقتصادی نهتنها تغییر اقلیم تحت تاثیر قرار میداد، بلکه امروز با حضور سیاست طالبان میزان این نابرابری جنسیتی و اقتصادی میان زن و مرد بیشتر شده است. بیاعتنایی در این موارد، در آینده نزدیک بر سایر ابعاد اجتماع تاثیر منفی وارد خواهد کرد.