خواهران دلاورزی: چاقوهای‌تان را برای کدام روز مبادا نگه‌ داشته‌اید؟

صمد پاینده

مدتی پس از یک‌ساله‌گی حاکمیت طالبان، در پایان ماه آگست پارسال، خبری در رسانه‌ها نشر شد که در نوع خود بی‌سابقه بود. زن جوانی در یک ویدیو تنها نشسته بود و داستان تلخ زنده‌گی‌اش را در خانه سعید خوستی، سخنگوی وزارت داخله طالبان، با ناله و استدعای کمک بیان می‌کرد. آن‌چه او می‌گفت برای گوش و چشم مردم افغانستان آشنا بود: دختر جوانی را سخنگوی وزارت داخله طالبان، به ‌اجبار به ‌زنی گرفته و ماه‌ها شکنجه و اذیت کرده بود. تا این‌جا تازه‌گی نداشت. زنان افغانستان کمتر به دلخواه خود و بیشتر به خواست مردان شوهر می‌کنند و خشونت خانواده‌گی نیز معضل بزرگ اجتماعی است. این خشونت‌ها به لت‌وکوب هم محدود نمی‌مانند، بلکه در مواردی به بریدن بینی و گوش، سیخ‌‌داغ کردن، پوست کندن و کشتن نیز تمام می‌شود. طالبان در برخورد خشونت‌بار با زنان شهره عالم‌اند و خودشان نیز به آن افتخار می‌کنند. آنان در مساجد از چگونه‌گی شکنجه زنان توسط شوهران صحبت می‌کنند، «قواعد» لت‌وکوب را تشریح می‌کنند و در نظام امارتی حذف خانم‌ها را از زنده‌گی اجتماعی سرلوحه کارشان قرار داده‌اند. همه دیدیم و شنیدیم که طالبان بعد از برگشت به قدرت، چنان به «تصاحب» دختران شهری مشغول شدند که اشک ملاحسن آخند و فرمان ملاهبت‌الله را در آورد. از جمله به ‌یاد داریم که در اوایل سنبله امسال رسانهها گزارش دادند که شمس‌الدین همایون، ولسوال درقد ولایت تخار در یک هفته دوبار ازدواج کرده بود. تعداد زیادی از زنانی که این‌گونه تصاحب می‌شوند، از زناشویی اجباری ناراضی‌اند و نارضایتی‌شان به تشنج منتهی می‌شود و شکنجه و آزار را در پی دارد. درواقع، آن‌چه را الاهه دلاورزی در آن ویدیوها با مردم در میان گذاشت، هیچ غیرعادی و دور از انتظار نبود. شاید به همین دلیل اعتراضات شایسته برپا نکرد. وطنداران بسیاری شاید ‌گفتند که در وطن ما این کارها تازه‌گی ندارد. یک الاهه، ده الاهه و هزار الاهه نداریم.

چیزی که تازه‌گی داشت، شهامت الاهه خانم بود. به‌روشنی دیده می‌شد که الاهه دختر تحصیل‌کرده است و از اهمیت رسانه، جای‌گاه زنان، موقف ضدبشری و ضدزن طالبان، و ظرافت‌های سیاسی آگاه است. مهم‌تر از همه، مایه ‌گذاشتن از زنده‌گی برای یک مبارزه اجتماعی و سیاسی در اقدام او آشکار بود. این‌ها باعث شک‌وگمان‌هایی شده بود و تعدادی تصور می‌کردند که زیر کاسه این خبر نیم‌کاسه‌ای باشد. برخی‌ها می‌گفتند که چگونه ممکن است در شرایطی که گرفتن نام سراج‌الدین حقانی موی بر تن مردان کهنه‌کار و گرم‌وسرد چشیده راست می‌کند، زن جوانی از خانه سخنگوی او چنان بی‌باک لب به سخن بگشاید. تعدادی فاش‌گویی او را از مسایلی که تابو است، غیرعادی می‌خواندند. با این حال، بسیار بودند هم‌وطنانی که پیام ناله‌های جان‌سوز او را گرفتند و واکنش‌های عاطفی نشان دادند؛ اما فریاد الاهه خانم در جامعه فرو پاشیده و دچار انواع سوءتفاهم‌های قومی، مذهبی، سمتی و زبانی انعکاس لازم نیافت. صدای او حس قومی، مذهبی و سمتی کسی را بر نینگیخت و ظاهراً اعضای خانواده دلاورزی به حزب، سازمان و گروهی نیز وصل نبودند تا پی‌گیر دوسیه‌اش شود و او را از چنگ جانیان نجات دهد.

