از شروع مذاکرات صلح در سال 2018 که نتیجهاش سقوط کابل و تسلط دوباره طالبان است، همواره سیاستمداران افغانستان دست تضرع به سمت طالبان دراز کردهاند تا این گروه از میدان جنگ و خشونت به میز مذاکره و گفتوگو تغییر جهت داده و صلح را بر جنگ ترجیح دهد. پاسخ طالبان اما در این مدت یک «نه» بوده است. این گروه پیوسته از گفتوگو و رسیدن به یک راهحل سیاسی، شانه خالی کرده است. طالبان حتا نتوانستهاند در این مدت با فرماندهان ناراضی خود گفتوگو کرده و آنها را قانع سازند. در چنین شرایطی که طالبان خود را پیروز میدان میدانند و کوچکترین نشانهای از تعامل، انعطاف و سازگاری در کارشیوه سیاسیشان دیده نمیشود، پرسش این است که با کی و چگونه مذاکره باید صورت بگیرد.
14 ماه بعد از شکست مذاکرات صلح، سروصداها از جانب کشورهای قدرتمند و سیاستمداران افغانستان بر سر کارشیوه شروع مجدد مذاکرات صلح به گوش میرسد. امریکاییها تلاش میکنند که مذاکرات بینالافغانی برای رسیدن به یک راهحل سیاسی دوباره آغاز شود. به نظر میرسد سیاستمداران افغانستان که عمدتاً در ایران، ترکیه و دیگر کشورهای منطقه اقامت دارند، نیز با این روند موافقاند. آنها دیدگاه تضرعگونه دارند و دستشان به دامان طالبان بهعنوان حاکمان فعلی افغانستان است تا آنها به گفتوگو تن بدهند و صلح بازگردد. مشکل اما نوع نگاه دو طرف به صلح و موقعیتهای سیاسی ـ نظامی است. این نگاه و موقعیت، طالبان را در وضعیت بهتر نظامی ـ سیاسی قرار داده است. برای همین است که این گروه نگاه فرادست، برتر و حقبهجانب دارد و سیاستمداران افغانستان در موقعیت فرودست، تضرعگونه و درمانده قرار گرفتهاند. در واقع نه قبلاً و نه فعلاً توازن قوا در این میان وجود نداشته و این یکی از بزرگترین موانع دستیافتن به یک توافق صلح یا حتا شروع مذاکرات بینالافغانی است. طالبان خود را قدرت بلامنازعه میدانند و هیچکس را جز خود، نه موثر میپندارند و نه در آینده افغانستان قابل قبول میدانند. با این نوع نگاه، صلح واقعی به دست نمیآید. طالبان دو بار در تهران با احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی، گفتوگو کرده و از او خواستهاند که تسلیم شود. این گروه مسعود را بهعنوان یک طرف منازعه نپذیرفته است تا با او گفتوگوی موثر کند. از همین رو برای رسیدن به صلح یا حداقل شروع معنادار مذاکرات صلح بینالافغانی، میبایست چند کار اساسی صورت بگیرد. این موارد از آنجا برجستهگی دارد که بدون آن طالبان در موقعیت فرادست باقی میمانند و تن به صلح و گفتوگو نمیدهند. واقعیت میدان سیاست نیز همین است. با چند سیاستبازی که در میان مردم نفوذ گسترده ندارند و از ترس گزینه «دیدگاه» در شبکههای اجتماعی خود را بستهاند، چرا باید گفتوگو کنند و به آنها امتیاز بدهند؟ اتفاقاً واقعیت نیز چنین است. رهبران سیاسی به خانههای ویلایی خود در کشورهای پیشرفته خزیدهاند و با تضرع و التماس میخواهند با طالبان ـ گروهی که جز منطق خشونت و زور چیز را نمیداند ـ گفتوگو کنند و به صلح برسند. به نظر میرسد این کارشیوه و این منطق برای رسیدن به یک صلح اساسی که تخم جنگ را برچیند، مفید نیست.
گذار از سیاست تضرع
نخستین راه برای شروع مجدد مذاکرات صلح، گذار از سیاست تضرع است. سیاستمداران، روشنفکران و کشورهای منطقه و جهان اگر میخواهند دامنه جنگ برچیده شود و صلحخواهی در محور تصمیمها قرار بگیرد، باید از راههای متفاوت از جمله کارشیوه نظامی کار بگیرند و فشار نظامی و سیاسی را بر طالبان چند برابر کنند. با این کارشیوه، میشود با توان واحد و نگاه حقبهجانب به طرف مذاکرات صلح رفت و از آن نتیجه گرفت. وقتی سیاستمداران افغانستان در کشورهای منطقه و جهان سرگردان هستند و یک وجب زمین را در افغانستان در اختیار ندارند و نوع نگاهشان نیز تضرعگونه است، طالبان براساس کدام منطق با آنها صلح میکنند؟ این گروه جز اینکه از آنها تسلیمی بخواهد و برایشان وعده مصونیت جانی و مالی و در نهایت اجازه زندهگی در کشور را بدهد، کاری نخواهد کرد. کما اینکه شماری از همین سیاستمداران به فرماندهان طالبان باج میدهند تا از داراییها، زمینها و بلندمنزلهایشان محافظت کنند. با این نوع نگاه نسبت به طالبان، رسیدن به صلح دشوار و حتا ناممکن است.
مخالفان طالبان تا زمانی که از نظر نظامی و دیپلماسی به یک موقعیت برابر نرسند، صلحخواهیهای واهی نتیجه ملموس نمیدهد و طالبان را بیشتر قوی میسازد.
گزینه دیگر برای رسیدن به صلح، گزینه نظامی و مبارزه مسلحانه علیه طالبان است. بسیاری از پژوهشگران به این باورند که بدون داشتن جغرافیا و قدرت نظامی کافی که طرف مقابل را به بنبست برساند، رسیدن به توافق صلح ممکن نیست. رهبران سیاسی افغانستان و مخالفان طالبان نیز بدون داشتن میدان نظامی، از میز مذاکره نمیتوانند به یک دستاورد «برد ـ برد» و مورد قبول دو طرف برسند. این سنتی است که در تمام توافقنامههای صلح وجود داشته است. سیاست تضرع و دستان خالی، رهبران سیاسی را در تنگنا قرار داده و زمینههای جسارت و طرح خواستههایشان را گرفته است. برای همین، مهم است که مخالفان طالبان از هر طیف و نگاه و ایدیولوژی، از سیاست تضرع گذار کنند، به گزینههای فشار و قدرت در زمین مبارزه توجه کنند و خواستههای خود را توحید سازند. آنها میتوانند غرور کاذب طالبان را بشکنند و زمینههای یک گفتوگوی مفید، موثر و کارا را مساعد کنند. خیال رسیدن به صلح با دست خالی، توسط نشر بیانیه و با تضرع از کشورهای منطقه، خام است و نتیجه نمیدهد.