فارسیستیزی طالبان؛ آبی که به آسیاب دشمنان افغانستان میریزد
یوسفی

چیزی به دوساله شدن حاکمیت دوم طالبان نمانده است. هر قدر زمان بیشتری از عمر حاکمیت این گروه میگذرد، ابعاد تازهتری از فکر و ایدیولوژی طالبان عریانتر میشود. چند روز قبل، وزارت تحصیلات عالی طالبان، در نامهای رسمی همه استادان و هیات علمی دانشگاهها را ملزم کرده که به هر دو زبان رسمی (پشتو و دری) تسلط و قدرت نوشتن و تدریس داشته باشند. در ادامه این مکتوب، از همه استادان و کادر علمی دانشگاههای کشور خواسته شده که از بهکارگیری اصطلاحات و کلمات زبانهای دیگر، همچون دادگاه، دادستانی، دانشجو، دانشگاه، دانشکده، زدهکریال، پوهنیال و… خودداری کنند و به جای آنها از اصطلاحات جاافتاده ملی استفاده کنند. قبل از این هم در یکی از جلسههای رسمی رژیم طالبان، یکی از مقامهای تحصیلات عالی این گروه نسبت به خطر رسوخ زبانهای بیگانه به تحصیلات عالی کشور هشدار داده بود. حدس زده میشد که تعریض او به کلماتی چون دانشگاه، دانشکده و دانشجو است. این قبیل واژهها در حکومت قبلی نیز به جنجالها در پارلمان دامن زده بود. از زمان بازگشت طالبان، همه تابلوهای رسمیای که در آنها «دانشگاه» درج شده بود، برچیده شده و جای آن را «پوهنتون» گرفته است. حضور زبان فارسی در محافل و رسانههای طالبان، کمرنگ شده است و مقامهای طالبان در محافل عمومی معمولاً به زبان پشتو سخن میزنند. مکاتبات اداری نیز غالباً به زبان پشتو صورت میگیرد.
هر زمان سخنی از طالبان به میان میآید، آنچه بیش از هر چیز دیگری در ذهن تداعی میشود، برداشتهای واپسگرایانه و زنستیزانه این گروه و دشمنی بیمحابای آن با مظاهر مدرن است. در نقدهایی هم که تا کنون علیه طالبان منتشر شده، معمولاً در مورد پهلوهای دینی و استخباراتی این گروه سخن زده شده و به عصبیتهای قومی و قبیلهای آن، کمتر پرداخته شده است. طالبان در رسانههای جهان با شعارها و برنامههای افراطگرایانه دینیشان شناخته میشوند. این گروه خود نیز میکوشد مذهبی و شریعتخواه بودن از ویژهگیهای معرِّف آن باشد. اما همه واقعیت آن چیزی نیست که رسانههای لیبرال به خورد مردم میدهند یا طالبان تلاش میکنند وانمود کنند. تعصبات قبیلهای در تاروپود طالبان رخنه کرده و عملکرد این گروه را سمتوسو میدهد. قسمت بزرگی از رهبران و سربازان طالبان از دورافتادهترین و سنتگراترین مناطق جنوب افغانستان به صحنه پرتاب شدهاند. آنها به جز زبان پشتو، به زبان دیگری آشنایی ندارند و زبانهای دیگر را دشمن میپندارند. با زبان فارسی به علت اینکه زبان ایرانیان است، روی خوش نشان نمیدهند و بیمهری میکنند. طالبان همیشه بر این نکته تأکید میکنند که زبان فارسی زبانی بیگانه است و زبانی که قسمتی از مردم افغانستان با آن حرف میزنند، زبان دری است و نسبتی به فارسی ندارد. آنها و همفکرانشان میخواهند میان فارسیگویان در افغانستان و همسایهگان فاصله ایجاد کنند.
جدای از اینکه زبان مادری ما فارسی دری باشد یا پشتو یا بلوچی یا هر زبان دیگری، واقعیت امر آن است که ستیز با زبان فارسی دری در افغانستان به همان اندازه دشمنی با زبان پشتو آب به آسیاب دشمنان این آب و خاک میاندازد و برای سالهای دراز کشور ما را درگیر تنشهای داخلی میسازد و از رفتن به جلو باز میدارد. خصومت با زبانهای و فرهنگهای رایج در افغانستان، کمترین نتیجهاش خلق بیاعتمادی، بدگمانی و فاصله میان اقوام گوناگون ساکن در این کشور است. افغانستان کشوری است برخوردار از تنوع قومی، زبانی و فرهنگی. اگر حاکمان از اندکی فراست و فرزانهگی بهرهمند باشند، باید این را بدانند که با الگوگیری از ملتهای دیگر جهان و با به رسمیت شناختن تنوع موجود در کشور، نهتنها خسارهای بر آنها وارد نمیشود، بلکه قدرت، صلابت و زیبایی این سرزمین را به نمایش میگذارند.