شنبه‌شب، تاریخ ۴ ماه جاری میلادی، دو خواهر الاهه دلاورزی در توییتر اسپیس ۸صبح صحبت کردند. صدف دلاورزی و سودابه دلاورزی، قصه نزدیک به یک‌ سال درگیری خانواده خود را با طالبان با جزئیات بسیار بازگو کردند. آنچه آنان توضیح دادند و قبلاً الاهه دلاورزی گفته بود، حتا اگر داستان باشد، چنان به ‌واقعیت افغانستان و زنده‌گی زنان نزدیک است که همه باید به‌خاطر بسپاریم؛ چون اثر هنری ریالیستی تکرار کنیم و برای مبارزه علیه زن‌ستیزان و بنیادگرایان انگیزه بگیریم؛ اما کاش آن گفته‌ها قصه می‌بود! متهم اصلی، سعید خوستی، تایید کرده است که با الاهه ازدواج کرده و ازدواج‌شان به جنجال کشیده است. او نیز روایت خودش را در رسانه‌ها بیان کرده و در این‌که الاهه را دوباره ربوده‌اند و اکنون در زندان طالبان به ‌سر می‌برد نیز شکی وجود ندارد.

صدف و سودابه مثل خواهرشان، الاهه دلاورزی، در این روزها استدلال و اسناد بسیاری را با رسانه‌ها شریک ساخته‌اند و در اسپیس ۸صبح، جزییات تاریخ‌وار را همراه با نام افراد و ملاهای دخیل در تحمیل ازدواج اجباری و شکنجه الاهه، تهدید و شکنجه خانواده‌اش و ربودن او از پاکستان شریک ساختند. در سخنان صدف و سودابه تنهایی و شجاعت آن خانواده را همزمان می‌توان خواند. صدف دلاورزی در آغاز از خانواده‌اش گفت که چهار نفرند (سه خواهر و پدر) و مادری که پنج سال قبل چشم از جهان پوشیده است. محمدحکیم دلاورزی، پدر خانواده، جنرال بوده و خانمش معلم. از روحیه دختران خانواده معلوم است که آن دو همسر در تربیت کودکان‌شان بسیار کوشیده‌اند و آرزوهای زیادی برای الاهه، صدف و سودابه داشته‌اند. الاهه در کانکور سال ۱۳۹۸ هجری شمسی با ۳۳۴٫۴۷۹ نمره، که نمره بسیار خوب است، به رشته طب معالجوی کامیاب شده بود. با اتکا به قراین و روحیه خواهران دلاورزی می‌توان گفت که آن خانواده، خلاف ادعای سعید خوستی، آن‌گونه تربیت نشده بودند که یکی از آنان از خانه برخاسته به دفتر سخنگوی وزارت داخله طالبان «شوی ‌خواستن» برود. ادعای کیس‌سازی را که طالبان مطرح می‌کنند نیز دروغ شاخدار به ‌نظر می‌رسد. چرا دختری برای خارج رفتن طالبی را شوهر کند؟ طالبی بانفوذ و قدرت سعید خوستی که قادر باشد از خانه‌اش زندان بسازد و در اطراف خانه پهره‌دار بگمارد و از پاکستان نیز مردم را اختطاف کرده به کابل ببرد، آیا طعمه معقولی برای کیس‌سازی می‌تواند باشد؟ آیا زنی که آرزوی رهایی از شر محیط طالبانی در ذهنش باشد، حاضر است خود را به دام همسر طالب پرتاب کند؟ راه‌های کم‌هزینه‌تر مگر کم است؟

