آموزشگاه موعود مورد حمله انتحاری قرار میگیرد و بیش از 50 کشته میدهد. مسوولان آموزشگاه دوباره سر پا میایستند و این بار با نام «کاج» به تدریس شروع میکنند. دولت وقت به دلیل تهدید علیه این مرکز، 20 محافظ میدهد. وقتی طالب از راه میرسد، محافظان را خلع سلاح میکند و مسوولیت امنیت را برعهده میگیرد. از «امنیت سراسری» گپ میزند و بر فجایع بزرگی چشم میبندد. در طول یک سال، بارها حملات بزرگی رخ میدهد و هر بار دهها کشته برجا میگذارد. رقم معلولان و زخمیها به صدها تن میرسد. باری، طالبان یک فرمانده پیشین را در نورستان شکنجه و سپس تیرباران میکنند. مردم علیه طالبان میخیزند و کنترل دو ولسوالی را از دست این گروه خارج میکنند. این مساله، شعارهای طالبان از جمله امنیت سراسری، محبوبیت این گروه و کنترل بر تمامی کشور را به چالش میکشد و نقل مجلس میشود. فردایش در چشم به هم زدنی، حدود 100 نوجوان در برچی به خاک و خون کشیده میشوند. باز هم حمله انتحاری است و هدف موعود، این بار با نام کاج. مردم به طالب مشکوک میشوند؛ زیرا این میتواند حربهای برای مدیریت افکار عامه باشد. هرچند کثیفترین حربه است، اما از گروههای تکفیری بعید نمینماید.
قربانیان اما هزارهاند با مذهب شیعه. این مردم، بارها از سوی تکفیریها، از جمله فرماندهان طالبان، به رافضی بودن متهم و به قتلعام محکوم شدهاند. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی گروه طالبان، حمله روز گذشته بر آموزشگاه کاج را محکوم کرده است. این واکنش، مسخرهترین و مضحکترین واکنشی است که از سوی طالبان نشان داده میشود؛ زیرا این گروه خود به کشتار هزارهها و قتلعام آنها متهم درجه اول است. در مواردی هم این گروه دست به کشتار و قتلعام هزارهها زده است. واکنش ذبیحالله مجاهد از آنجا نیز مضحک و مسخره است که وعده «مجازات عاملین جنایتکار» را داده است، در حالی که خود این گروه دو دهه پیش در مزارشریف و یکاولنگ هزارهها را قتلعام کردند و در کندیپشت ولایت زابل کشتارگاه هزاره ساختند. این موارد نه بر مردم پوشیده است و نه بر ذبیحالله مجاهد. از سوی دیگر، حملههای بزرگی که طی سال گذشته بر هزارهها صورت گرفته است، هیچکدام بررسی نشده و عامل هیچیک جزا ندیده است. پس این بار نیز وضعیت همانگونه خواهد بود.
حقیقتاً انتظار از گروهی که خود مرتکب قتلعام هزارهها شده، اشتباه است. انتظار تامین امنیت از سوی این گروه، عقلانی نیست. سالها پیش وقتی عبدالمنان نیازی، والی طالبان در مزارشریف، دستور قتلعام هزارهها را صادر کرد و بیش از دو هزار تن را کشت، طالب نسبت خود با هزارهها را تعیین کرد. در همان زمان، وقتی ملا نیازی از بلندگوهای سطح شهر اعلام کرد که «هزارهها مسلمان نيستند، آنها كافر هستند»، در حقیقت تعیین نسبت با هزارهها بود. فکر میکنم وقتی ملا نیازی از بلندگوی مسجد در خطبه نماز اعلام کرد که هزارهها یا باید حنفی شوند یا کشته شوند، با هزارهها و شیعهها تعیین نسبت کرد. یا همان وقت که افرادش در دیوارهای مزار نوشتند که «تاجیکها به تاجیکستان بروند، اوزبیکها به اوزبیکستان و هزارهها به گورستان» همه چیز را به صریحترین نوع ممکن گفتند. از همان زمان، راه گورستان را به هزارهها نشان دادهاند. اکنون اگر ما انتظار داشته باشیم که این گروه بیاید و امنیت هزارهها را تامین کند، نادرست است.
با توجه به پیشینه نسبت طالبان با هزارهها و همزمان بودن این حمله با آزاد شدن دو ولسوالی نورستان، شائبه دست داشتن طالبان در این حمله قویتر میشود. حتا اگر این گروه واقعاً در چنین حملاتی دست نداشته باشد، بازهم از کسانی که آنها را به هدفشان نزدیکتر کنند، بدشان نخواهد آمد. مهم نیست مسوولیت حمله را در نهایت چه کسی یا گروهی برعهده میگیرد؛ مهم این است که انسانهای بیگناه تکهپارچه و نابود میشوند و هیچ مرجعی هم برای پاسخگویی نیست. بدتر از آن، این است که این کشتارها با نام اسلام و برای خدا انجام میشود.
