جامعه رویایی طالبان

جامعهای را که طالبان میخواهند، چیزی نیست که مردم افغانستان هم آن را بخواهند. به همین دلیل، ساختن چنین جامعهای، آسان نیست. طالبان همین اول راه مجبور شدهاند به چوب و چماق و حتا گلوله و زندان متوسل شوند تا گامهای نخستین را برای طالبانی ساختن جامعه بردارند. با این حال جامعه علیه این وضعیت مقاومت میکند. دختران و زنان بسیاری در صنوف آنلاین مکاتب و دانشگاهها مشغول تعلیم و تحصیلاند یا برای گرفتن بورسیههای تحصیلی در بیرون از کشور برنامه میریزند. زنان هنوز پس از یکونیم سال خفقان و سرکوب شدید، به جاده میآیند و اعتراض میکنند. مردم نه از کشور دست کشیدهاند و نه از حقوقشان. از جانبی، انتظار از طالب هم ندارند که تغییر کنند و به اصطلاح «طالبان خوب» شوند تا به حداقلهای حقوق اساسی انسانها احترام بگذارند و از جمله حق آموزش و کار زنان را به رسمیت بشناسند. در غیبت چنین انتظاری و با علم به تغییرناپذیری رفتار و عملکرد طالب، ادامه تکاپو برای آموزش به معنای این است که مردم به پایان نهچندان دور «امارت دوم» چشم دوختهاند؛ به روزهایی که بتوانند از حقوق خود برخوردار شوند. به همین دلیل، از حالا برنامهریزی میکنند. چیزی که مردم پیش روی خود میبینند ـ هرچند در آینده نزدیک نباشد ـ جامعه آزاد و غیرطالبانی است.
طالبان نیز به بقای رژیم خود باور محکمی ندارند، هرچند تمامی سازوکارها را برای تحقق این امر به خدمت گرفتهاند. نشانههای بسیاری در رفتار این گروه دیده میشود که خود باوری به پایداری نظامشان ندارند. اینکه پیوسته بر بردن کشور به گذشته تاکید میکنند، در حالی که پیشرفت سرنوشت محتوم تمامی جوامع انسانی است، نشان از این دارد که آنها نه میتوانند خود را با عصر حاضر انطباق بدهند و نه میخواهند این کار را بکنند. در غیبت این خواست و توان، ظرفیت پیشرفت جامعه را برای همیشه سد شده نمیتوانند. هیچ قدرتی نمیتواند مانع پیشرفت جامعهای شود. عقبماندهترین جوامع از جمله جامعه افغانستان نیز نسبت به چند دهه پیش و صد سال پیش، پیشرفتهای چشمگیری داشتهاند. قدرتهای واپسگرا تنها کاری که میتوانند و انجامش هم میدهند، این است که پیشرفت و توسعه را به تاخیر میاندازند، نه اینکه بتوانند مانع آن شوند. این دشمنی با پدیدههای مدرن، از کتاب و دانشگاه گرفته تا رسانه و هنر، شنای خلاف جریان آب است. چنین رفتاری، از کسی برمیآید که به آینده دوری چشم نمیدوزد و چشمانداز روشنی در مقابلش ندارد.
در این یادداشت به این میپردازیم که با توجه به عملکرد طالبان، جامعه آرمانی این گروه چگونه است. از آنجایی که افغانستان از منطقه متاثر است و بر آن تاثیر میگذارد، نگاهی به روابط بیرونی طالبان نیز انداخته میشود.
چگونهگی مواجهه با طالبان، هم برای تعدادی از مردم افغانستان یک مساله نامشخص است و هم برای بسیاری از کشورهای درگیر مساله کشور. مواجهه طالبان اما با مردم افغانستان تقریباً روشن است. این گروه مردم را به نوعی گروگان گرفته است. همین حالا مانند یک گروه تروریستی عمل میکند، نه یک دولت. مثلاً به تاریخ ۲ حوت ۱۴۰۱ پسر نوجوان و یکی دیگر از اقارب فرمانده قند را از ولایت پروان گروگان گرفتند تا این فرمانده پیشین پولیس خود را تسلیم کند. چنین گروگانگیریها را در محصولات هالیوود و بالیوود فراوان میبینیم، ولی از سوی یک گروه مدعی حکومت و دولتداری، نه. وضعیت آموزش، صحت، صنایع، تجارت، معادن، بانکداری، زراعت و وضعیت اجتماعی و فرهنگی همه نشان از وخامت اوضاع دارد. طالبان در دور اول زعامت خود، ۲۰ سال جنگ با جمهوریت و یکونیم سال عمر امارت دومشان پیوسته با مردم جنگیده و آنها را کشته و بر آنها محدودیت وضع کردهاند.
