طالبانیسم و پیوند وثیق آن با زنستیزی
یوسفی

بهتازهگی طالبان براساس فرمان ملا هبتالله، رهبر غایبشان، تحصیل دختران در دانشگاهها را نیز ممنوع کردند. پیش از این و به محض قدرتگیری دوباره، طالبان دروازه مکاتب را به روی دختران بالاتر از صنف ششم بسته بودند. بیشتر از یک هفته پیش، روزنامه ۸صبح سندی را منتشر کرد که نشان میداد کمیسیون تعلیم و تربیت و تحصیلات عالی طالبان، گزارشی مفصل در باب نصاب معارف و تحصیلات در دوران جمهوریت تهیه کرده که براساس آن، قرار است تغییراتی کلی در راستای تقویت روایت و جهانبینی طالبان در نصاب آموزشی معارف و تحصیلات عالی افغانستان به وجود آید.
راجع به این موضوع، تذکار چند نکته مناسب به نظر میرسد:
۱- در یکونیم سالی که از به قدرت رسیدن دوباره طالبان سپری میشود، همیشه عدهای بودهاند که میکوشیدهاند در میان مردم امیدواری کاذب خلق و این معنا را تبلیغ کنند که ممنوعیت آموزش دختران بالاتر از صنف ششم از سوی طالبان، گذرا است و بهزودی دانشآموزان مقاطع متوسطه و لیسه هم میتوانند به صنفها حاضر شوند. به نظر میرسد که این قبیل توجیهها خواسته یا ناخواسته به منظور کم کردن فشار بر طالبان و سفیدنمایی چهره این گروه صورت گرفته و به کمرنگ شدن دانشستیزی این گروه یاری رسانده است. با این حال، با اقدام تازه طالبان، مشخص شد که این امید دادنهای کاذب ریشه در واقعیت ندارد و قرار نیست بهزودی در عرصه تعلیم و تربیت و تحصیلات عالی تحول مثبتی روی دهد، بلکه از قراین پیدا است که دانشآموزان و دانشجویان دختری که نمیتوانند به خارج از کشور مهاجرت کنند و در بیرون از افغانستان به آموزش و تحصیل خود ادامه دهند، ناگزیرند در خانهها بپوسند و بیسواد بار بیایند و با آیندهای غمبار و تاریک مواجه شوند. مسلماً بیسواد و درسنخوانده بار آمدن یک نسل از دختران این سرزمین، تبعات فاجعهباری در پی دارد که آخرش ناپیدا است.
۲- شماری دیگر از ناظران اوضاع، همواره توش و توان خود را به این اختصاص میدهند که ثابت کنند در میان رهبران طالبان در خصوص آموزش و تحصیل دختران، اختلاف نظر و کشمکش جدی وجود دارد. زلمی خلیلزاد هم اخیراً این حرف را زده و از آن شمار از رهبران طالبان که با ممنوعیت آموزش و تحصیل دختران موافق نیستند، خواسته که صدا بلند کنند و مخالفتشان را علنی سازند. این عده افراد با طرح این نکته میخواهند طالبان را به «طالبان میانهرو» و «طالبان تندرو» تقسیم کنند. سالها است که شماری از فعالان سیاسی و صاحبنظرانی که به نوعی با طالبان احساس نزدیکی میکنند و در صدد کم کردن زشتی چهره طالبان هستند، از این تقسیمبندی استفاده میکنند. آنها با تأکید بر این نکته، توانستهاند شماری از مردم را فریب دهند و نسبت به تغییر رفتار طالبان امیدوار کنند. اما کسی که با ساختار سازمان طالبان آشنایی داشته باشد، میداند که تصمیمگیری در رهبری طالبان به دست چند نفر در قندهار است و اگر کسی هم در میان مقامهای بالایی طالبان مخالفتی با امیرالمومنین داشته باشد، مخالفتش راه به جایی نمیبرد و چیزی را دگرگون نمیکند. در چنین حالتی، سخن زدن از طالبان میانهرو و تندرو حرف مفت است و حاصلی ندارد. این را باید همیشه به یاد داشت که تصمیمگیری در گروه طالبان، بهشدت متمرکز و قندهارمحور است.
