افغانستانِ زیر اشغال طالبان امنیت جهانی را تهدید می‌کند

طالبان به بنیادگرایان اسلام‌گرا که از سراسر جهان و به‌ویژه از جنوب آسیا برای فراگیری دوره‌های آموزشی در افغانستان تجمع می‌کنند، الهام‌ می‌بخشند و از نظر ایدئولوژیک، سازماندهی، پشتی‌بانی و تخصص به آنان کمک می‌کنند.

آتول سینگ و تابش فروغ | Fair Observer

اکنون که موضوع اوکراین سرخط خبرها است، افغانستان به حاشیه رفته است. این اتفاق قبلاً نیز رخ داده است. پس از این‌که مجاهدین، ارتش سرخ شوروی را از پا درآوردند، ایالات متحده افغانستان را فراموش کرد. انصافاً اتفاقات زیادی افتاد. دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ فرو ریخت و اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ فروپاشید. واشنگتن نگران هزاران بمب هسته‌ای بود که ممکن بود در غارهای «تورا ‌بورا» هدر داده شود.

در گذشته ثابت شده است که غفلت از افغانستان کار عاقلانه‌ای نیست. این مسأله هزینه انسانی و مالی بسیاری را بر دوش  ایالات متحده خواهد گذاشت. طالبان در دهه ۱۹۹۰ در پاکستان ظهور کردند. [آنان] افغانستان را تسخیر و یک رژیم وحشیانه‌ای را تأسیس کردند. زنان را تا حد مرگ سنگسار کردند و مردم را در ملأ عام سر بریدند. برای مدتی به نظر می‎رسید که افغانستان از آن مقطع تاریخی گذشته و دور شده است. همه چه با رویداد ۱۱ سپتامبر تغییر کرد. آن‌چه در افغانستان اتفاق افتاد تبعاتش به جغرافیای افغانستان محدود نماند. یادآوری آن حملات به برج‌های دوقلو و پنتاگون هنوز هم ایالات متحده را آزار می‌دهد.

تاریخ در حال تکرار شدن است. با این حال، اروپا دوباره در آشفته‌گی فرو رفته است. درگیری در اوکراین برای واشنگتن مهم‌ترین مسأله است. پس از ۲۰ سال، طالبان دوباره در افغانستان به قدرت رسیدند. آن‌ها نسبت به نسخه قبلی‌شان سرسخت‌تر، مدبرتر و باهوش‌تر شده‌اند. هرچند خطر این نسخه طالبان کمتر از نسخه دهه ۹۰ نیست.

در بسیاری از کشورهای جهان اسلام، احساسات ضدامریکایی و ضدغربی رو به اوج است. طالبان به عنوان داوودی دیده می‌شود که یک جالوت را به زیر کشیده باشد. [اشاره به جنگ جالوت، قهرمان فلسطینی که توسط حضرت داوود، قهرمان بنی اسرائیل کشته شد. این ماجرا در قرآن و انجیل هم نقل شده است.] در آسیای میانه و شبه‌قاره، طالبان محبوبیت خاصی دارند. اکنون که داعش دیگر همان جذابیت پیشین را ندارد، نسل جدیدی از جهادی‌ها [در سراسر این منطقه] به دنبال الهام گرفتن از طالبان هستند. حتا با وجود این‌که بسیاری از کشورها با طالبان میانه دوستانه برقرار کرده‌اند، این‌ گروه می‌تواند تهدید فزاینده‌ای را برای امنیت جهانی ایجاد کند، همانند دهه ۱۹۹۰٫

طالبان به کارخانه‌های تروریست‌پرور پاکستانی الهام‌ می‌بخشند

از نظر اسلام‌گرایان بنیادگرا، طالبان پشتون روزنه‌ جدید برای تروریست‌ها باز کرده‌اند. آن‌ها به عنوان جانشین مجاهدینی دیده می‌شوند که اتحاد جماهیر شوروی را به زانو درآوردند. اکنون، طالبان کسی جز عمو سام بزرگ [اشاره به نماد شخصیتی و تجسم ملت در دولت فدرال ایالات متحده] را تحقیر نکرده‌اند. آن‌ها سربازان برگزیده خداوند و الگوهایی برای گروه‌های تروریستی در سراسر جهان و به‌ویژه در جنوب آسیا هستند.