مهم‌تر از همه، خانواده دلاورزی که پدرش جنرال امنیت ملی بوده است و دختران تحصیل‌کرده، صاحب زبان و نترس دارد، چرا مثل هزاران خانواده دیگر از راه‌های معمول به ‌ترک وطن نکوشند که تمام زنده‌گی و آرامش خود را در پندکی بسته بر سر یک دیو طالب سوار شوند تا از طریق او از مرز تورخم عبور کنند؟

صدف دلاورزی در اسپیس شنبه‌شب توضیح داد که چگونه وقتی الاهه روز اول غایب شد، از ترس به حوزه‌های امنیتی طالبان مراجعه نکردند و در عوض به جست‌وجوی راه‌ها و مسیرهایی که الاهه برای سودا خریدن استفاده می‌کرد، بسنده کرد و با نگرانی شب‌زنده‌داری کردند. او توضیح داد که چگونه الاهه بعد از چند روز با روحیه شکسته و بدن کوفته از سوی چند طالب مسلح که زنی نیز آنان را همراهی می‌کرد، دم دروازه رها شده بود و پس از آن، ملاهای طالب برای اعلام نکاح اجباری الاهه به خانه آنان آمده با دعا و تهدید کوشیدند خانواده را راضی کنند تا به تصمیم طالبان گردن نهند و عاقبت بدون رضایت الاهه و خانواده‌اش برای بار دوم در خانه دلاورزی‌ها نکاح اجباری را بستند.

داستان مقاومتی را که در ماه‌های پس از آن، خانواده دلاورزی در برابر طالبان نشان داده‌اند نیز پر از درس است. در هیچ‌جا آن دختران از عدم حمایت پدر شکایت نمی‌کنند. هیچ‌جا از خواهران دلاورزی نشنیده‌ایم که پدر، خلاف خیلی از مردان به‌ ظاهر تحصیل‌کرده، اما عقب‌مانده افغانستان، دختر قربانی‌اش را ننگ خانواده بخواند و بکوشد از «شر» او خلاص شود. در داستان خواهران دلاورزی، پدر مرد استوار و آگاه است. دست‌وپایش در این مبارزه می‌شکند، طالب به دهانش میله تفنگ می‌گذارد و به ‌زور به محفل نکاح سوم اجباری الاهه می‌برد و آن‌جا نیز او با اعتراض و دشنام می‌کوشد که علیه ازدواج اجباری دخترش بایستد. در تنها صدایی که از محمدحکیم دلاورزی در فایل‌های صوتی تازه‌نشرشده از سوی خانواده دلاورزی به رسانه‌ها رسیده، او پدر حامی و همراه دخترش ظاهر می‌شود. در آن فایل صوتی، الاهه می‌گوید: «به‌خاطر همان جنگی که بین من و خوستی شده بود، خوستی می‌گوید که تو مرتد شده‌ای. ابراهیم خوجه همراه تفنگ‌چه آمده بود تا مرا بکشد. این‌ها می‌گویند که به استخبارات روانت می‌کنیم. شما هرچه زودتر اگر مرا چیزی شد، به تمام رسانه‌ها این گپ‌ها را بلند کنید. من فعلاً در خانه هستم و خوستی هم همین‌جا ایستاده است.»

پدر الاهه می‌گوید: «همین حالا کلش را پخش می‌کنم.» الاهه تصور می‌کند که پدرش نزد او می‌آید و جیغ می‌کشد: «نی، تو نبیایی ایجه!» خوستی که کنار الاهه است میان گپ پدر و دختر پریده می‌گوید: «کاکا، هیچ چیزی نیست. چیزی نیست.» و الاهه دوباره از پشت گوشی فریاد می‌زند: «نی، تو نبیا. دروغ می‌گوید.»

