روایت پلورالیسم سیاسی طالبانی

ابوزیتون

گویند شبی از شب‌ها شیخ سراج‌الدین حقانی سرسلسله مستشهدین، در خواب ناز بود که پیرمرد خوش‌چهره و خوش‌سیما بر خوابش نازل گردید. سراج‌الدین چون در وی نگریست پنداشت که از کراماتیان باشد. پس دست در دامنش آویخت و گفت: ای نور بصر، ای جلای جگر و چهره چون قرص قمر و ای دارنده باریکی کمر و ای جهنده چون فنر، تو کی هستی که چنین زیبایی؟

بیت

ای چهره زیبای تو رشک بتان آذری

هرچند وصفت را کنم لیکن از آن والاتری

آن شیخ دهان باز کرد و با زبانی که چون لحن داوودی بودی، داد سخن داد که ای جوان ریش فراوان! بدان و آگاه باش که مرا ملل متحد گویند و من از بهر اتحاد ملل راهگشا باشم. سراج‌الدین که چنین بدید دست مبارک آن شیخ بوسید و با صدای لرزان و دیده گریان گفت: ای بزرگ مایان! احوال ما درویشان و پای ماچان را برگو که آینده ما چگونه شود. آن پیر لختی در سراج‌الدین نگریست و گفت: ای صاحب مسند ارشاد و ای دارنده لشکر استشهاد و ای مردک … خوب! بدان و آگاه باش که کار امارت‌تان در ضرر است و روزگارتان پرشرر است و همه گناه آن رهبر است که از قبایل دیگر کسی را در امارت خویش دخول ندهد و قبایل دیگر در مقام خصومت اندر شوند و ریش‌تان را با پهن گاو بسوزند. سراج‌الدین نزدیک بود که بستر خویشتن آبیاری کند. پس گفت: یا شیخ آینده‌بین و ای ذوالیمین و مناقب‌الطالبین، چاره کار و راه فرار از این مهلکه جانگیر و جهنم خطیر بر ما بنما تا از این ورطه بیرون آییم و غبار افتراق و نفاق از چهره رعیت و قبایل بزداییم. شیخ خوش محاسن دستی به ریش کشید و گفت: ای سراج‌الدین جان، چاره کار در آن است که از قبایل دیگر نیز در کار امارت شراکت دهید و چنین است که دولت‌تان بر دوام قیام گیرد و زوال قدرت‌تان به جلال قدرت مبدل گردد. پس سراج‌الدین از خواب بیدار شد و حاجی شیرین، معبر خویش را خواسته و گفت: خوابی دیدم چنین، حالا تعبیر آن برگو! حاجی شیرین رمل و اسطرلاب بدر آورده و عقرب زهره در کاهدان زحل کرد و تاج مشتری بر دجاج مریخ بنا نهاد و بعد گفت: ای شیخ خوش‌خواب، تعبیر خواب تو این باشد که تو بروی به دربار شیخ هبت‌الله مستورالوجود و از وی بخواهی که در کار امارت از قبایل دیگر هم شامل گرداند. سراج‌الدین گفت: چه تعبیر به‌جا و تفسیر صفایی دادی. پس نزد شیخ هبت‌الله شد و مواقع باز گفت و خواهش بسیار بنمود و نعلین مبارک شیخ بر دیده مالید. شیخ نیز مرحمت نمود و فرمان داد که کابینه اصلی دولت امارت اسلامی چنین باشد:

الف: ملامحمد یعقوب از قبیله ما، به حیث وزیر جنگ

ب: غیر ملا غوث‌الدین خان از قوم آنان، وزیر طرب

ج: سراج‌الدین از قبیله ما، وزیر داخله

د: عبدالکریم از قبیله آن‌ها، وزیر جمع‌آوری حاصلات زراعتی در زمستان

ه: ملا متقی، وزیر خارجه

و: مامد ذکی از قبیله آنان، مشاور ارشد رییس‌الوزرا در امور نایاب

ز: ملا ندیم، وزیر تحصیلات عالی

ح: غیر ملا عبدالقویم، وزیر کسانی که تحصیل نمی‌کنند

ط: ملا خیر‌الله خیرخواه، وزیر اطلاعات و فرهنگ

ک: اسفندیار ارجمند ستوبنده، وزیر شعر و ادب

ل: عبدالطیف منصور، وزیر انرژی و برق

م: عبدالشکور، وزیر آسیاب‌های بادی

ن: نورالحق انور، رییس اداره امور

س: عبدالعلی سنجوری، رییس اموری که از پیش اداره امور مانده باشد

شیخ همچنان فرمان دادی که ده تن از سران قبایل دیگر از بهر تکمیل عدالت، به‌عنوان سفیر در کشورهای بسیار مهم مانند چاد، انگولا، جمهوری دومینیکن، تیمور شرقی، رواندا، جزایر مارشال و قطب جنوب تعیین گردند.

چنین بود که رعیت که این همه عدالت را در دولت فراگیر به نظاره نشستند، کمر خدمت به امارت بستند و گفتند: حالا که شما این همه مرحمت در حق قبایل دیگر دارید، ما را نشاید که در مقابل چنین امارتی خیانتی کنیم و آن‌گاه بود که بلاد جابلقا به بهشت روی زمین تبدیل شد.

دکمه بازگشت به بالا