گزارش از منوچهر فرادیس
عکاس: مرتضا محمدی
«غمشریکی» عنوان برنامهای بود که از دومین سالگرد سفر ابدی استاد محمداعظم رهنورد زریاب و کارنامه بزرگ فرهنگی او تجلیل شد. این برنامه از سوی نشر کلکین به همکاری نشر زریاب در تالار بابه قوی مستانِ عمارت بلخ، به تاریخ 25/9/1401 برگزار شد.
در این برنامه به گردانندهگی مجتبا نوروزی، آقایان دکتر سیدعسکر موسوی، علی دهباشی و منوچهر فرادیس سخنرانی کردند. همچنان پیامهای تصویری حسین فخری، منیژه باختری، جواد خاوری و سمیه رامش نشر شد.
در فکرش تداوم وجود داشت
نخستین سخنران سیدعسکر موسوی بود که در بخشی از صحبتهایش در مورد فراموش شدن چهرههای برجسته ادبی و علمی کشور ـ چه زنده و چه مرده ـ اشاره و از برگزاری این نشست، ستایش کرد.
او همچنان در مورد زریاب گفت: «زریاب، فرزانه ادب و فرهنگ و به نظر من یکی از بهترین نمونههای روشنفکری جامعه افغانستان در سده گذشته هجری خورشیدی است. روشنفکر به این مفهوم که او هیچوقت یک مارکسیست نبود و نشد. هیچوقت یک مسلمان سنتی به آن شکلی که به درد علما بخورد، نبود. هیچوقت چپِ چپ نشد و هیچوقت راستِ راست نشد.»
وی در قسمتی دیگر از صبحتهایش افزود: «از ویژهگیهای ایشان این بود که گاهی حرفهایی میزد یا گاهی موقفهایی میگرفت که درست برخلاف موج روشنفکری آن زمان بود. روشنفکر عقل کُل است از نظر فکری. چیزهایی میگفت. مثلاً از عبدالحی حبیبی خوشش میآمد. آخر آدم هوشیار از حبیبی خوشش میآید؟ صاحب آن خرافات پتهخزانه! اما خوشش میآمد و او را استاد عبدالحی حبیبی میگفت. یا من یادم است که ما آمدیم. وقت آمدنآمدن شد و ما آمدیم و ایشان هم از فرانسه تشریف آوردند. پرسیدیم خلیفه کجا است؟ ما برایشان خلیفه میگفتیم و دلیلش هم این بود که در جوانی کشتیگیر بود. تعجب میکنم که کشتیگیر چه ارتباطی با قلم دارد! به هر حال فکر کنم خودش فهمید در میدان کشتی چندان آدمی نمیشود، ولی در میدان قلم پهلوان خوبی از ایشان ساخته شد. به هر حال ما به ایشان میگفتیم خلیفه. شنیدیم خلیفه آمده و رفتم دیدنشان در وزارت اطلاعات کلتور؛ چون آن زمان میگفتند کلتور. از نظر اینان، کلتور دری سچه است و نباید فرهنگ گفت. ما رفتیم دیدنشان. نشستیم و چای نوشیدیم، با رفعت و با محب بارش. دیدیم سر میز یک عکس بسیار درشت و کاکه ظاهر شاه، سیاهوسفید، گذاشته شده است؛ یعنی درست زمانی که همه فکر میکردند کار اعلیحضرت تمام است، اما ایشان عکسش را گذاشته بود. یکی از ویژهگیهای آقای رهنورد مرحوم، این بود که درست برخلاف آن چیزی که جامعه روشنفکری بود، فکر میکرد. یک دنیای خاص داشت. واهمه هم نداشت که کسی از ایشان خوشش میآمد یا نه. به همین خاطر هم بود که در دوران حزب دموکراتیک خلق یک دوره رفت زندان. به همین خاطر هم بود که در دوران مهاجرت هم براساس همین شیوه اندیشه بود که بسیار تنهایی کشید. دلیلش این بود که در جمع بازار مکاره که در غرب به وجود آمده بود، که هنوز هم است، در هر جایی است، او جزو این بازار نبود. این یکی از ویژهگیهای خاص جناب رهنورد بود.