۳- حالا که طالبان شمشیر را از رو بستهاند و بدون محافظهکاری و مصلحتاندیشی عملاً مخالفت مطلق خود را با آموزش و تحصیل دختران اعلام کردهاند، بازهم بعضی از افراد در تحلیلهای خود تلاش میکنند این تصمیم طالبان را رنگولعاب سیاسی بدهند و آن را کوششی از سوی این گروه در جهت به رسمیتشناسی تلقی کنند. این شمار از تحلیلگران معتقدند که طالبان نظر به توافقهای پشت پردهای که با امریکا صورت دادهاند، توقع داشتند که با در دست گرفتن دوباره قدرت، بهآسانی از سوی کشورها به رسمیت شناخته شوند، اما امریکا و متحدانش تا هنوز که یکونیم سال از عمر رژیم طالبان سپری شده، این گروه را به رسمیت نشناختهاند و حتا با وضع برخی از تحریمها هنوز هم به فشار بر طالبان ادامه میدهند، هرچند با ارسال کمکهای نقدی هفتهوار عملاً جلو فروپاشی اقتصاد رژیم طالبان را میگیرند. بربنیاد این تحلیل، طالبان از موضوع آموزش و تحصیل زنان افغانستان بهعنوان اهرم فشار استفاده میکنند تا از جامعه جهانی باجگیری کنند و کشورهای غربی را وادار به تعامل سازنده و رسمی با این گروه سازند. این تحلیل در این چند روز به حدی تکرار شده که گویا حقیقتی مسلم است و چونوچرا درباره آن، بیجا است. ولی به نظر من، این تحلیل در ادامه همان تحلیلهای سابق قرار دارد و میخواهد به نوعی از زشتی کار طالبان در ممنوع کردن آموزش و تحصیل زنان، بکاهد. نکته اصلی این است که اگر قرار بر این باشد که جامعه جهانی طالبان را به رسمیت بشناسد، اقدامات زنستیزانه طالبان نهتنها هیچ کمکی در این زمینه نمیکند، بلکه کشورهای جهان را در به رسمیت نشناختن طالبان، بیشتر از پیش مصمم میکند. به رسمیت شناختن رژیمی که با شهروندانش ستمگرانه رفتار میکند و زنان و دختران را بهکلی از صحنه جامعه حذف کرده، از سوی هر کشوری که صورت گیرد، انتقادها را متوجه آن کشور خواهد ساخت و آن کشور را از لحاظ اخلاقی زیر فشار قرار خواهد داد.
۴- بهتر است از روبهرو شدن با واقعیت تلخ نترسیم و فاجعه را بهدرستی ریشهیابی کنیم. واقعیت آن است که طالبان با حضور زنان در صحنه جامعه از بیخ و ریشه مخالفاند و از جمله آموزش و تحصیل زنان را که زمینهساز حضور معنادار زنان در جامعه است و این حضور معنادار ممکن است در درازمدت درد سری برای سلطه آنها ایجاد کند، برنمیتابند. طالبان نماینده جریانیاند که از روستا برخاسته و با مظاهر مدرن و شیوه زیست شهری دشمنی دارد. این جریان از زمان شاه امانالله بدینسو، در این یک قرن هر زمان که فرصتی یافته، به میدان آمده و چنگ و دندان نشان داده است. این جریان هم در شمال کشور حضور دارد و هم در جنوب آن. البته ممکن است هیمنه این جریان در جنوب افغانستان که خاستگاه اصلی طالبان است، ریشهدارتر و نیرومندتر باشد. طالبان تجربیات و ارزشهای سنگشده محیط عقبمانده روستایی خود را میخواهند بر همه جامعه تعمیم دهند و آن ارزشها و تجربیات را بر شهرها نیز تحمیل کنند.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند و جریان ضد مدرنیسم و قبیلهای را مسلط بر سرنوشت مردم افغانستان ساختند. برای کوشش در ایجاد تغییر در اوضاع جاری، اولین گام این است که شرایط را بهدرستی بشناسیم و با آدرس دادنهای غلط، اذهان عامه را اغفال نکنیم. اینکه مشاهده میکنیم طالبان برای توجیه کارهای زشت و ستمگرانه خود، به آیات و روایات استناد میکنند، این واقعیت را تغییر نمیدهد که آنها برداشتهای قبیلهای و ضد شهری خود را به نام دین قالب میزنند. نکته قابل توجه این است که آنها حتا در این کار هم ناشیانه عمل میکنند و از آن اندازه سواد و توان علمی برخوردار نیستند تا با موفقیت برای اعمال جهلپرورانه و علمستیزانه خود، توجیهات دینی بتراشند. وزیر تحصیلات عالی طالبان، در صفحه توییتر خود برای توجیهتراشی به مخالفت خود با آموزش دختران، به روایتی ساختهگی استناد کرده است. معنای این اتفاق این است که آنها حتا با مهارتهای ابتدایی برخورد با متون دینی آشنایی ندارند و فکر میکنند هر روایتی که در متن یا حاشیه کتابی قدیمی پیدا شد، میتواند مبنای شرعی برای کارهای آنان ایجاد کند. این کار وزیر تحصیلات عالی طالبان، آدم را به یاد ماجرایی میاندازد که در زمان جنگ مردم افغانستان علیه اشغال شوروی روی داده است. در زمان جهاد، از ملایی نامدار در یکی از روستاهای افغانستان پرسیده بودند: آیا فلان روایت، صحیح است و میتوان آن را مبنای کار قرار داد؟ ملا در پاسخ گفته بود: «اگر این روایت در کتاب چاپی یافت شده، معتبر و صحیح است.» البته این احتمال هم وجود دارد که مقامهای طالبان میدانند مستندات دینیشان در جهت توجیهگری مخالفت با آموزش و تحصیل دختران، سست و بیپایه است و مبنای استواری ندارد و نمیتوان بر آن حکمی شرعی را بنا نهاد، اما به حدی از درماندهگی رسیدهاند که شبیه کسی که در حال غرق شدن است، به هر خس و خاشاکی چنگ میزنند.