با این حال، مواجهه این گروه با خارجیها همیشه یکدست نبوده است. کشورهایی که در مقاطعی از این گروه بهصورت نهان یا آشکارا حمایت کردهاند، اکثراً اکنون با این گروه به مشکل برخوردهاند. در سالهای اخیر جمهوریت، ایران و اوزبیکستان بسیار به گروه طالبان نزدیک شدند و بارها اسلحه ایرانی از نزد طالبان به دست نیروهای دولتی افتاد. اوزبیکستان هم از مقامهای طالبان ـ پیش و بعد از سقوط جمهوریت ـ میزبانی کرده است. اکنون همین دو کشور همسایه مشکلات فراوانی از جمله درگیری مرزی با طالبان دارند و خاکشان مورد تهدید قرار گرفته است.
در سوی دیگر، پاکستان است که در مواردی نقش سخنگوی طالبان را بازی میکند و طی نزدیک به سه دهه از ظهور طالبان تاکنون اصلیترین حامی این گروه بوده است. اکنون همین کشور نیز با طالبان به مشکل برخورده است. رفتوآمدهای دیپلماتیک و نظامی هم هنوز مشکل را حل نتوانسته است. یک روز درگیری مسلحانه دارند و روزی دیگر مرزها را میبندند.
اگر بهصورت نمونه فقط به مواجهه طالبان با پاکستان نگاه کنیم، به نظر میرسد که آینده متشنجی خواهیم داشت. تاکنون طالبان از جمله ملا هبتالله در مواردی از «جهاد جهانی» سخن گفتهاند که به معنای ایجاد خلافت/امارت در تمام جهان و پیش از آن در سرزمینهای اسلامی است. این مساله، تمامیت ارضی و حاکمیت کشورهای اسلامی از جمله پاکستان را هدف قرار میدهد. باری هم ملا هبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان افغانستان، قوانین نافذه پاکستان را غیراسلامی خوانده است که در حقیقت دستمایهای برای آنچه تیتیپی و دیگر گروههای افراطی اسلامگرا «جهاد» عنوان میکنند، خلق میکند. از سوی دیگر، طالبان افغانستان به طالبان پاکستان پشت نمیتوانند و آن گروه علیه دولت پاکستان عملیاتهای سنگینی را راهاندازی میکند. این مورد، اسلامآباد را عاصی کرده است.
در نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ اگر از آغاز تا فرجام پاکستان پشت طالبان ماند، به دلیل این بود که اسلامآباد تصور میکرد این گروه میتواند منافع همسایه جنوبیاش را تامین کند؛ اما این بار منافع پاکستان و طالبان افغانستان بر سر تیتیپی تضاد پیدا میکند. این تضاد منافع، میزان حمایت اسلامآباد از طالبان افغانستان را پایین میآورد. به هر میزانی که تیتیپی در پاکستان عملیات انجام دهد، به همان میزان روابط قندهار و اسلامآباد متشنج میشود. این تضاد منافع (وجود تیتیپی) به این زودی از بین رفتنی نیست و بنابراین، روابط نیز متناسب با فعالیت این گروه گرم و سرد خواهد شد.
همچنان طالبان پاکستان را به مزدوری برای غرب متهم میکنند. ملا عبدالسلام ضعیف در «تصاویری از گوانتانامو» وقتی میخواهد جریان بازداشت شدنش به دست نیروهای پاکستان و تحویلدهیاش به نیروهای امریکایی را روایت کند، با نقل یک خواب ـ که از نظر من بهطور مضحک صحنهپردازی شده است ـ پاکستان را برادری میخواند که به او خیانت کرده است. او در همینجا ماموران دولت پاکستان را با الفاظ زشت خطاب میکند و «مزدور» میخواند. در جایی دیگر، دولت پاکستان را «ظالم» و «انسانفروش» خطاب میکند. چند صفحه بعد با کنایه پاکستان را «مجبورستان» لقب میدهد و میگوید مجبور است از امریکاییها اطاعت کند. من از اینجا چنین برداشت میکنم که هر قدر پاکستان یا هر کشور دیگری به طالبان نیکی کرده باشند، نباید انتظار تشکر از این گروه را داشته باشند. در عمل هم تنشهای مرزی در چهار طرف را میبینیم.
ملا ضعیف در ادامه در مورد یک مامور دولت پاکستان میگوید: «اما آن مزدور بیرحم، با کمال وقاحت به من گفت که برای ما امروز قانون و اسلام مهم نیست، بلکه تنها و تنها منافع پاکستان مطرح است و بس.» (تصاویری از گوانتانامو، ص ۲۵) همین بخش از کتاب یک مقام طالب، بهخوبی نشان میدهد که برای دو طرف منافعشان مهم است، نه اسلام و نه چیزی دیگر از قبیل خدمات یا حمایتهای مالی گذشته و حال؛ و منافع دو طرف بر سر تیتیپی باهم تلاقی میکند و در تعارض قرار میگیرد. با توجه به مسوولیتهای «دولت»ها در قبال کشورهایشان، ایستادن پای منافعشان درست هم است.
