احزاب سیاسی معمولاً با دیدگاههای همسو به خاطر تأثیرگذاری بالای نظام موجود در یک کشور شکل میگیرند و با اهداف مشخصی که در مرامنامه آنها تعیین شده است، همواره در تعاملات سیاسی یک کشور نقش مهمی را بازی میکنند تا قوه تحریک بالای نظم موجود باشند.
نقش احزاب سیاسی در کشورهای توسعهیافته ثابت و احزاب دارای کارنامههای مشخصاند، از تاثیرگذاری در انتخاباتها تا حضور در میدان سیاسی به عنوان اپوزیسیون اصلاحطلب نظام. این مجموعه فکری در مواردی به خاطر اصلاح نظام و حل مشکلات موجود در یک کشور دست به اعتراضات گروهی میزند و اهداف مشروع خود را بالای نظام میقبولاند. اما در افغانستان متـأسفانه احزاب سیاسی اینگونه نیست. احزاب سیاسی با تشکیلات گسسته و نبود اجماع درونی فعالیت میکنند. در حالی که احزاب سیاسی باید با استفاده از اجماع درونی و دایر کردن کنگرهها خواستهای اصلی و ایدیولوژیک این مجموعه فکری را دنبال کنند، اما در افغانستان اعضای احزاب سیاسی با چندپارچهگی به دنبال قدرت شخصیاند. این کار در واقع از محبوبیت احزاب سیاسی در کشور کاسته است.
احزاب سیاسی در افغانستان بیشتر به خواستههای خودی میپردازند تا خواستههای جمعی و گروهی که در حقیقت تلاش در جهت منافع شخص پنداشته میشود و منافع کلان ملی در حاشیه رانده میشود. افغانستان یکی از کشورهایی است که بیشترین حزب سیاسی را ثبت دارد و اگر پرسیده شود که نقش این احزاب در معادلات سیاسی چیست، پاسخ بیشتر مردم اینگونه خواهد بود که احزاب هیچ نقش تعیینکنندهای در معادلات سیاسی کشور ندارد؛ زیرا تاکنون چنین بوده است. احزاب سیاسی قبلاً تنها در جنگها نقش داشتند و اکنون در کرسیهای کابینه، اما هیچگاهی دیده نشده است که یک حزب سیاسی به خاطر منافع ملی دست به اقدامی بزند.
نقش احزاب سیاسی در انتخابات
برگزاری و رفتن به انتخابات یکی از فعالیتهای مهم احزاب سیاسی را شکل میدهد که احزاب باید در انتخابات نامزد مشخص و اصولنامه انتخاباتی واضح داشته باشند. نقش احزاب سیاسی کشور اما در تحولآفرینی در انتخاباتهای چند دور گذشته کمرنگ بوده و این احزاب نتوانستهاند در انتخاباتهای مجلس نمایندهگان و انتخابات ریاست جمهوری نقش بارزی بازی کنند و یا دستکم کوشش کنند بیشترین کرسیها را در مجلس نمایندهگان کسب کنند تا از این طریق مانع اقدامات نادرست حکومت شوند.
در کشورهای دیگر احزاب در انتخابات، چگونهگی انتخابات، زمان و شفافیت انتخابات، نقش مهمی را بازی میکنند و از گزینههای قانونی برای رسیدن به قدرت میکوشند و با احراز کرسیهای بیشتر در پارلمان خواستهایشان را بر حکومت میقبولانند.
نقش و حضور زنان در احزاب سیاسی
هرچند بیشتر احزاب سیاسی کشور در مرامنامههایشان بر نقش اساسی زنان در جامعه و افزایش سهم آنان در نهادهای دولتی و غیردولتی تأکید دارند، اما این قشر به عنوان نیم پیکر جامعه در احزاب سیاسی حضور کمرنگ دارند. افزون بر این، این قشر جامعه در تصمیمهای بزرگ یک حزب سیاسی ضعیفترین نقش را دارند.
