طالبان و اویغورها؛ تناقض عقیده و منافع

گروه طالبان، مانند دیگر گروههای افراطی، کشتار و جنگ خود را سالها با اشاره به وضعیت مسلمانان در چین، کشمیر، فلسطین و اماکن دیگر توجیه میکرد و ادعا داشت که برای دفاع از مسلمانان مظلوم و زیر ستم دست به جهاد زده است. طبق ادعای این گروهها، جنگ برای گرفتن قدرت است و قدرت برای کمک به برادران و خواهران دینی زیر ستم.
در عمل، این گروهها هنگامی که به قدرت میرسند، زرقوبرق امکانات دنیوی چشمانشان را خیره میکند و بسیاری از وعدههایی را که داده بودند، به زبالهدان میاندازند. پس از رسیدن به قدرت، چانه زدن با قدرتهای کلان برای دریافت پول بیشتر و دستیابی به منافع مادی افزونتر، به اجندای اصلی تبدیل میشود و برای حفظ این منافع به سرکوب و قتل مخالفان همکیش و هممشرب خود اقدام میکنند، چنانکه طالبان با سلفیان و سایر گروههای رقیب در افغانستان میکنند. این تناقض در کار گروههای اسلام سیاسی و بهطور ویژه در کار طالبان از دور هویداست.
طالبان به لحاظ فکر و عقیده به گروه حرکت اسلامی ترکستان شرقی که ریشه در میان اویغورهای چین دارد، بسیار نزدیک است و در سالهای جنگ با دولت پیشین افغانستان، میان طالبان و سازمانهایی مانند آن همکاری نزدیک وجود داشت. درباره حرکت اسلامی ترکستان شرقی اطلاعات مفصلی وجود ندارد، بهویژه از این حیث که آیا بخشی از شبکه جهادیسم بینالمللی است یا تنها بر اهداف محلی تمرکز دارد. به عبارتی، آیا اجندای اصلی آن دفاع از اقلیت مسلمان اویغور در چین است و تنها با سرکوب دولت چین مخالفت میکند، یا مانند القاعده و طالبان به برپایی خلافت جهانی اسلام میاندیشد. اما مشخص است که این گروه به جنگ و فعالیت مسلحانه متوسل شده و از خشونت بهعنوان یکی از مهمترین شیوهها برای پیشبرد اهداف خود کار میگیرد.
در طرف دیگر، بسیاری از اقلیتهای مسلمان اویغور در چین هیچ پیوندی با حرکت اسلامی ترکستان شرقی ندارند و تنها به حفظ هویت دینی و فرهنگی خود که از بقیه مردم چین فرق دارد میاندیشند؛ اما دولت چین به محو کامل هویت آنها کمر بسته و در این راستا از سختگیرانهترین روشهای کنترل و سرکوب استفاده میکند. بسیاری از اعضای این اقلیت مسلمان شبانهروز زیر نظارت قرار دارند، به انجام امور خلاف اعتقادات مذهبی خود وادار میشوند، به کمپهای کار اجباری فرستاده میشوند و تلاش صورت میگیرد تا زبان، دین و فرهنگ خود را به فراموشی بسپارند. همچنان، آزادیهای دینی اویغورها بهشکل محسوسی سلب شده، بسیاری از مساجدشان مسدود گردیده و به مردم دنیا اجازه داده نمیشود از احوال آنها مطلع شوند.
تناقض آشکاری که وجود دارد، این است که طالبان از یک طرف با برقراری روابط صمیمانه با چین بیاعتنایی آشکار خود به درد و رنج مسلمانان آن کشور را به نمایش میگذارند، اما همزمان با گروه مسلح ترکستان شرقی روابط نزدیک دارد. معلوم نیست که در روابط صمیمانهای که با دولت چین دارد، چه تعهداتی درباره گروه ترکستان شرقی داده است؛ آیا مانند ایمن ظواهری در بدل مبلغی پول فروخته خواهند شد یا همچنان از حمایت طالبان برخوردار خواهند ماند؟ تنها چیزی که برای همه جهانیان مشخص است، بیاهمیت بودن وضع اقلیت مسلمان زیر ستم در داخل چین برای این گروه است که دست شکنجهگران آنان را به دوستی و برادری میفشارد و نشان میدهد که برای اسلام سیاسی هیچ چیزی مهمتر از پول و قدرت نیست.