پدر الاهه جواب می‌دهد: «من فهمیدم. من پخش می‌کنم.» اما آن خبرها در آن روزها پخش نشده بود. ظاهراً خانواده الاهه امیدوار بودند که بدون رسانه‌ای ساختن از شر طالبان رهایی یابند. این صدا به‌تازه‌گی و زمانی‌که دو خواهر الاهه از تلاش‌ها و کوبیدن درهای نهادها و ادارات بین‌المللی بسیار، برای رهایی خواهر چیزی بدست نیاورده‌اند، با رسانه‌ها شریک شده است.

اگر به قضیه الاهه دلاورزی از عینک جنایی نگاه شود، شاید کارشناسان حق داشته باشند، به جزییات بدرفتاری‌ها با الاهه، از جمله تجاوز در شب اول دستگیری‌اش در ریاست امنیت و نکاح اجباری بعد از تجاوز، گرفتن فلم‌های شنیع از او و وادار کردنش به کارهای زشتی که الاهه مدعی‌ است به ‌زبان آورده نمی‌تواند، به دیده شک بنگرند و قضاوت را به بعد از «تحقیقات» موکول کنند؛ اما در شرایطی که حاکمان طالب قوانین را تعطیل کرده‌اند، تحقیق و اطلاع‌رسانی را جرم می‌پندارند و هیچ راهی برای پی‌گیری منصفانه و عادلانه وجود ندارد و در شرایطی که رفتار ضد بشری و ضد زن طالبان شهره عالم است و حتا رهبر طالبان با فرمانی، از ازدواج‌های مکرر زیردستانش شکایت کرده، قضیه دلاورزی هم به‌صورت شخصی و حقیقی و هم به‌صورت نمادین، به‌عنوان نمونه‌ استثنایی رسانه‌ای شده از ستم‌های بسیار طالبان، باید جدی گرفته شود. دوباره و به تکرار می‌خواهم یادآور شوم که بازی کردن چنان سناریویی حتا در صحنه تیاتر اگر باشد، مستحق حمایت بی‌دریغ مردم است. اگر به فرض محال، خواهران دلاورزی در اروپا نشسته و کل این سناریو را صحنه‌سازی کرده باشند، بازهم دروغ نیست و تصویر واقعی از وضعیت زنان در زیر ریش طالبان را بیان می‌کند. درحالی‌که همه می‌دانیم که آنان با یک‌ سال عمر خود این ستم را زنده‌گی کرده و ماه‌ها با قیمت جان، آرامش و آزادی خود به ‌تنهایی فریاد کشیده‌اند.

تنهایی خانواده دلاورزی دردناک و شرم‌آور است. برای همه ما، به‌خصوص نهادهای مدنی، زنان فعال حقوق بشر و آنانی که شبکه‌های ارتباطی در پاکستان و داخل افغانستان دارند و مدعی مبارزه‌اند. تنهایی خانواده دلاورزی و افتادن دوباره الاهه خانم به چنگ دیوهای طالب، مایه ننگ و سرافکنده‌گی است. سودابه جان در سخنان شنبه‌شبش گفت که سازمان‌های حقوق‌ بشری به صدای‌شان گوش نمی‌دهد، سازمان ملل و برخی انجوهای خارجی را متهم به همدستی با طالبان کرد و مردم (ما و شما) را به بی‌ننگی و ترس متهم کرد. او پرسید که چرا هم‌وطنانش حتا از شریک ساختن اعتراض خانواده دلاورزی در رسانه‌های اجتماعی و هشتگ ‌زدن برای آزادی الاهه هراس دارند؟ او با بازگویی قصه مشهوری پرسید: آن چاقو را برای کدام روز مبادا نگه داشته‌اید؟ آیا روزی بدتر از این هم آمدنی است؟

دکمه بازگشت به بالا