از ویژهگی دوم رهنورد، روشنفکر بودنش بود، که از این تعداد آدمها بسیار معدود داریم. روشنفکر به معنای درست کلمه کسی است که تولید فکر میکند؛ یعنی کار فکری میکند، فکر تولید میکند. کسی که چراغ را خلق کرده، یک روشنفکر است؛ برای اینکه معضل اجتماعی در درازمدت را حل میکند. اما در تعبیر ما روشنفکر کسی است که زندهباد و مردهباد بگوید و این را دشنام بدهد و آن را دشنام بدهد و اسناد چاپ کند. او از این نوع روشنفکر افغانی نبود.»
دکتر موسوی خاطراتی نیز از رهنورد زریاب قصه کرد. او در بخشی از سخنانش، از مهاجرت به پاکستان در دهه 50 و همصحبتیها با جناب دکتر علی رضوی یاد کرد. او گفت که رضوی از رهنورد زریاب به نیکی یاد میکرد و میگفت که در فکر زریاب تداوم وجود دارد.
آقای موسوی از خط سرخ استاد زریاب نیز یاد کرد که او ایستاد شد و در برنامه گفتمان تلویزیون طلوع گفت که من به کسی اجازه نمیدهم ـ از رییس جمهور تا پارلمان ـ که به من بگوید پوهنتون بگو و دانشگاه نگو.
دکتر سیدعسکر موسوی در بخش پایانی سخنانش از تبلیغاتچی نبودن استاد زریاب یاد کرد و اینکه او خاکی بود و دوست داشت در خلوت و گمنامی کار کند. موسوی گفت که آقای زریاب تمامی بافتههای جعلی در زبان پارسی را که در 70 سال گذشته انجام شده بود، ورق زد و به تنهایی این مهم را انجام داد.
مجسمه زریاب باید در فرهنگستان زبان و ادب پارسی ساخته شود
سخنران دوم، علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا بود. او در مورد رهنورد زریاب گفت: «استاد زریاب خط قرمزش زبان پارسی بود. دفاع از زبان پارسی در ایران هنر نیست؛ شما باید در برابر کسانی ایستاد شوید که در قلب زبان پارسی علیه این زبان ایستاد شدهاند. از زبان پارسی دفاع کنید و خطر ترور و انواع بایکوتها و انواع نارواهایی را که بگویند، بشنوید و بایستید. از این جهت مجسمه رهنورد زریاب را جلو فرهنگستان زبان و ادب پارسی باید بسازند؛ برای اینکه یکتنه ایستاد و باعث شد کسان دیگری به پیروی از او این سد سکندری که جلو زبان فارسی ایستاده بود را بشکنند. بسیاری گفتهاند وقتی زریاب بود، ما احساس قدرت میکردیم؛ وقتی زریاب بود، ما حس میکردیم که تنها نیستیم.»
او در مورد حوزه مشترک زبان فارسی گفت: «ما افتخار داشتیم از زمانی که مجله کِلیک را راه انداختیم، در نخستین شمارهاش نوشتیم که ما به مرزهای سیاسی اعتقاد نداریم؛ حوزه فرهنگی تمدنی زبان فارسی برای ما مهم است و از این جهت برای ما کابل و بلخ و غزنه و هرات، ادامه شیراز و خراسان و اصفهان است.»
دهباشی در مورد اعتبار نام و آثار زریاب گفت: «نام زریاب برای ما نامی است بلند و خوشایند. نامی است که میشود گرد آن جمع شد و با گرامیداشت نام و خاطره او و آثار او که چون برگهای زرینِ افزوده به این فرهنگ است، زندهگی کرد و سربلند با دنیا حرف داشت.»