در حال حاضر، پاکستان درد ایجاد هیولای فرانکشتاین [اشاره به کاراکتر هیولا در رمان پسارستاخیزی و علمی‌-تخیلی که توسط فرانکشتاین نوشته شده است] را احساس می‌کند. تحریک طالبان پاکستان (TTP)، ائتلافی از شبکه‌های شبه‌نظامی که در سال ۲۰۰۷ و با الهام از طالبان تشکیل شد، مدتی است که به سربازان، پولیس و غیرنظامیان پاکستانی حمله می‌کند. اخیراً گزارش شده است که آن‌ها به یک کاروان نظامی در نزدیکی مرز افغانستان کمین زدند و هفت سرباز پاکستانی را کشتند. در اقدام تلافی‌جویانه، ارتش پاکستان حملات هوایی را در شرق افغانستان به مناطقی که آن‌ها را پناهگاه تحریک طالبان پاکستان می‌دانستند، انجام داد. شاهدان می‌گویند که ده‌ها نفر از جمله زنان و کودکان در این عملیات جان باخته‌اند. [احتمالاً] تعداد بیشتری مجروح شده‌اند. به جای حل مشکل تروریسم در پاکستان، این امر به شعله‌ور کردن آتش [نظامی‌گری] می‌افزاید و نیروهای تازه‌نفس را به استخدام تحریک طالبان پاکستان درمی‌آورد.

پاکستان خود را [در شرایط کنونی] در تنگنا می‌بیند. [این کشور] مدت‌ها است که با خرگوش‌ها بازی می‌کند و با سگ‌های شکاری به شکار می‌پردازد. در طول جنگ علیه تروریسم، پاکستان خود را به عنوان شریک واشنگتن جا زده بود. در همان زمان، سازمان جاسوسی پاکستان (ISI) به حمایت از طالبان و سایر گروه‌های جهادی ضدهند مانند جیش محمد و لشکر طیبه ادامه داد.

این بازی دوگانه همراه با ناکامی دولت پاکستان در ارائه خدمات اولیه مانند بهداشت و آموزش باعث ایجاد ناامیدی در میان جمعیتی شده است که به سرعت در حال رشد هستند. حدود ۶۴ درصد از جمعیت زیر ۳۰ سال قرار دارد. مدارس اسلام‌گرای تندرو، برای پرکردن این خلاء وارد عمل شده‌اند. حدود ۱۷۰۰۰ نفر از آن‌ها به نزدیک به دو میلیون دانش‌آموز، به گونه رایگان تعلیمات لازم را ارائه می‌دهند که حتا کودکان پنج ساله بدون فهمیدن زبان عربی، قرآن را حفظ و تلاوت می‌کنند. گزارش کمیسیون ۹-۱۱ نشان می‌دهد که مدارس پاکستانی «محل رشد افراط‌گرایی خشونت‎محور» هستند.

فارغ‌التحصیلان این مدارس از دیرباز توسط نخبگان پاکستانی مورد استفاده قرار گرفته‌اند. از سال ۱۹۴۷، این نخبگان در فقدان عمق استراتژیک در برابر هند و ناسیونالیسم قومی در مناطق قبایلی نگرش منفی داشتند. زمانی که بنگلادش در سال ۱۹۷۱ استقلال خود را به دست آورد، این ترس‌ها تشدید شد. از آن زمان، پاکستان استفاده از اسلام سیاسی خشونت‌گرا را دوچندان کرده و در عین حال نتوانسته است با فقر و فساد در داخل خود مقابله کند. نخبگان پاکستانی با احساس نابه‌جای منفی‌نگری، فارغ‌التحصیلان فقیر مدارس را برای جنگ در ذیل عنوان جهاد جمع کرده، در حالی که فرزندان خود را به دبی، لندن و نیویورک فرستاده‌اند. اکنون برخی از این فارغ‌التحصیلان مدارس علیه خود دولت پاکستان بسیج می‌شوند.

آمیخته شدن معضلات در سایر مناطق شبه‌قاره

طالبان برای بسیاری از مسلمانان هند نیز الهام‌بخش هستند. بیشتر مردم در غرب نمی‌دانند که ایدئولوژی طالبان از [مکتب دیوبند] در هند سرچشمه می‌گیرد. هنگامی که بریتانیا قیام ۱۸۵۷ هند را سرکوب کرد و به حکومت مغول‌ها در هند در سال ۱۸۵۸ خاتمه داد، این امر باعث ناراحتی بسیاری از مسلمانان بومی شد. برخی از آن‌ها حوزه علمیه دارالعلوم دیوبند را در سال ۱۸۶۶ در شمال‌شرقی دهلی تأسیس کردند. در این مدارس به شاگردان آموزش داده شد که مسلمانان هند با بازگشت به اصول اصلی اسلام قادر خواهند شد در برابر سلطه بریتانیا مقاومت کنند. این ایدئولوژی ابتدایی دیوبندی در هند بریتانیا و بعداً در پاکستان و همچنین افغانستان گسترش یافت. در سال‌های اخیر، این روایت از اسلام، از سنت تصوفی-ایرانی که برای قرن‌ها به طور مسالمت‌آمیز با سنت‌های معنوی بومی هند همزیستی داشته، پیشی گرفته است.