طالبان و مردم افغانستان
از آنجایی که طالبان مانند یک حکومت قانونی عمل نمیکنند، از عمومیترین فضا تا خصوصیترین حریم افراد را مورد تجاوز قرار دادهاند. حتا برای خصوصیترین حریم افراد یعنی بستر خواب آنها امر و نهی میکنند و فرمان میدهند. برای نمونه، آنها استفاده از داروهای جلوگیری از بارداری توسط زنان را منع کردهاند. طالبان شاید برای پیگیری «جهاد جهانی» به جنگجویان بیشتری نیاز داشته باشند. تمامی حوزههای زندهگی در افغانستان بهشدت از سوی طالبان کنترل میشود، ولی در این یادداشت به سه حوزه مذهبی، سیاسی و فرهنگی اشاره میگردد.
طالب و مذهب
طالبان خود را حنفیمذهب میدانند. از آنجایی که بخش بزرگی از رهبران طالبان در مدارس دینی دیوبندیه پاکستان تحصیل کردهاند و ارتباط نزدیکی با جریانهای سیاسی دیوبندی در پاکستان دارند، این گروه بهعنوان پیرو مکتب دیوبندی نیز عنوان میشود. در عمل اما طالبان نه به آموزههای مذهب حنفی اعتنایی دارند و نه به سنت مکتب دیوبندی. رهبر جریان اصلی مکتب دیوبندی در پاکستان، مولانا فضلالرحمان است که یک ضلع دموکراسی پاکستان را تشکیل میدهد و رهبری زن را نیز در کشورش پذیرفته است؛ اما طالبان با همه این مظاهر مخالفاند. طالبان زن را ناقصالعقل و دموکراسی را نظامی کفری میدانند. همین حالا که فضلالرحمان در ایتلاف با حزب مسلم لیگ شاخه نواز و حزب مردم پاکستان بر این کشور حکومت میکند، یکی از اعضای دیوان عالی این کشور زن است، در حالی که طالبان با قضاوت زن مخالفاند. دیوبندیه هند اما خیلی معتدلتر است و حتا تا آنجا پیش رفته که سکولاریسم را برای هند یک ضرورت دانسته است. (انصاری، ۱۳۹۱: ۳۷)
طالبان جامعه را از لحاظ مذهبی شبیه خود میخواهند: کاملاً یکدست و تندرو. رهبر کنونی طالبان در جلسه با رییسان منابع بشری ادارات زیر کنترل این گروه گفته است که باید مردم چنان «مسلمان» شوند که هیچ مخالفتی وجود نداشته باشد. مسلمان کردن مسلمانان، چیزی جز تندرو ساختن و تغییر آنها به مسیر گروه طالبان نمیتواند باشد. به همین دلیل، این گروه مذاهب رسمی کشور از جمله شیعه را هم به رسمیت نمیشناسد. هرچند خود را پیرو مذهب حنفی میدانند و در فرمانهایشان نیز بر تطبیق فقه حنفی تاکید دارند، اما در عمل خلاف آموزههای این مذهب رفتار میکنند. به قول دکتر امین احمدی، عنصر مدارا در تمامی مذاهب اسلامی از جمله مذهب حنفی وجود دارد؛ ولی طالبان هیچ انعطاف و مدارایی را قبول ندارند، نه در مسایل مذهبی و نه در مسایل سیاسی و نظامی. بنابراین، طالبان را نه میتوان پیروان برحق مذهب حنفی دانست و نه نمایندهگان برحق مکتب دیوبندیه.
بشیراحمد انصاری در کتاب «مذهب طالبان» این گروه را از لحاظ اعتقادی بررسی کرده و نسخهای از «خوارج» دانسته است. او میگوید: «ریشههای اعتقادی طالبان تنها به یک گروه مذهبی در تاریخ مسلمانان منتهی میشود که نشانههای ظهورشان در عصر خود پیامبر اسلام«ص» به چشم میخورد؛ گروهی که سپس به نام «خوارج» شهرت حاصل نمود. اگر نیک نگریسته شود، طالبان چیزی جز کاپی طبقالاصل خوارج نیستند، چه طالبان خود را مربوط به این شجره اعتقادی بدانند و یا ندانند و چه خود آن را احساس نمایند و یا احساس ننمایند…» (همان، ص۱۵)
انصاری در ادامه مثالهایی از برخورد تندروانه خوارج میآورد که خود را مسلمانتر و عادلتر از پیامبر میدانستند و در موارد زیادی خلاف دستور قرآن و پیامبر اسلام امر و نهی میکردند. از نظر انصاری، طالبان نیز چنین رفتاری دارند. او «تهور، خشم، تعصب، خشونت، افتخار، عدم تحمل، معیشت از راه خونریزی، غارت و اسارت» را از عناصر اصلی روحیه بدوی میداند که به گفته وی خوارج بر آن آب و رنگ درشت دینی افزودند. (انصاری،
مواجهه طالبان با زنان، بسیار سختگیرانهتر از مواجههای است که پیامبر اسلام داشته است، از جمله در مورد کار، آموزش و سفر. آنچه را انصاری بهعنوان مشخصههای خوارج فهرست کرده است، نیز میشود در رفتار طالبان به وضاحت دید، از تعصب و خشونت گرفته تا افتخار و عدم تحمل و خونریزی و… که همه را رنگ دینی هم میدهند. بنابراین، جامعه آرمانی گروه طالبان از لحاظ مذهبی، شبیه جامعهای است که خوارج در قرن اول هجری میخواستند، اما موفق به ایجاد آن نشدند. من معتقدم که طالبان نیز هرچند تمامی منابع را برای ساختن چنین جامعهای به کار گرفتهاند، اما به هدفشان نمیرسند. انواع مقاومت علیه این گروه در داخل و خارج افغانستان، مبین همین مساله است.