اگر بدون پیشداوری و تعصب قضاوت کنیم، زبان فارسی از سرمایههای ارزشمند فرهنگی و معنوی ما است و ما نباید این سرمایه را بهآسانی از کف نهیم. این زبان که برخوردار از تاریخی پربار و گرانسنگ است، زبان مشترک اقوام گوناگون در این منطقه از گیتی است. قومیتهای گوناگون در این حوزه تمدنی، با این زبان شعر سروده و سخن پرداختهاند و در پدید آوردن تمدنها سهم گرفتهاند. زبان فارسی نقطه وصل تبارها و قومیتهای مختلف است و بسیاری از اشتراکات فرهنگی و پیوندهای تاریخی را آیینهداری میکند. نادیده گرفتن چنین سرمایه عظیمی که بدون شک قدرت نرم افغانستان را افزایش میدهد، بیخردانهترین تصمیمی است که حاکمان فرهنگستیز میگیرند.
با آنکه در گذشته زبان فارسی رایجترین و پرگویندهترین زبان در این بخش از جهان بود و از این بابت عدهای از فارسیزبانان باد در غبغب میاندازند و بر دیگران فخر میفروشند، ولی به مرور زمان و در اثر عوامل سیاسی و استعماری بهتدریج رو به ضعف و افول نهاد و طرفدارانش را از دست داد. در شبهقاره هند، استعمار بریتانیا آهستهآهسته زبان فارسی را به حاشیه برد و زبان اردو را جایگزین آن ساخت. در آسیای میانه، شوروی آن را تضعیف کرد و با اختراع رسمالخطی متفاوت، عملاً فارسیگویان آسیای میانه را از سایر فارسیزبانان دور ساخت. در افغانستان نیز زبان فارسی با بازگشت طالبان، روز تا روز زیر فشار بیشتری قرار میگیرد و در وضع ناخوشایندی قرار دارد.
طالبان گروهی هویتطلب و بیگانهستیز است. گروههایی که برایشان مقولات هویتی از اهمیت زیاد برخوردار باشند، بیشتر از اینکه بر مشترکات تمرکز کنند، بر نقاط اختلاف و تنش انگشت مینهند. زبان پشتو یکی از آن عناصری است که میتواند طالبان را برای متفاوت نشان دادن خود از دیگران در این منطقه از دنیا کمک کند. با این توضیح، فارسیستیزی طالبان امر عجیبی به نظر نمیرسد و قابل تفسیر و توجیه است. با این حال، اگر احیاناً در میان رهبران طالبان، افرادی وجود داشته باشند که اندکی به خیر گروه خود و کشور بیندیشند، نباید از این واقعیت چشم بپوشند که زبان فارسی دری بیش از اینکه زبان ایرانیها باشد، زبان میلیونها تن از شهروندان افغانستان است؛ شهروندانی که از همان آغاز چشم به جهان گشودن، گوششان با این زبان آشنا بوده و اختیاری در گزینش زبان مادری خود نداشتهاند.
نفی و محکومیت تعصب قومی و زبانی، یکی از موضوعهایی است که در تبلیغات طالبان همواره تکرار میشود. هرازگاهی طالبان به ملاهای گماشتهشده خود در مساجد سراسر افغانستان دستور میدهند که در تقبیح قومگرایی و تعصبات قبیلهای، در خطبههای جمعه به گوش مردم آیت و روایت بخوانند. طالبان اینطور تلقین میکنند که آنها به جهت اینکه پایبند ارزشهای دینی و اصول اسلامی هستند، هرگز به قوم و قبیله نمیاندیشند و در رفتار خود انگیزههای قومی را دخالت نمیدهند. با این حال، عملکرد این گروه، اثرات تبلیغات طالبان را از بین برده و همه حقایق را آفتابی کرده و مجالی برای کشمکش و بگومگو باقی نگذاشته است. هر پژوهشگری که میخواهد پژوهشی جامع و کامل از گروه طالبان ارایه کند، ناگزیر است به جنبههای قومی این گروه اهمیت لازم را بدهد، و گرنه پژوهشش به نوعی تایید تبلیغات دروغین طالبان خواهد بود که میگویند مسایل قومی و زبانی در قاموس «امارت اسلامی» جایی ندارد. از نظر من، مقایسه گروه طالبان با گروهی که به نام «خوارج» شناخته میشود و در اوایل اسلام وارد درگیریهای خونین با دیگر مسلمانان شده (کاری که بعضی از صاحبنظران میکنند)، نهتنها کمکی به شناخت وضعیت نمیکند، بلکه رهزن است. بعد دینی عملکرد «خوارج» برجسته و شاخص است، حالآنکه جنبههای قومی و استخباراتی تحریک طالبان، پررنگ و چشمگیر است.