اگر گروه طالبان نمیخواهد که افغانستان جولانگاه ابدی جنگ و تفنگ و خون و خرابی باشد باید تبدیل به حزبی سیاسی شود با فعالیت در چارجوب قانون. افغانستان دارای نظامی مشروع نیست، زیرا سیطره از راه تفنگ برای کسی مشروعیت نمیآورد؛ و چنین نظامی را نه مردم به رسمیت میشناسند، نه دنیا.
در جامعهای متکثر و متشکل از دیدگاههای مختلف، طبیعی است که حزب یا گروهی دارای دیدگاههای محافظهکارانه باشد، و یا حتا نظراتی بهشدت عقبمانده. شهروندان جامعه با هر طرز تفکری حق دارند در چارچوب قانون به فعالیت بپردازند، دیدگاههای خود را تبلیغ کنند، و بر تعداد طرفداران خویش از راههای مسالمتآمیز بیفزایند. این امر به تنهایی خود سبب پیدایش خشونت و بحران نیست.
بحران از جایی شروع میشود که یکی از این گروهها، از هر طیف و از هر قومی که باشد، تصمیم بگیرد که با زور و خشونت بر تمام یک قلمرو فرمان براند و خواست خود را جبرا بر همگان بقبولاند. چنین کاری به معنای حذف و محو همه گروههای دیگر است، که قطعا به جنگ و خشونت منتهی میشود.
زندهگی در وضعیت جنگی، برای هر گروه و با هر انگیزهای که باشد، به گسستی ژرف از جامعه و گم کردن زبان تفاهم میانجامد. سربازان و جنگجویان چنین گروههایی به خشونت انس گرفته، تعادل روانی خود را از دست داده، و نیاز شدید پیدا میکنند که برای آماده شدن به زندهگی مسالمتآمیزِ مدنی زیر مراقبتهای ویژه و برنامههای بازپروری قرار بگیرند.
تبدیل شدن یک گروه جنگی به حزبی مدنی که مردم را با زبان عقل و استدلال به طرحهایش اقناع کند، روندی دیرپا است، اما ناممکن نیست. این در حقیقت برای آن گروه تولدی دیگر است، همراه با دردهایی که لازمه هر زایمان جدیدی است. دیگر گروهها وظیفه دارند که از این تحول استقبال کرده و برای تسهیل آن تلاش کنند. نهادهای مدنی باید با ارایه خدمات اجتماعی، بهداشتی و درمانی سهم خود را در فرایند نوزایی و بازپروری به عهده بگیرند. باید برای اشتغال جنگجویان و جذبشان به بازار کار اقداماتی ویژه روی دست گرفته شود، همچنانکه باید آنان برای رفتار اجتماعی و مدنی آموزش ببینند.
هرگاه که رهبری این گروه از رسیدن به چنین تصمیم و آغاز چنین تحولی خبر بدهد، بدون شک، با استقبال گسترده داخلی و خارجی روبهرو خواهد شد. سازمانهای بینالمللی از سراسر دنیا به همکاری خواهند شتافت و گذار از وضعیت جنگی به وضعیت مدنی را به شیوهای تخصصی مدیریت خواهند کرد. مدنی شدن گروههای جنگی و سیاسی شدن آنان یگانه راه دست کشیدن دیگر گروهها از فعالیت جنگی است، همانگونه که اصرار این گروه بر هویت جنگطلبانه سبب پیدایش گروههای جنگی بیشتر میشود. اگر طالبان میخواهند که مردم با آنان آشتی کنند، آنان نیز باید، گامی راستین برای آوردن صلح و ثبات بردارند. راه درست این کار دست کشیدن از جنگ و روی آوردن به سیاست است. سازمان ملل و کشورهای منطقه باید همه تمرکز خود را بر این تحول کلیدی بگذارند. طالبان تنها در قالب حزبی سیاسی برای مردم افغانستان قابل پذیرش خواهند بود، نه در هیأت گروهی جنگجو و خشونتطلب. اینک توپ در زمین طالبان است و مردم منتظر تصمیم آنان!