خالق آثار درجه اول ادبیات داستانی کشور
پس از سخنرانی علی دهباشی، پیام تصویری حسین فخری، داستاننویس، نشر شد. فخری از دوستی چهلسالهاش با رهنورد زریاب یاد کرد و گفت: «از لحاظ کمیت آثار داستانی یکی از پرکارترین نویسندهگان افغانستان به شمار میرفت. داستانها و رمانهای زیادی آفریده که بیشترینشان از جمله ادبیات داستانی درجه اول کشور محسوب میشود. نقش زیادی در پیشرفت ادبیات داستانی داشته است.»
وی در بخشی دیگر از پیامش به نامهنگاریها میان این دو داستاننویس افغانستان اشاره کرد. او در مورد نامهنگاریهایش با زریاب و نقش استاد زریاب در اعتلای زبان فارسی گفت: «در دوران مهاجرت که ایشان در فرانسه بودند و من در پیشاور، هم ارتباطی منظم داشتیم. مکاتبههای منظم داشتیم. نامهپراکنیهای منظم داشتیم که بیشترین نامههای ایشان در کتابهای آن روزها رفتند و نقشی بر دیوار زندهگی چاپ و منتشر شده است. رهنورد زریاب در پهلوی آثار داستانی، در بخش نقد و بررسی ادبی و همچنین تحقیقات ادبی و فرهنگی آثار و کتابهای زیادی دارد که چاپ و منتشر شده و در قسمت پیشرفت و اعتلای ادبیات در افغانستان خدمت کرده است.»
استاد، رهنما، کاکا و رفیق قلندرم
پیام تصویری بانو منیژه باختری، نویسنده و سفیر کشور در ناروی، نیز در این برنامه پخش شد. او گفت: «رهنورد زریاب از ستونهای ادبیات معاصر افغانستان است. او نویسنده، اندیشمند، صاحبنظر، رسانهساز و شکلدهنده ادبیات رسانهای افغانستان در سالهای پسین بود. ادبیات معاصر داستانی افغانستان قبل از کارهای ادبی استاد زریاب آغاز شده بود؛ اما استاد این روند را بهگونه شگرفی شگوفا ساخت. بهویژه داستان کوتاه را همانگونه که در ادبیات غرب شکل گرفته بود، در افغانستان با ارایه نخستین داستانهای کوتاه ساختارمند معرفی کرد و رواج داد. استاد زریاب در سالهای پسین به رماننویسی پرداخت و با حداقل شش رمان جدید شیوههای متفاوت رماننویسی را در افغانستان پی گذاشت. او با نوشتن بیشتر از 100 داستان کوتاه و رمان و مقاله، یکی از پرکارترین و سختکوشترین نویسندهگان افغانستان به شمار میآید.»
خانم باختری در مورد سبکهای کار رهنورد زریاب گفت: «استاد زریاب کارهای نخستین خود را از ریالیسم و سورریالیسم آغاز کرد و بعدها شمار دیگری از آفریدههای خود را در مکتبهای دیگر ادبی ارایه کرد. چندی از آفریدههایش چنان سبک خاصی دارد که نمیتوان در چارچوب مشخص ادبی جا داد. بهگونه مثال، خودش یکی از کارهایش را داستایت نامید که ترکیبی از داستان و حکایت است.»
باختری در مورد کارهای رسانهای استاد زریاب نیز صحبت کرد و گفت: «کار و مسوولیت رهنورد زریاب که بهصورت تخصصی در رشته خبرنگاری و ارتباطات عامه کارشناسی ارشد داشت، در رسانه بسیار مهم بود. بهویژه در سالهای پسین استاد هنگام کار در مجموعه موبی گروپ با ویرایش و پالایش کارهای رسانهای، یک روند جدید درستگویی و درستنویسی را به میان آورد و واژههای زبان پارسی را که به دلایل سیاسی به حاشیه رفته بودند، به متن آورد و با توانمندی ادبی و استقرار محکم، صلابت زبان پارسی و فرهنگ مربوط به آن را بازتاب داد و واژههای بسیاری را قابل استفاده در زندهگی روزمره مردم مبدل ساخت.»
