جذابیت فساد، محصول جامعه «ارزش باخته»
ناهید فرید

در قصهی «شهر سنگستان» نوشتهی مهدی اخوان ثالث آمده است که قهرمان داستان «بهرام ورجاوند» شهزادهی از شهر خود راندهای است که با هجوم دزدان به شهرش فریادهای دلیرانه بر میآورد تا لشکری بسازد و با دزدان بجنگد، اما شهر را شیطان افسون کرده و از هیچکس صدایی همنوا نمیآید. چون همه ناگاه سنگ و سرد شدهاند و اینگونه بود که او را «شهریار شهر سنگستان» نام نهادند که به اجبار شهر خود را ترک میکند تا به یغما بردن سرزمینش را نبیند .
در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۶، خانم «پارک گون هه» رییس جمهور پیشین کوریای جنوبی به دلیل اینکه دوست نزدیکش از امکانات دولتی استفاده کرده بود، علیرغم عذرخواهی وی، دستگیری دوستش و حتا گریستن او در مقابل رسانهها، در پی اعتراضات گسترده و نارضایتی مردم از سمتش برکنار شد. در این نوشتار میخواهیم بدانیم، چرا زمانیکه در اکثر جوامع مدرن فساد مقامات دولتی غیر قابل تحمل است، جامعه ما نسبت به شنیدن فسادهای بزرگ و اتفاقاتی به مراتب بدتر از این واکنشی نشان نمیدهد و رویکردی کاملاً منفعل دارد؟
از اولین رساله در خصوص فساد تحت نام «آرتاشاسترا» توسط «کویو تیلیا» مشاور پادشاه هند در قرن سوم قبل از میلاد بیش از دو هزار سال میگذرد. در این مدت کشورهای زیادی راهکارهای بنیادی را برای کنترل و نظارت بر مقامات عالیرتبه دولتی پیشبینی کردهاند. در حالیکه اوضاع در افغانستان هنوز هم بسیار آشفته است. اگر امروز یک شهروند کوریای جنوبی را به افغانستان بیاوریم تا شاهد این غارت بیرویه باشد، خواهد گفت که شهروندان افغانستان چون ساکنان شهر سنگستان افسون شدهاند که اینچنین در مقابل غارت شهرشان بیتفاوتاند. شاید تعجب کند اگر بداند که در افغانستان تعدادی از فاسدان قهرمان تودهها هستند و روان اجتماعی به جای تقبیح، آنها را قهرمانان تردستی و زرنگی میداند که توانستهاند با شکار فرصتها پول کلانی را به جیب بزنند.
چنین جامعهای را جامعه «ارزش باخته» و «بیهنجار» مینامند که در نتیجه سقوط اخلاقی در آن پدیدههایی چون «قیومی»، «وردک» و یا «چکری» تجربه میشوند. وقتی مرزهای اخلاق اجتماعی و قانون شکسته شود، قبح اجتماعی زشتی این مساله گریبان هیچکس را نمیگیرد. آنگاه است که فساد برای جامعه «جذاب» میشود.
الگوی دیگری که منجر به این سقوط اخلاقی میشود رفتارهای قانونگریزانهی تک تک افراد جامعه است. آستانهی تحمل جامعهی ما در مورد فساد به این دلیل بالا رفته که مردم نه تنها مشاهدهگر و ناظر این شرایط، بلکه شریک آناند؛ وقتی «رشوه» تبدیل به یک فرهنگ میشود و افراد جامعه برای انجام سادهترین کارها حاضر به تقبل رشوه میشوند، خود در ایجاد این شرایط شریکاند.
افغانستان امروز، محصول جنگی است که در آن نه تنها مرزهای جغرافیایی، اقتصادی و سیاسی، بلکه مرزهای اجتماعی-فرهنگی و سپس مرزهای اخلاقی شکسته شده است. از این رو مردم نسبت به فساد سیستماتیک حکومتی بیاعتنا هستند؛ همان حکومتی که یکی از فاسدترین نظامهای جهان است، اصل تفکیک قوا و پاسخگو بودن قوهی مجری را به قوهی مقنن زیر پا کرده، نظارت دایمی را از قوه مقنن و قضایی سلب نموده، با سرپرست نگهداشتن وزرا برای ماهها و بعضاً سالها دست آنها را در اقدام به فساد و عدم پاسخگویی به ملت باز گذاشته و با اقدام به بیرون نمودن نهادهای درآمدزا و فاسد، چون ریاست مواد نفت، ریاست پترولیم و یا ریاست هوانوردی از ساختار وزارتهای ذیربط منجر به تکمحوری و سوء استفادهی آشکار مدیران از منابع ملی گشته است. چندی پیش ادعای دستبرد میلیاردها دالر از عواید ملی در گمرک هرات توسط والی هرات مطرح شد. اما باز هم جامعه و حکومت آن را جدی نگرفت. رویکردی که منجر به بیباکی و گستاخی بیشتر فاسدان گردید. غوغاهای موقت رسانههای اجتماعی نیز از قباحت قضیه کاست.
چون تداوم فساد، از «الگوهای نقشآموز» تاثیرپذیر است باید دانست که چه نهادهایی در جامعه مسوول آموزش، حفظ، نگهداری و ارتقای اخلاق اجتماعی و آموختاندن الگوهای اخلاقی هستند. این نهادها باید به صورت درست کار خود را انجام دهند. شیوهی آموزش و ارتقای اخلاقی آنها باید عقلانی، علمی و بهجا باشد و افرادی که این روند را مدیریت میکنند خودشان الگوهای خوبی برای آموزش اخلاق در جامعه باشند.
جامعه ما باید از تغافل در قبال فساد گذار کند و اعتراض جدی و متداوم بر فاسدین را به یک هنجار تبدیل کند. مردم ما باید درک کنند که فساد تنها سوءاستفاده مالی از موقعیت شغلی نیست بلکه در پرتو آن حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شهروندان نقض و حق مسلم مردم به آسانی پایمال و به دیگری واگذار میشود. نظارت مستقیم مردم بر عملکرد و اعتراض آنها بر شیوهی زندهگی و میزان درآمد کارگزاران سیاسی در سطوح فوقانی قدرت، که باعث تولید فساد میشوند، امری حتمی و ضروری است. وقتی مبارزه با فساد در افغانستان به یک «پیکار عمومی» بدل خواهد شد که مردم به این حقیقت پی ببرند که فساد نوع دیگری از «استبداد» حاکمان بر مردم است!