در هند کثیرالمذهبی و کثیرالقومیتی، روحانیون دیوبند، پیروزی طالبان را بر ابرقدرتی مانند ایالات متحده جشن می‌گیرند. آن‌ها به فروپاشی سریع نیروهای امنیتی و دفاعی ملی افغانستان (ANDSF) که توسط امریکا آموزش دیده بودند، به عنوان مدرکی بر برتری ویژه طالبان اشاره می‌کنند. بسیاری از مسلمانان از حزب ملی‌گرای هندو بهاراتیا جاناتا (BJP) که به احیای میراث ماقبل اسلام هند معتقد است، خشمگین هستند. برخی از رهبران BJP از لفاظی‌های تحریک‌آمیز ضدمسلمانان استفاده می‌کنند. برخی از رهبران اپوزیسیون آتش سرکوب مسلمانان را برای به دست آوردن رأی، شعله‌ور می‌کنند. صحبت‌های آزادانه افرادی مثل ششی ثارور که در مورد «جهاد ضداسلامی» نارندرا مودی، نخست‌وزیر هند، می‌نویسد، محتویات تبلیغاتی بزرگی را در اختیار جهادگران قرار می‌دهد.

این واقعیت که دولت مودی ۵۰۰۰۰ تن گندم به افغانستان تحت اشغال طالبان می‌فرستد به سرعت فراموش می‌شود. واقعیت برای مسلمانان هند ممکن است پذیرفتنی نباشد؛ اما آن‌طور که ثارور ترسیم می‌کند، تلخ نیست. احمدی بودن در پاکستان یا هزاره بودن در افغانستان بسیار خطرناک‌تر [از مسلمان بودن در هند] است. پارلمان پاکستان از اوایل سال ۱۹۷۴ حکم غیرمسلمان بودن احمدی‌ها را صادر کرد و از آن زمان این فرقه اسلامی با آزار و اذیت فزاینده‌ای روبه‌رو بوده است. هزاره‌ها، یک گروه قومی شیعه، همواره مورد هدف طالبان که سنی‌های بنیادگرا هستند، قرار گرفته‌اند. لفاظی‌های افراطی هندو و ترساندن ثارور با هم، اتحاد میان بنیادگرایان اسلام‌گرای الهام‌گرفته از طالبان را تقویت می‌کند. والدین مسلمان از رادیکالیزه‌شدن فرزندان خود رنج می‌برند؛ روندی که می‌تواند با پیروزی طالبان تسریع شود.

اسلام‌گرایان بنیادگرا نیز در بنگلادش، مالدیف، سریلانکا و حتا نیپال در حال افزایش هستند. به جز بوتان، بنیادگرایی اسلامی تهدیدی برای صلح و ثبات همه ملت‌ها بوده است. سنت مسلمانان بنگلادش به دلیل ظهور افراط‌گرایی دهه‌ها است که در معرض تهدید قرار گرفته است. مالدیف به دلیل سرازیر شدن پول عربستان و تسلط بر مساجد آن توسط ایدئولوژی سلفی، آن‌چه را اکونومیست عنوان کرده است، تجربه می‌کند. زمانی که توسط عربستان سعودی حمایت مالی می‌شدند، طالبان الهام‌بخش بسیاری در مالدیف بودند.

جامعه مسلمان به حاشیه رانده‌شده‌ای سریلانکا ثابت کرده است که بستر مناسبی برای رشد ایدئولوژی‌های بنیادگرای اسلامی است. نیپال، به محل تجمع مسلمانان فعال در جنبش جهانی احیای سنی تبدیل شده است و بی‌ثباتی بیشتری را به کشوری که از قبل آشفته بود، اضافه کرده است. چنین جنبش‌های بنیادگرای سنی با پیروزی طالبان بر ایالات متحده، انگیزه می‌گیرد.

متأسفانه، کشورهای جنوب آسیا برای این وضعیت پیش‌آمده آماده‌گی ندارند. آن‌ها حتا فاقد بینش انتقادی سیاسی و استراتژیک در مورد پیامدهای پیروزی طالبان هستند. بنیادگرایان اسلامی از سراسر جهان و به‌ویژه از جنوب آسیا به ناچار برای فراگیری دوره‌های آموزشی به افغانستان خواهند آمد. قبلاً نیز این اتفاق افتاده است. در دهه ۱۹۸۰، ایدئولوگ‌ها و مبارزان جوان سنی عرب مانند عبدالله عزام، ایمن الظواهری و اسامه بن لادن برای جهاد به افغانستان آمدند.

در آن زمان نیز مانند امروز، واشنگتن از این بخشی از جهان چشم پوشید. به هر حال، آن‌ها باید به اروپای شرقی پس از شوروی و کشورهای جانشین اتحاد جماهیر شوروی رسیده‌گی می‌کردند. با این حال، همان‌طور که چارلی ویلسون، نماینده فقید کنگره، به طور غیرمعمول گفته بود، توپ «به پریدن ادامه می‌دهد» و یحتمل خیلی زود به‌صورت ما نیز برخورد خواهد کرد.

دکمه بازگشت به بالا