بانو باختری همچنان گفت: «زریاب شخصیت کثیرالعباد در تاریخ ادب و فرهنگ افغانستان است و نمیتوان در چند دقیقه حتا با یک نگاه مختصر و فشرده به شخصیت و کارنامه ادبی او پرداخت. امیدوارم که بتوانم به آرزوی خود که نوشتن یک جُستار مفصل در مورد استاد زریاب که استاد، رهنما، کاکا و رفیق قلندرم بود، برسم.»
میراث استاد زریاب برای نسل ما چیست؟
سخنران بعدی منوچهر فرادیس بود. او درباره اینکه چگونه محمداعظم، رهنورد زریاب شد، سخن گفت. فرادیس گفت: «من پرم از استاد زریاب، چون 10 سال تمام نزدش زانو زدم و از او ذرهذره آموختم. انسانی که آموختاندن را دریغ نمیکرد و از آموختاندن خسته نمیشد.
واقعاً محمداعظم، چگونه رهنورد زریاب شد؟ انسانی که بهشدت خودساخته بود، خودساخته به معنای بار منفی کلمه نه، خودساخته به معنای کسی که خودش، خودش را ساخت. بسیار میخواند و بسیار خوانده بود. قصه میکرد که در نوجوانی باری مرا نزد پزشک بردند. وقتی پزشک معاینهاش را تمام کرد، گفت مشکلی ندارد. برادرش میگوید که از صبح تا شب کتاب میخواند، فکر میکنیم بیمار است.»
فرادیس در بخش دیگر از صحبتهایش، به میراث زریاب اشاره کرد: «میراث استاد زریاب برای ما و نسل ما چیست؟ در کنار شش رمانی که منتشر شده است و 89 داستان کوتاه در مجموعه دوجلدی داستانها که دربرگیرنده شش دفتر داستان کوتاهش است، بقیه نوشتههایش درباره دیگران و نقد و نظرها و تاریخ است.»
وی در مورد اینکه زریاب برای مردم چه کرد، گفت: «استاد زریاب واقعاً برای ما چه کرد؟ میتوانم بگویم که استاد زریاب در این 20 سال تنها ادعا نداشت که خط قرمز من زبان پارسی است؛ استاد تا آنجا برای زبان پارسی ایستادهگی کرد که کلاشنیکوفبهدست به قصد کشتنش آمدند. او تا آنجا به این زبان ایستاد بود و باقی ماند. البته این دفاع از زبان پارسی هم کورکورانه و از روی تعصب و نفی زبان دیگران نبود. او برای نسل من درستنویسی و درستگویی و درستخوانی را در رسانه به میراث گذاشت که یک بخش کوچک کارنامه بزرگش را تشکیل میدهد.»
فرادیس در مورد علاقه استاد زریاب به عبدالحی حبیبی گفت که دلیل علاقه او، کتابهایی بوده که آقای حبیبی تصحیح کرده است، نه پتهخزانه. او به نقل از زریاب گفت که حبیبی در اواخر عمرش از نوشتن پتهخزانه پشیمان بود.
او سخنانش را با بیتی از بیدل که استاد زریاب آن را در اواخر عمرش تکرار میکرد، به پایان رساند: «زندهگی خودش هم مصداق این بیت [بیدل] شد، چون رمان زن بدخشانی ناتمام ماند، رمان رازهای دایه پیر ناتمام ماند، سیب و ارسطاطالیس ناتمام ماند و سرانجام آقای سحرخیر بیدار میشود ناتمام ماند. رسالهای که در درستنویسی داشت، ناتمام ماند. میگفتم استاد اینها ناتمام میماند، میگفت جور میشود، جور میشود، نگران نباش. این بیت بیدل را بسیار دوست داشت:
دل به زبان نمیرسد لب به فغان نمیرسد
کس به نشان نمیرسد تیر خطاست زندهگی
زریاب؛ نویسندهای حرفهای
پس از سخنرانی منوچهر فرادیس، پیام تصویری آقای جواد خاوری نشر شد. خاوری گفت: «وقتی که صحبت از زندهیاد رهنورد زریاب میکنیم، بیگمان از یک نویسنده جدی صحبت میکنیم. آثار رهنورد زریاب با بیشتر از 100 داستان کوتاه و حدود هفت رمان و مقالات بیشمار در عرصههای مختلف فرهنگی، نشان میدهد که او یک نویسنده جدی، پرکار و حرفهای بوده است. ادبیات داستانی افغانستان بدون شک با نام رهنورد زریاب پیوند خورده است و از آثار ماندگار او کسب اعتبار میکند.»