در اصل این امر یکی از ضعفهای احزاب سیاسی موجود در افغانستان پنداشته میشود. بیتوجهی به ظرفیت زنان در احزاب و قرائت مردسالارنه که باعث عدم حضور زنان در احزاب میشود، از محبوبیت احزاب کاسته است. این در حقیقت از نداشتن برنامه و از ندادن نقش برای زنان در احزاب است.
نقش جوانان در حزب سیاسی
جوانان به عنوان قوه فعال و متحرک کشور ما با داشتن انرژی فکری و فزیکی میتوانند نقش سازندهای در همهی عرصهها، به ویژه در احزاب سیاسی بازی کنند، اما آنان در احزاب سیاسی افغانستان نقش کلیدی و تعیینکننده ندارند. احزاب بیشتر در قید قوماندانهای جهادی و تیکهداران قومی است که نه تخصص در عرصه فنون محاصر دارند و نه از علمیت کافی برخوردار اند. در چنین وضعیتی، جوانان نمیتوانند نقش خود را به درستی انجام دهند و به عنوان یک قوت متحرک جامعه در سازندهگی کشور نقش بازی کنند. نبود برنامه واضح برای جوانان از سوی احزاب سیاسی، آینده احزاب سیاسی را نیکو به معرفی نمیگیرد؛ چون جوانان هستند که میتوانند نقش اساسی را در آینده بازی کنند. استفاده ابزاری از جوانان در احزاب سیاسی در تاریخ مبارزات سیاسی احزاب در جهان بیپیشنه است. احزاب سیاسی در افغانستان برای نسل جوان نه فرصت میدهد و نه نقششان را در معادلات مهم در نظر میگیرد.
با اینهمه، اگر احزاب سیاسی از شعار بیرون شوند و در عمل اقدامات دلسوزانه به مردم افغانستان داشته باشند، میتوانیم به آیندهی کشور خوشبین باشیم؛ زیرا در عصر حاضر کشور به احزاب سیاسی بیشتر نیاز دارد. اکنون که بحث صلح داغ است، احزاب سیاسی میتوانند به نمایندهگی از مردم نقش بازی کنند و با گروه طالبان خواستهای اساسی مردم افغانستان را به بحث بگیرند. اما آنچنانی که دیده میشود، تاکنون بزرگان سیاسی اجماع واحد درباره صلح ندارند و این امر میتواند آینده سیاسی کشور را به بحران ببرد.
گروه طالبان اکنون به عنوان یک گروه جنگی خواستهایش را بر دولت افغانستان تحمیل میکند، اما احزاب سیاسی که سالها در عرصه سیاست بودهاند، سکوت اختیار کردهاند.
سالهای متمادی است که از آدرس احزاب سیاسی صداهایی مبنی بر ایجاد چتر واحد و نقش واضح به خاطر تسهیل روند صلح بلند میشود، اما اقدامات لازم از سوی آنان صورت نگرفته است. در کنار احزاب سیاسی، مقامهای درجه یک کشور نیز ناتوان هستند. محمداشرف غنی، رییس جمهور کشور، نیز به خاطر انحصار همهی پروسهها مقصر است. او با مفکورهای که دارد، همهی امور کشور را در انحصار خود گرفته است.
اما تاسفبارتر از این، مساله احزاب بزرگ سیاسی است که در قالب شعار حرفهایی برای گفتن دارند، ولی در عمل هیچ حدیث تازهای طنینانداز نیست. بنابراین بنیاد مساله زمانی پاک میشود که ما در اساس مساله مشکلآفرینی نکنیم، منافع مردم افغانستان را مقدمتر بر منافع خود بدانیم و با یک برنامه منظم و منسجم در همآهنگی با بزرگان سیاسی، احزاب، مقامهای درجه یک حکومت و افرادی که در عرصه صلح و جنگ تخصص دارند، به سوی مذاکرات برویم. اما آنچنانی که تا کنون با بیبرنامهگی پیش رفتهایم، برای نشستن خواست ملت بر کرسی خوشبینی چندانی وجود ندارد.