این روزها بیش از هر زمان دیگری به ژورنالیسم انتقادی نیازمندیم؛ روزگاری که حتا رسانههای منتقد و مخالف طالبان نیز بهگونهای خبررسانی میکنند که گویا آنها نیز مانند رسانههای داخلی افغانستان به خدمت این گروه در آمدهاند. به نظر میرسد که رسانههای به اصطلاح مخالف طالبان مشکلی با این گروه ندارند و سعی میکنند بیطرفانه به رسالت ژورنالیستیشان عمل کرده و آنچه در افغانستان میگذرد را بدون هیچ کموکسری پوشش دهند. این طالبان هستند که با رسانههای منتقد خارجنشین «مشکل» دارند. این نخستین نشانه بحران در ژورنالیسم رسمی است. چرا باید رسانههای «آزاد» با طالبان که دشمن آشتیناپذیر آزادی و دموکراسی هستند، مشکلی نداشته باشند؟
رسانههای تجارتی
اکثریت رسانههای به اصطلاح آزاد افغانستان با رویکرد تجارتی فعالیت میکنند. رسانهداران در هر مکانی که کاروبار پررونقی داشته باشند حضور مییابند. مهم نیست این مکان افغانستان زیر سایه «جمهوری» فاسد مورد حمایت غربیها باشد و یا هم کشور زیر کنترل بربریت طالبانی. در آن حکومت هم تجارت رسانهای بدون هیچ وقفهای ادامه داشت و در امارت طالبانی نیز چنین است. رسانههای تجارتی منبع اصلی درآمدشان تبلیغات است. ازاینرو، هرگاه میان آزادی بیان، دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر از یک سو و منابع مالی از سوی دیگر مجبور به انتخاب شوند، بیشتر مواقع این آخری را انتخاب میکنند.
رسانههای تجارتی داخلی افغانستان اهمیتی نمیدهند که کدام رژیم سیاسی در این کشور بر سر کار است. مهم این است که خللی در کاروبار مقدس تاجران رسانهای پیش نیاید. وقتی به رویکرد تجارتی رسانههای داخلی نگاه میکنید، این تصور بهوجود میآید که شکافی میان سیاست و تجارت پیش آمده است و یکی از دیگری پشتیبانی نمیکند. چون رسانههای داخلی افغانستان زمانی مدافع دوآتشه دموکراسی، آزادی بیان، پلورالیسم و حقوق بشر بودند؛ اما حالا که طالبان بازگشتهاند، هرچه این گروه بگوید را اجرا میکنند و نشانی هم از آن همه افشاگری، گزارشهای تحقیقی پرآبوتاب و انتقاد آتشین از سیاستهای دولت نیست و موشمردهگی جاگزین شاخوشانه کشیدن با مقامهای حکومتی شده است. پس این تصور پیش میآید که رسانه یک نهاد سیاسی نیست. رسانه باید به کار بیدرد سر تجارت بپردازد و بس. اما این شکاف بیشتر ظاهری است تا واقعی. تجارت و سیاست بهحدی درهمتنیدهاند که گاهی نمیشود آنها را از هم تفکیک کرد.
رویه کنونی رسانههای داخلی افغانستان – که همیشه ادعا میکنند غیرسیاسی هستند – بهشدت سیاسی است و غیر از این هم نمیتواند باشد. دست کشیدن از کنش سیاسی به نفع تجارت، خطرناکترین و مرگبارترین عمل سیاسی است. رسانهها بهجای مشارکت فعال در نقد واقعیت بد با توسل به ژورنالیسم انتقادی، راه سازش با رژیم را در پیش میگیرند و به این ترتیب، میدان را برای مانور تبلیغاتی بیشتر آن خالی میکنند. کرنش در برابر یکی از سرکوبگرترین رژیمهای سیاسی دنیا کمک شایانی است به بقای آن.
بیشتر رسانههای در تبعید نیز با نگاه تجارتی به واقعیت افغانستان مینگرند تا سیاسی و ارزشمحور. آنها نیز دوست دارند در افغانستان آزادانه فعالیت کنند و گروه طالبان کاری به کارشان نداشته باشد؛ خواستی که هرگز از سوی این گروه پذیرفته نمیشود. طالبان رسانههای سر به زیر و مطیع میخواهند نه رسانههای منتقد وضعیت.