وی افزود: «در شرایطی که اکثر نویسندهگان ما بهصورت تفننی مینوشتند و اغلب داستاننویسان ما تکاثر بودهاند، رهنورد زریاب جزو معدود نویسندهگانی بود که به سطح حرفهای مینوشت. در واقع او در هر موقعیتی که قرار داشت، دغدغه نوشتن داشت. در تمام عمر خود نوشت و همیشه نویسنده بود. میشود گفت که صفت نویسندهگی برازندهترین صفتی است که میشود به رهنورد زریاب داد.»
خاوری در مورد شخصیت رهنورد زریاب نیز سخن گفت: «از لحاظ شخصیتی هم زریاب شخصیت جذاب و بیبدیلی بود. او فرد بسیار صمیمی و رفیق خوشاخلاقی بود که محضر بسیار گرمی داشت. گفتار رهنورد زریاب به مانند نوشتارش جذاب و پربار بود. چنانکه مخاطبهای او در نشستهای او و در محضر او به همان اندازه فیض و حظ میبردند که خوانندهگان آثار مکتوب و داستانهای او.»
قلعه ادبیات داستانی کشور
آخرین پیام از بانو سمیه رامش بود. رامش در بخشی از پیامش گفت: «بدون شک رهنورد زریاب نامی جاودانه در تاریخ ادبیات کشور است. وقتی در مورد رهنورد زریاب فکر میکنم، دو بعد شناختی ایشان را میبینیم و گرامی و عزیز میداریم: یکی رهنورد زریاب بهعنوان یک انسان که عزیز و ستودنی و محترم است و دیگری، نویسندهای بزرگ و صاحب سبک که بدون شک از قلههای ادبیات داستانی کشور و ادیبی فرهیخته است که تمام عمر خود را صرف نوشتن کرده است. او بهعنوان یک نویسنده وظیفهشناس، وفادار به سرزمین و مردم و فرهنگش، بیش از پنج دهه نوشت. در جامعهای که خون، خشونت، جنگ، فقر و بیفرهنگی مردم را بلعیده، رهنورد زریاب کلمات را صیقل میداد و به فرهنگ و زبان میاندیشید.»
وی افزود: «زریاب نویسندهای بود که تمام فصلهای عمر خود را در سرزمین خود ماند. در سراشیبی و سربلندی، در فرودهای بیوقفه و در فرازهای کم و اندک، او ماند. او ماند و برای ما از کابل زیبا نوشت، از عیاران نوشت، از درویشان نوشت، از رقص زنان نوشت، از رنج رودابهها نوشت. او ماند و نوشت، با تسلط بر زبان نوشت. واژه ساخت، داستانپردازی کرد، اسطورهها را زنده کرد. او در رمانهایش همواره به دنبال معنای گمشده انسان و عشق بود. او با نوشتن، عشق و زندهگی را برای ما روایت کرد.»
در آخر برنامه از شش عنوان کتاب رهنورد زریاب که در ایران از سوی نشر کلیکن بازنشر شده است، رونمایی شد؛ رمانهایی چون گلنار و آیینه، چارگرد قلا گشتم، شورشی که آدمیزادگکان و جانورکان برپا کردند، سکهای که سیلمان یافت، مجموعه داستایتها و شیخ گفت و مجموعه طنزهای هذیانهای دور غربت.