طالبان با آموزش مدرن سر دشمنی دارند. مولوی خالد حنفی، وزیر امر به معروف این گروه، اخیراً علوم غیردینی را «مباح» خوانده و آموختن آن را ضیاع وقت دانسته است. از نظر این گروه، دانشآموزان و دانشجویان به جای یاد گرفتن علوم روز، باید بیاموزند که چگونه از بشکه زرد، ماین بسازند و گروهگروه انسان را با خود به خاک و خون بکشند.
طالبان از جهتی دیگر نیز متهماند. این گروه، حامی، بانی و پشتیبان حملات انتحاری در کشور است. تا ابد اگر هر کسی حمله انتحاری انجام دهد، مسوولیت اخلاقی آن به طالبان برخواهد گشت. طالبان همچنان به گروههای تروریستی مجال حضور در کشور را دادهاند. در زمان جمهوریت، نیز این گروه برای سایر گروههای تروریستی چتر امنیتی ایجاد کرده بود و اکنون که بر کشور سلطه یافته است، مانند دهه 90، کشور را به پایگاه تروریستان مختلف تبدیل کرده است. به دلیل زمینه دادن به چنین گروههایی ـ حتا اگر طالب در کشتار دیروز نقش مستقیم نداشته باشد ـ مسوول است.
حقیقت این است که حمله بر هزارهها، چندلایه است. یکی از لایهها، همان نسبتی است که طالبان با هزارهها تعیین کردهاند. گروهی که اصلاً وجود هزارهها را انکار میکند. برای همین، در تقسیم قدرت از میان اینهمه ریاست، ولایت، فرماندهی ارتش و پولیس، سفارت، معینیت، وزارت و… یک معینیت بیصلاحیت به یک طالب هزاره میدهد و ادعا میکند که حکومتش همهشمول است. این کارها، معنایی غیر از انکار ندارد.
لایه دیگر، دشمنی طالبان و داعش با شیعهها است و از بخت بد، همین هزارهها، همان شیعهها هم هستند. سخنان و رفتار ملا نیازی بهعنوان یک فرمانده مهم طالبان را اگر کنار سخنان و رفتار فرماندهان داعش بگذاریم، تفاوت زیادی را پیدا نخواهیم توانست. این لایه، نیز یکی از عواملی است که حمله بر کاج اتفاق افتاد.
عامل دیگر، عصبیتهای قومی است که بازهم طالبان در آن سرامد روزگارند. حذف هزارهها، انکار هزارهها، کوچ اجباری هزارهها و غصب زمینهای آنها، چنانچه بر غیرپشتونهای شمال نیز این وضعیت را آوردهاند، نشان از اوج عصبیت قومی این گروه دارد. اگر حالا هر گروهی حمله دیروز و حملات مشابه را انجام داده باشد، باز هم در راستای هدف طالبان است. پس به مردم باید حق داد که در چنین حملاتی، به طالبان شک کنند.
لایه دیگر این حملات، مساله آموزش دختران بالاتر از صنف ششم است. طالبان در مجموع با آموزش غیردینی ناسازگارند و اگر پای دختران هم در میان باشد، موضع سختگیرانهتری میگیرند. از عبدالحکیم حقانی تا خالد حنفی و هبتالله آخوندزاده، همه مخالف صریح آموزش زنان هستند. مراکز آموزشی اما فرصت آموزش را با هزینه خانوادههای فقیر، برای این دختران محروم، فراهم کردهاند. این مرکز هدف قرار میگیرد و دهها دختر کشته میشوند. همین یک انفجار کافی است که هزاران خانواده را متقاعد کند تا از فرستادن دخترانشان به مراکز آموزشی جلوگیری کنند. بدین ترتیب، جلو آموزش دختران گرفته میشود؛ هدفی که رژیم حاکم در پی آن است. آیا ما به طالبان شک نکنیم؟
لایههای پیچیده دیگری هم هست که فهمیدن چرایی چنین حملات، نیازمند قرار دادن همه اینها در کنار هم است. این حملات پیهم، اینهمه عامل دارد که دست به دست هم میدهند و هرچند روز بعد یک بار فاجعه خلق میکنند.
این فاجعهها، نسل نو کشور را از پا درآورده نمیتواند؛ اما شدیداً خرد میکند، زخم میزند و عقدهای بار میآورد. توسعه، سرنوشت محتوم هر جامعهای است و هیچ گروهی مسیر آن را سد نمیتواند، اما میتواند آن را به تاخیر اندازد. این حملات، روند رشد جامعه و کشور را به تاخیر بیشتر میاندازد. در این میان، هزارهها مشخصاً آسیبهای بیشتری میبینند و حملات بیشتری را شاهد خواهند بود. طالبان نه به جلوگیری از حمله بر هزارهها تمایل دارند و نه توان آن را در خود میبینند. با این حساب، روزهای سیاه بسیاری در انتظار هزارهها و شیعهها خواهد بود. سیاهی این روزها، به اندازه عمر رژیم طالبان درازا خواهد داشت.