سردرگمی ملالآور کابل

رسول عبدی
حالوهوای این روزهای کابل، از آغاز کمپینهای انتخاباتی تا اکنون، کمترین شباهت را به روزهای انتخابات دارد؛ از آن از جوش و خروش انتخاباتی سالهای پیشین، سروصدای چندانی به گوش نمیرسد. فضای حاکم، فضای سرد، بیروح، غبارآلود و مبهم… است.
گویا زهدان سیاسیِ جامعه، خود را برای آبستن اتفاقات جدید آماده میکند و روحِ قوتهای سیاسی وضعیت را در حال آمادهباش میبینند. اما این روزها کنشهای سیاسی بیشتر از هر وقت دیگر کُند و در حد اقل ممکن رقم میخورَد، اکثراً شرط عقل را در این میبینند تا رفتار و گفتار دیگری را زیر ذرهبین قرار بدهند، گویا همه چشم شدهاند و خیره به «نیمهی آگست»، تا دیده شود چه چیزی در آگست ۲۰۱۹ رقم خواهد خورد.
سردرگمیِ ملالآوری، پیشبینی و آیندهبینیها را در خود فرو برده است. مبادا کسی دست از پا خطا کند و با یک خطای کوچک تاوان سنگینی بپردازد و همهچیز را نقش بر آب کند. شاید لااقل با این کمتحرکیها بتوان تا سرمنزلگاه معادلات جدید سیاسی کشور جان سالم بهدر برد.
احزاب سیاسی اما در کندوکاوِ پیدا کردن کوچکترین روزن اطلاعاتیاند. حال و روز سیاستمداران را تا حدودی میتوان فهمید، کمبود دسترسی به جدیدترین اطلاعات از یکسو و گرمی بازار شایعهسازی از سوی دیگر و تصمیمهایی که در بیرون از مرزها و در پشت درهای بسته گرفته میشود، باعث گردیده تا بازار سیاستمداران بیش از هر زمان دیگری با کمبود مواد خام جهت تحلیل وضعیت مواجه شود.
انصافاً فضای مبهمی است، ذهنیت سیاسی کمتر توان پردازشِ وضعیت موجود را به خود میبیند. کلیدواژههای گُنگ و مبهمی که از زبان دیپلماتهای امریکایی در سایهی خواستهها و توقعات روشنِ طالبان در فضا پخش میشود، برای تحلیل وضعیت بعدی ناتوانی میکند. این وضعیت اما تحلیلگران بیرون از احزاب را در تحلیل، بررسی و نتیجهگیریهای مطلوب و قناعتبخش، به بنبست روبهرو میسازد.
تیم حاکم کماکان بر طبل انتخابات میکوبد، این تیم معتقد است که بقایش در گرو انتخابات است. حاکمیتی که آیندهی روشنی غیر از گزینهی انتخابات ندارد، ضمن استفاده از تمام امکانات دولتیِ در دست داشته، میکوشد تا با کوفتن بر طبل انتخابات، این پروسه را به نفع خودش رقم بزند. شاید این برگ برندهای باشد که در صورت برگزار نشدن انتخابات به عنوان ابزار فشار بر بازیگران سطح کلان سیاستگذاری، جایگاهی برای خود در آیندهی تضمین نشده، تعریف نماید.
سرگذشت تراژیک داکتر نجیبالله سناریویِ قابل قبولی برای تیم حاکم نخواهد بود، ریاست تیم حاکم به خوبی دریافته است که در قالبی غیر از این وضعیت، آدرس تاثیرگذارتری در تعاملات سیاسی نخواهد داشت. بسیج مردم به سمت انتخابات میتواند مهمترین گزینه جهت مانوردهی اشرف غنی برای اپوزسیون داخلی و دستاندرکاران خارجی در سیاست کشور به شمار برود. مصارف هنگفتی برای دادن ذهنیت به افکار عمومی به سمت طبیعی جلوهدادن روند انتخابات در جریان است؛ این بسیج عمومی در زیر سایهی جشن استقلال مصارف هنگفتی را روی دوش حکومت گذاشته است.
افکار عمومی اما تأثیرگذاری دیپلماتهای خارجی در مشروعیتبخشی حکومت وحدت ملی را از یاد نبرده است. این صحنه هنوز از ذهنیت عمومی زدوده نشده است و تکرارش همچنان بر قوت خود باقی است، این تصور آنچنان قوی است که حتا تزریق روحیهی عرق ملی در بدنهی جامعه (با چاشنیِ جشن استقلال) هم نمیتواند به آسانی در زدودنش تاثیر گذار باشد.
حضور قاطع طالبان در میدان قدرت، فشار همهجانبهی حاکمیت بر روند انتخابات، عجلهی دیپلماتهای امریکایی در پیوستن مخالفان دولت به میدان سیاسی به خاطر انتخابات آیندهی ایالات متحده و … همه دستبهدست هم میدهند تا در تداوم ساختار موجود سیاسی کشور بیشتر شک کرد.
آنچه بر پیچیدهگیهای موجود میافزاید، تزلزل همین ساختار است. حضور طالبان جایگاه تعریف شدهای در بدنهی ساختار سیاسی کشور ندارد، این مهمان جدید چطور و چگونه در ساختار گنجانیده خواهد شد و چه تعاملی با احزاب سیاسی که سالها در مقابل هم جنگیدهاند خواهد داشت. اما آنچه را که نباید نادیده گرفت این است که آنچه مهمان جدید پنداشته میشود، خود ادعای مهمان بودن ندارد. خودش را صاحبخانهای میداند که میخواهد سفره را مطابق میل و سلیقهی خویش آرایش بدهد یا حد اقل نقش پررنگتری در آرایش جدید داشته باشد. گروهها و افراد سیاسی و نیمهسیاسی همه در بزنگاه دیگری از تاریخ، قلاب به دست ایستادهاند، چونان صیادانی خیره به صید، که از کوچکترین حرکتها غفلت نمیکنند تا دیده شود چه کس و کسانی و به چه پیمانهای سهمی از این صید ناپیدا، گریزپای و چموش خواهند برد. پرسش این است که آیا در پس این بیتحرکی سیاسی، طوفان ساختاربراندازی در پی خواهد بود؟ آیا روح پایتخت توان انسجام و هضم اینهمه دلهرهگی و نابهسامانی را خواهد داشت؟