طالبان هرچند با پیروان سلفیت بسیار خشن برخورد میکنند و در یکونیم سال اخیر بارها ملاهای آنها را کشتهاند، اما خود به نحوی برگشت به گذشته و صدر اسلام را از جمله اهداف خود میدانند و در این امر با سلفیت بسیار نزدیکاند.
بنابراین، از لحاظ مذهبی جامعه آرمانی طالب، جامعه یکدست حنفیمذهب البته با خوانش طالبانی است: خشن، نفیکننده و دنبال جهاد جهانی. از نظر انصاری، جامعه ایدهآل طالب از لحاظ مذهبی، جامعهای است شبیه آنچه خوارج میخواستند.
از لحاظ سیاسی
همانطور که طالبان پیوسته ادعا میکنند، آنها یک جامعه دینی و یک کشور بدون قانون میخواهند. ملا هبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان، به تاریخ ۵ اسد ۱۴۰۱ در قندهار در جلسهای با والیان گروهش، گفت که قوانین ساخت بشر دیگر در افغانستان قابل اجرا نیست و این گروه تصامیم خود را براساس شریعت میگیرد. پس از آن هم وزارت عدلیه این گروه گفت که فعالیت احزاب سیاسی ممنوع است و یک روز پس از آن اعلام کرد که هر وقت مردم افغانستان با سیاست آشنا شوند، احزاب دوباره جواز فعالیت به دست خواهند آورد. بنابراین، کشور آرمانی طالب، کشور بدون قانون است؛ جایی که هر عسکر این گروه بتواند هم قانون باشد، هم سارنوال، هم قاضی و هم مجری قانون و جزادهنده مجرم/مظنون. در آن کشور، هیچ گروه سیاسی رقیب هم نباید وجود داشته باشد. به گفته ملا هبتالله، حتا یک فرد مخالف هم وجود نداشته باشد. (بند ۱۴ صورت جلسه ملا هبتالله با رییسان منابع بشری وزارتخانهها)
چنین جامعهای، برای گروهی که چشمانداز روشن سیاسی ندارد و ظرفیت ساختن حکومت قانون را در خود نمیبیند، تنها گزینه است. در حکومت قانون، همه چیز براساس یک رویه معتبر و پذیرفتهشده صورت میگیرد، اما طالبان در آن رویه خود را پیدا نمیتوانند و به گفته یونس نگاه این گروه خود را از یک گروه جنگجو و جهادی به یک سازمان سیاسی ارتقا داده نتوانسته است. گروه طالبان استاد دانشگاه را براساس تعداد ماینهای کارگذاری کردهاش استخدام میکند و رتبه علمی میدهد، اما در حکومت قانون، چنین چیزی ممکن نیست. حتا در توزیع سند ۱۲ و لیسانس و ماستری که اکنون بهصورت گسترده جریان دارد، اگر قانون حاکم باشد، دست طالبان کوتاه میشود؛ چون قانون اجازه نمیدهد که به اشخاص مکتبنرفته و دانشگاهندیده سند لیسانس یا ماستری بهعنوان تحفه توزیع شود. از این لحاظ، قانون در حقیقت نقطه ضعف طالبان است. طالبان نمیتوانند قانونی بسازند که براساس آن کسی بدون داشتن سند لیسانس رییس دانشگاه شود؛ اما در غیبت قانون، با حکم یک ملا چنین امری میسر است. بنابراین، حتا میتوان گفت که قانون در نقطه مخالف تداوم سلطه طالب قرار دارد؛ به عبارتی، وجود قانون، عدم طالب است.