خبرزدهگی
یکی از کارکردهای اصلی ژورنالیسم، خبررسانی است. این خبررسانی باید براساس اصل عینیت و توازن باشد و خبرنگار نمیتواند دیدگاه شخصی خودش را در خبر دخیل کند. خبرنگار آنچه را میبیند بیطرفانه روایت میکند و اگر مساله اتهامآمیزی وجود داشت، دیدگاه فرد حقیقی یا حقوقی باید در خبر گنجانیده شود. این طوری خبرنگار به کار شرافتمندانه خبررسانیاش عمل میکند، چون اصل توازن را در کار خود رعایت کرده است. این اصل فنی و مسلکی تا این جای کار ایرادی ندارد و خیلی هم قابل قبول است. اما اشکال کار زمانی برملا میشود که این اصل را در عمل پیاده کنیم. افراط در بیطرفی – در حالی که بیشتر رسانهها بسیار رندانه این اصل را دور میزنند و یا کمتر به آن پابند هستند – به خبررسانی خنثا و بیخاصیت میانجامد؛ نوعی از خبررسانی که بیشتر زمینه را برای بهرهبرداری جریانهای سیاسی از جمله طالبان از رسانهها فراهم میکند. رسانههای خصوصی افغانستان، چه داخلی باشد چه در تبعید، در این گونه خبررسانی گوی سبقت را از یکدیگر ربودهاند. در حالی که خبررسانی دیگر نه تنها آگاهیبخش نیست، بلکه مانعی است در برابر آگاهی. رسانهها در واقع کارکردشان خبرپراکنی شده است نه اطلاعرسانی. رسانهها روزانه حجم بزرگی از خبر را نشر میکنند که مرتب یکی پی دیگر ذهن مخاطبان را بمباردمان میکند؛ اما هر قدر به خبررسانی بیشتر افزوده میشود، به همان میزان اثر کمتری بر مخاطب میگذارد. چون حجم خبرپراکنی بهحدی است که تمرکز را از مخاطب میگیرد. خبرپراکنی، آگاهی سطحی، عامیانه و کمعمق ایجاد
میکند. این دومین نشانه بحران در ژورنالیسم رسمی است: همه رسانهها چه رسانههای منتقد طالبان در تبعید و چه رسانههای داخلی که به این گروه اقتدا کردهاند، به نوعی اپیدمی خبرزدهگی مبتلا شدهاند که به سود طالبان تمام میشود. بهگونه مثال، بیشتر رسانههای منتقد طالبان که در تبعید بهسر میبرند، مانند رسانههای داخلی کوچکترین خبرهای مرتبط به روند کمکرسانی و یا فعالیتهای نمایشی و دروغین طالبان را پوشش میدهند؛ در حالی که این گروه با داشتن امکانات گسترده رسانهای – از رسانههای خصوصی داخلی گرفته تا رسانههای وابسته به خود – بسیار وسیعتر و موثرتر این خبرها را نشر میکنند و نیازی به نشر این خبرها از سوی رسانههای تبعیدی نیست. (البته رسانههای خارجنشین فعالیتهای مثبت و امیدوارکننده نیز دارند که نمیتوان آنها را انکار کرد. اما از آنجا که این نوشته بر ضعفهای رسانههای منتقد طالبان تمرکز دارد، پرداختن به نقاط مثبت این رسانهها را به بعد موکول میکنیم.)
بایدهای ژورنالیسم انتقادی
در وضعیتی که خبرزدهگی همهگیر شده و رسانههای داخلی تجارت را به مواجهه انتقادی با رژیم سیاسی بر سر کار در افغانستان ترجیح دادهاند، به روزنامهنگاری اصیلی نیازمندیم که توان و ظرفیت بازسازی و بروزدهی خودش را داشته باشد؛ بهشیوهای که رسانه را از ابزار پولسازی محض به نهاد بیدارگر پرقدرت و اهرم فشار پایدار بر رژیمهای جنایتکار، فاسد و مستبد بدل کند.
به ژورنالیسم انتقادی نیازمندیم. باید این نوع از ژورنالیسم را به ستون اصلی مقاومت فرهنگی بدل کنیم. تنها مقاومت نظامی شهروندان در برابر طالبان در برخی از نقاط کشور کافی نیست. باید با بازنمایی وحشت حاکم بر جغرافیایمان به جنگ روزنامهنگاری رسمی و سرکاری برویم.
ژورنالیسم انتقادی باید با روزنامهنگاری تجارتی نیز مبارزه کند. چون این گونه از ژورنالیسم با ترجیح تجارت به انکار ایدئولوژی جهل، حلقه بردهگی بر گردن آویخته و به سیاست ترس ایمان آورده است.