طالبان تاکنون نتوانستهاند آینده سیاسی روشنی را ترسیم کنند، نه برای گروه خود و نه برای کشور. این گروه گذشته قابل دفاعی ندارد و چشمانداز روشنی هم برای آینده خلق نتوانسته است، برای همین رهبران و مقامهایش کمتر در مورد گذشته خود و آینده کشور صحبت میکنند. آنها اگر در مورد گذشته هم حرف میزنند، گذشته خودشان نیست؛ برخی اتهام بستنها به این و آن است. اگر گاهی هم در مورد گذشته خود حرف میزنند، به چگونهگی تشکیل تحریکشان میپردازند، نه به عملکرد سیاسیشان طی نزدیک به سه دهه فعالیت. تنها چیزی که برای آینده افغانستان هم تاکنون گفتهاند، جملات ناروشن و سراسر ابهام در مورد «جامعه دینی» است، لاغیر. وقتی صحبت از آینده شود، به چند دعا و آرزو ختم میشود و همین عبارت «جامعه دینی». عبدالسلام ضعیف، سفیر طالبان در پاکستان در دور اول و یکی از زندانیان گوانتانامو، در پایان کتاب خاطراتش از گوانتانامو، بحثی تحت عنوان «نظر من برای حل مشکلات افغانستان» دارد. این بحث اکثراً شعارهای اتحاد و همدیگرپذیری و پذیرفتن ارزشهای دینی و عنعنات ملی است و برخی از آرزوها. پس از فهرست کردن آرزوهایش، گفته است که «این کار [تحقق آرزوهایش] در سایه رحمت یک نظام اسلامی میسر است و بس.» (ضعیف، صفحه ۱۴۲) حتا افرادی مانند ملا ضعیف که از سواد نسبی برخوردارند و خود را طالب متفکر جا میزنند، هیچ تصویری برای آینده افغانستان ترسیم نمیتوانند.
آصف ژمن در کتاب «د یوویشتمی پیری امیرالمومنین ملا محمدعمر مجاهد» یادداشتی از عبدالحی مطمین، سخنگوی ملا عمر، میآورد که خلاصهای از دو سخنرانی بنیانگذار طالبان در قندهار است. سخنرانی اول فردای بیعت یک هزار و ۵۰۰ ملا با او در شهر قندهار ایراد شده است و سخنرانی دوم دو روز بعد در جمع علمای اسپینبولدک. مطمین گفته است که او در آن سخنرانیها حضور داشته و خلاصه آنها را نوشته است. وقتی متن آن سخنرانیها را بخوانیم، اکثر بخشهای آن مربوط به چگونهگی آغاز تحریک طالبان و نطفهبندی آن است و روایتی از خواب دیدن یک ملا. در آن چیزی از آینده نمیتوان یافت. ملا عمر در حالی که بهتازهگی «امیرالمومنین» طالبان شده و حکومت تشکیل داده است و باید در مورد آینده و نظم پیش رو سخن میگفت، اما هیچ چشماندازی برای آینده ترسیم نمیکند. همانگونه که در خاطرات ملا عبدالسلام ضعیف هم آمده است، بخشی از سرنوشت جامعه افغانستان در گرو خوابهایی است که رهبران طالبان میبینند یا میسازند.
از ملا هبتالله آخوندزاده هم یک سخنرانی در لویهجرگه عالمان دینی طرفدار طالبان پخش شد. در آن سخنرانی نیز برنامهای برای آینده نمیتوانیم بیابیم. تنها چیزی که در دقیقه ۱۷ سخنرانی خود در مورد آینده میگوید، این است که «جهاد تا روز قیامت ادامه دارد.» هرچند او در آن سخنرانی از پایان جنگ هم سخن میگوید، اما چند دقیقه بعد بر ادامه جهاد تا روز قیامت تاکید میکند. از این سخنان متناقض همین را میشود درک کرد که طالبان برنامه جهاد جهانی را دنبال میکنند و سمپاتی آنها با گروههای جهادی جهانی مانند القاعده نیز در همین راستا معنا میشود.
بخشی از بدنه طالبان از شبکه حقانی ساخته شده است که رهبر آن شبکه اکنون وزیر داخله طالبان است و قدرت ۵۰ درصدی مطالبه میکند. او هم برای خود لقب «خلیفه» را برگزیده است تا بهصورت نیمهعریان از برنامه جهانیاش سخن بگوید. از آنجایی که قلمرو خلیفه به جغرافیای یک کشور محدود نمیشود، میتوان به این نتیجه رسید که او نیز مانند ملا هبتالله جهاد جهانی را مد نظر دارد.
باری انعامالله سمنگانی، معاون پیشین سخنگوی طالبان و اکنون رییس مرکز رسانههای رژیم این گروه، در مصاحبه با تلویزیون طلوع نیوز گفت که رهبر طالبان «امیرالمومنین» کل جهان است و او از جمله ایران و پاکستان را قلمرو امیر خود خواند، هرچند بعداً گفت که «فعلاً» با توجه به نیرویی که دارند، کشورهای دیگر را با خود دشمن نمیسازند.
مواجهه طالبان با رسانهها هم سیاست بیگاری گرفتن است. طالبان هرچند ادعا کردند که قانون رسانههای همهگانی دولت پیشین را قبول دارند، اما عملاً خلاف آن قانون پیش از نشر خبر و گزارش آن را سانسور میکنند. انتظاری که طالبان از رسانهها دارند، این است که از رژیم آنها حمایت کنند. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان، در نشستی در دانشگاه کابل، میگوید رسانههایی که از خارج کشور فعالیت میکنند و به نقاط ضعف و اشتباهات طالبان میپردازند، رسانههای دشمناند. او این رسانهها را به جاسوسی متهم میکند؛ یک تاکتیک پرکاربرد و کلیشهای در افغانستان. مجاهد در هنگام شرح پالیسی طالبان برای رسانهها، در اوایل صحبتهایش میگوید که رسانه باید مستقل و آزاد باشد، سپس چندین چارچوب برایش تعیین میکند و در نهایت میگوید که رسانه باید از «نظام» (رژیم طالبان) حمایت کند.
مواجهه طالبان با رسانهها، همان مواجههای است که این گروه در اواخر دهه ۹۰ داشت. وحید مژده در مورد ملاقاتش با ملا محمدحسن آخوند، رییسالوزرای فعلی و معاون رییسالوزرای دور اول رژیم طالبان میگوید، ملا محمدحسن آخوند برنامه داشته که با ملا عمر صحبت کند تا جلو چاپ و نشر روزنامههای هیواد و انیس را بگیرد، زیرا از نظر او مردم افغانستان بیسوادند و «رادیو شریعت» برای آنها کافی است. مژده مینویسد: «در یکی از اعیاد که من به دیدنش رفتم، او از این ناراحت بود که هنگام پختن کیک از پارچههای کاغذ روزنامههای هیواد و انیس استفاده شده است. وی گفت که بعد از عید که به قندهار میرود، با ملا عمر در مورد ممنوعیت چاپ روزنامه و جراید در افغانستان صحبت خواهد کرد، زیرا به قول وی اکثریت مردم افغانستان از سواد بیبهرهاند و برای آنان «رادیو شریعت» کافی است. او همچنان گفت که خود من در زندهگی حتا یک مقاله از روزنامهای را نخواندهام، زیرا به جای اینکه وقت خود را ضایع کنم، چند صفحه از قرآن مجید را میخوانم.» (مژده، افغانستان در پنج سال سلطه طالبان، ص ۵۰) حالا همین کسی که «برای خواندن روزنامه وقت ضایع نمیکند» بر سرنوشت کشور مسلط است و برای رسانهها خطونشان میکشد.
از نظر طالبان، رسانه در نشر مطالب به نفع این گروه آزاد است و اگر خلاف آن باشد، معاند و دشمن است که باید نابود شود. این یعنی جامعه افغانستان باید بیصدا باشد و رسانه هم به جای اینکه صدای مردم را بازتاب دهد، چماقی به دست طالبان باشد و اعمال این گروه را توجیه کند. با این روش، یک جامعه کاملاً ساکت و بیصدا میخواهند، هرچند با توجه به امکانات عصر کنونی، نمیتوانند به این خواست خود برسند. حالا طالبان نه فضای سایبری را کنترل میتوانند و نه رسانههای آزاد را. روش شهروندـخبرنگاری هم فضا را به نفع رسانههای آزاد و علیه طالبان رقم زده است.
از لحاظ فرهنگی
طالبان تنوع فرهنگی را به رسمیت نمیشناسند، چنانچه تنوع مذهبی و گرایشهای سیاسی را هم قبول ندارند. یکی از تلخترین مواجهه طالبان با مظاهر فرهنگی و تاریخی کشور، انفجار تندیسهای بودا در بامیان است. این بار نیز این گروه مجسمههای بسیاری را شکستهاند، از مجسمه عبدالعلی مزاری در بامیان تا مجسمه شیرین در دایکندی، مجسمه مادر و سایر مجسمهها در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه کابل و مجسمه امیرعلیشیر نوایی در مزار شریف.
این گروه با آنچه غیرطالبانی باشد، مخالف است، حتا اگر آن مکتب و دانشگاه باشد. منع آموزش زنان در پنج سال حاکمیت دور اول این گروه و یکونیم سال حاکمیت دور دوم، بخشی از رویکرد ضدفرهنگی این گروه است. آنها آنجایی که اجازه آموزش هم میدهند، آن را قبلاً طالیبانیزه میکنند. استخدام ملا در دانشگاهها برای وعظ استادان و دانشجویان، برکناری رهبری دانشگاهها و جایگزینی آنها با ملاهایی که پیش از این دانشگاه را ندیدهاند، تغییر نصاب دانشگاهها و سه برابر کردن واحد درسی ثقافت، تغییر نصاب معارف، مدرسهسازیهای گسترده و پایگاهسازی مکتب و کتابخانه و یا در مواردی آتش زدن آنها، رخ دیگر مواجهه این گروه با آموزش بهعنوان یک امر فرهنگی است.
در نوع نگاه رهبران طالبان، هیچ تغییری نسبت به پدیدههای مدرن از جمله آموزش مدرن و حقوق بشر به وجود نیامده است. همان استدلالهایی را که ملا عمر در مورد آموزش زنان در مصاحبه با مجله «الاماره الاسلامیه» در سال ۲۰۰۰ کرده است، تاکنون سخنگویان این گروه همان را به خورد مردم میدهند. هنوز ادعا میکنند که آنها مخالف آموزش زنان نیستند، اما شرایط برای این کار فراهم نیست. به نظر میرسد این «وخامت شرایط» برای آموزش زنان، به اندازه عمر رژیم طالبان طولانی خواهد بود. در دور اول هم پنج سال تمام همین بهانهها را تکرار کردند و هیچ وقت از نظر آنها «زمینه آموزش زنان فراهم نشد» تا اینکه رژیم ساقط شد.
دخالت در حوزههای خصوصی در امر فرهنگی نیز در دستور کار طالبان است. آنها در نامههای رسمی و اداریشان به مردم دستور میدهند که صورت خود را چگونه اصلاح کنند یا چند سانتیمتر ریش بگذارند. پوشیدن کلاه و لنگی برای مردان و چادری یا حجاب برای زنان، اجباری شده است، حداقل در نهادها و اماکن عامه.
فرهنگی که طالبان مد نظر دارند، چیزی است که عملاً آنها انجامش میدهند. در ادارات دولتی میخوابند، با آموزش گزینشی برخورد میکنند، رسانهها را سانسور و محدود میکنند، هنر و موسیقی را حرام میدانند و زبانهای غیرپشتو را کنار میزنند. هرچند وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان در روز زبان مادری از احترام به تنوع زبانی در کشور سخن گفت، اما در عمل تمامی لوحههایی را که در دانشگاهها و ادارات دولتی به زبان فارسی نوشته شده بود، حذف کردهاند. براساس گزارشها، در نیمروز لوحههایی که به زبان بلوچی نوشته شده بود نیز به لوحههای پشتو بدل شدهاند. اگر به سخنرانیهای رهبران طالبان نیز گوش دهیم، عمداً از صحبت با زبان فارسی خودداری میکنند، حتا در حد یک جمله. مثلاً ملا هبتالله آخوندزاده که خود را امیر کل افغانستان میداند، با زبان بخش بزرگی از مردم افغانستان صحبت نمیکند و این بخش مردم افغانستان گپهای او را نمیفهمند. او اصلاً چند میلیون نفری که پشتو نمیفهمند را مخاطب صحبتهایش نمیداند.
آنها حتا نشر و فروش تعدادی از کتابها را منع کردهاند تا جامعه از لحاظ فکری برای طالبانی شدن آماده شود.
بنابراین، جامعه ایدهآل «امارت» از لحاظ فرهنگی باید مظاهر طالبانی داشته باشد، شبیه طالبان بیندیشد و در چارچوبی فکر کند که از سوی این گروه تعیین میشود. فراتر از آن نه حق دارد بخواند، نه حق دارد بیندیشد و نه حق دارد عمل کند.
نتیجهگیری
با توجه به آنچه در بالا آمد، مواجهه طالبان با جهان دوستانه نخواهد بود. از نظر طالبان، کشورهای غیراسلامی همه بد و مردودند، غیر از دالرهایشان. در حلقه کشورهای اسلامی هم روابط حتا با نزدیکترین دوستانشان مانند پاکستان، چندان دوستانه نبوده است. این روابط به دلایل مختلف از جمله فعالیت گروههای تروریستی در افغانستان، متشنجتر هم خواهد شد.
آیندهای را که طالبان برای افغانستان در نظر دارند، چیزی شبیه وضعیت دهه ۹۰ است. در آن آینده، زنان از هیچ حقی برخوردار نخواهند بود. آنها زیر نام «احترام به زنان» در کنج آشپزخانهها خواهند ماند و به زاد ولد خواهند پرداخت. مردان غیرطالب هم از همه امکانات و خدمات محروم خواهند بود و تعامل آنها با حاکمیت براساس ترس خواهد بود، نه عرضه خدمات یا مشارکت در قدرت. به دلیل محرومیت از منابع، حتا از کمکهای بشردوستانه، فقر تشدید خواهد شد و گرسنهگی افزایش خواهد یافت. ترس بهعنوان اساسیترین ابزار حاکمیت طالبان بر سر مردم سایه سنگین خواهد داشت؛ چنانچه عملکرد خشن یکونیمساله این گروه در همین راستا بوده است. منابع در آن آینده، کاملاً در انحصار طالبان خواهند بود و بخشی از آن در راستای گسترش تفکر این گروه از جمله با تاسیس مدارس دینی به مصرف خواهد رسید. اندکی هم برای چند کار نمایشی به مصرف خواهد رسید تا دستاویزی برای دفاع از کارنامه خود بسازند. بودجه این پروژهها از جیب فقیرترین مردم به زور کشیده خواهد شد. «حق» در چنان آینده چیزی است که طالب تعیین میکند. مردم در جامعه آرمانی طالبان، حق دارند که از طالبان اطاعت کنند، اما غیر آن حقی وجود دارد؛ شبیه وضعیتی که ملا عبدالسلام ضعیف از بلاک چهارم زندان گوانتانامو روایت میکند: «زندانی فقط حق دارد تا جزا ببیند و هیچ حق دیگری ندارد.»(تصاویری از گونتانامو، ص ۸۷)
اختلافات قومی و مذهبی تشدید خواهد شد. طالبان از لحاظ مذهبی با همه درگیرند. انحصار قدرت همیشه از اصلیترین دلایل منازعه افغانستان است. این انحصار تا نشکند، نزاع پایان نمیگیرد. اکنون اما انحصار در شدیدترین نوع آن وجود دارد و طالب هم به این روش ادامه خواهد داد. زیر فشارهای داخلی و خارجی ممکن طالبان مجبور شوند در نهایت چند چهره غیرطالب را در ساختار رژیم خود جای دهند، اما این کار هیچ گرهی را نمیگشاید و هیچ مشکلی را حل نمیکند؛ چه اینکه خود نوعیت نظام مشکل اصلی است. گمارش چند چهره غیرطالب نیز نمیتواند سد انحصار را بشکند یا ماهیت رژیم «امارت» را تغییر دهد و آن را مدرن و کارا بسازد.
در جامعه آرمانی طالب، همه در خدمت رژیماند. تعامل «دولت» با ملت، تعامل دادوگرفت و دوجانبه نیست. اینطوری نیست که مردم مالیات بپردازند و در بدل آن حقوق خود را به دست آورند و خدمات دریافت کنند. در آینده آرمانی طالبان، طالب امیر است و امر و نهی میکند و مردم همه در خدمت اویند. «امارت» دولت قانون نیست و در خدمت مردم هم قرار ندارد؛ این مردماند که باید در خدمت طالبان و امارت آنها قرار داشته باشند. آن که چنین نباشد، برچسب محارب و باغی و جاسوس خواهد خورد و حذف خواهد شد. هرچند تحقق کامل چنین جامعه آرمانیای ممکن نیست، حتا برای کوتاهمدت، اما طالبان برای رسیدن به آن سخت تلاش میکنند و همه منابع را ـ غیر از چیزی که به جیب خود میزنند ـ در همین راستا به کار گرفتهاند.
روابط در جامعه طالبانی، دستور و اطاعت است؛ چیزی که آنها در مدارس دینی آموختهاند. در آن مدارس، دانشآموز هیچ حقی ندارد و فقط «بلیقربانگوی» است. آنها با ساختن هزاران مدرسه، تلاش میکنند روابط اجتماعی را نیز مانند روابط دانشآموز و مولوی یا شیخ در مدرسههای دینی بسازند. آنها جامعهای را میخواهند که در آن چیزی به نام انتقاد وجود نداشته باشد. مردم در جامعه طالبانی، صدا ندارند. آنها آرام و ساکتاند، حق نمیخواهند، درس نمیخوانند (مگر در مدرسه طالبانی)، خدمات نیاز ندارند، مشارکت سیاسی و آزادیهای مدنی مطالبه نمیکنند و همواره به طالبان به نامهای مختلف پول میپردازند. در گزارش جلسه رییسان منابع بشری وزارتهای طالبان با رهبر این گروه در قندهار، هم به نقل از ملا هبتالله آمده است که طالبان مردم دهات را آموزش داده و در خدمت «جهاد» گماشتهاند و این بار باید مردم شهری را نیز همانگونه تربیت کنند. در بند ۱۴ گزارش میخوانیم: «همانگونه که شما در صحراها بودید، در آنجا امامت و جهاد انجام میدادید، علم با شما بود و این هستی بزرگ است، پس شما به سبب علم، وعظ و نصیحتتان مردمان صحراها را تا جایی با دین آشنا نمودید که عاشق این دین شدند، به خاطر این دین آماده هر گونه قربانی شدند، شما را حمایت نمودند، تا اینکه حمایت و قربانیهای قاطع آنها شما را آنقدر قدرتمند ساخت که تمامی کفر را شکست داده و نظام اسلامی را حاکم نمودید. اینک که به شهرها آمدهاید، حالا مردم شهرها را هم به دین الله متعال فرا خوانده و آنها را تا جایی با دین آشنا نمایید که در تمام افغانستان حتا یک فرد هم مخالف باقی نماند، بلکه همه باید طوری مسلمان واقعی و مخلص شوند که شما را آنقدر حمایت نمایند تا بتوانید نظام اسلامی را در تمام جهان حاکم سازید.» این دستورهای رهبر طالبان، در راستای یکدستسازی و طالبانیسازی جامعه است که همین اکنون با روشهای مختلف از جمله ساختن مدرسههای دینی دنبال میشود. از سوی دیگر، نشان میدهد که طالبان به جهاد جهانی میاندیشند.
در جامعه طالبانی، اندکی از منابع اگر در جامعه مصرف هم بشود، برای مدیریت جامعه است، نه برای عرضه خدمات به جامعه یا توسعه کشور. همین حالا که فقر بیداد میکند و ۹۷ درصد مردم گرسنهگی میکشند، طالبان به جای اشتغالزایی، بخشی از کاسبیها را «غیرشرعی» تشخیص داده و بستهاند و منابع را نیز در راستای آنچه امر به معروف و نهی از منکر عنوانش میکنند، به مصرف میگیرند.