زن، موجودی لطیف است که دین و دنیا جایگاهی برای او قایلاند و بارها منزلت زن مورد بحث جوامع قرار گرفته است. زن، سازنده جهان و گرداننده دنیا و دلیل پیشرفت دولتهای باثبات است. حقوق یک زن بیش از چیزی است که در جوامع عقبماندهای چون افغانستان به او داده میشود. از منظر دین و قوانین جهانی، زن حق آموزش کار، آزادیهای فردی و انتخاب را دارد؛
اما با تاسف که امروز زنان و دختران در افغانستان، از تمامی حقوق انسانی و اسلامی محروماند.
وقتی کوچکتر بودم و به سن مکتب نرسیده بودم، میخواستم زودتر روز موعود برسد و به مکتب بروم. انتظار به پایان رسید و با خوابهای کودکانه وارد مکتب شدم. آهستهآهسته به صنف هفتم مکتب رسیدم. این درست زمانی بود که برای خود رویایی دیده بودم و میخواستم آن را زندهگی کنم. افغانستان یک کشور جنگزده است. همیشه فکر میکردم که در بهترین دانشگاه تحصیلات خود را آغاز خواهم کرد و یک داکتر موفق و مصدر خدمت به کشور و مردمم خواهم شد. گرچه وضع امنیتی و اقتصادی افغانستان خوب نبود، با آن هم تلاش میکردم فردای روشنتری را با درس و تحصیل برایم قلم بزنم.
صنف یازدهم مکتب بودم که در پهلوی تمام مشکلات موجود، ویروس خطرناک دامنگیر جهان شد.
چندین ماه بدون رفتن به مکتب و به دور از تعلیم گذشت. در آن مدت حملات گروه تروریستی طالبان در گوشه و کنار افغانستان نیز افزایش یافت. پس از پایان گرفتن شدت کرونا، گروه طالبان طی یک حمله وحشیانه بر دانشگاه کابل، دانشجویان را به رگبار بست و آنها را به شهادت رساند.
با دیدن آن حمله وحشیانه، تمام آرزوهایم به خاک نشست. پس از آن نیز بیشترین حملات بر مکانهایی صورت میگرفت که بیشتر شاهد حضور زنان و کودکان بود. ما شاهد حملات زیادی بر مکاتب، دانشگاهها، کورسها، مدارس و شفاخانهها بودیم. بدون شک آن حملات اثرات منفی بالای روح و روان ما گذاشت. هر روز وقتی از خانه به قصد به مکتب بیرون میشدم، فکر میکردم که شاید برگشتی در کار نباشد و این آخرین روز زندهگیام است؛ اما باز هم ایستادهگی کرده و به مکتب میرفتم. اینکه به چه اندازه میترسیدم، فقط خدا میفهمد!
در مکتب حتا با شنیدن یک صدای معمولی هم دستهایم در گرمی تابستان مثل یخ سرد میشد و از شدت ترس بدنم میلرزید. این حالت هم مانع ادامه تعلیم و رسیدن به آنچه دوست داشتم، نشد. نمیخواستم مراد گروه طالبان با انصراف من و همنسلانم از آموزش، حاصل شود. مرگ را مثل همه قبول داشتم، اما اینکه مکتب را به خاطر حملات وحشیانه گروه طالبان رها کنم، هرگز برایم قابل قبول نبود.
یک سال با همین روال گذشت تا اینکه صنف دوازدهم مکتب شدم و آخرین سال درسی در مکتب عزیزم بود. در شروع سال به گرفتن سند فراغت مکتب فکر میکردم. امتحانات نیمه سال شروع شد. دو روز از امتحانات ما باقی مانده بود. در حال حل کردن پارچه امتحان بودم که ناگهان استاد ما با بسیار عجله داخل صنف شد و به جمع کردن پارچههای ما شروع کرد. ما همه حیران بودیم که چرا استاد پارچههای ما را زودتر جمع میکند. ناگهان استاد گفت: «تمامتان رخصت هستید. هرچه زود، بدون معطل کردن، به خانههایتان بروید.»
وقتی به خانه رسیدم. گوشی را روشن کردم. چندین پیام صوتی در گروپ صنفی مکتب ما آمده بود. زود به شنیدن پیامها شروع کردم. صدایی را شنیدم که از ترس زیاد میلرزید و بغض گلویش را گرفته بود. همصنفی مکتبم بود. با آنهمه ترس میگفت: «طالبان آمدند. طالبان داخل شهر کابل شدند.»
با شنیدن آن پیام، دنیایم مثل شب تاریک شد و تمام آرزوهایم از بین رفت. حس ناامیدی تمام وجودم را فرا گرفت و به گریه کردن شروع کردم. آمدن طالبان برابر بود با نابودی تمام آرزوهای کودکیام.
طالبان یک گروه جاهل و کورذهن است. آن روز فکر کردم که تاریخ 20 سال پیش، حالا بر ما تکرار میشود که چنین شد. ما را از رفتن به مکتب منع کردهاند. در شهر کابل هیچ زن و دختری دیده نمیشود، همه خانهنشین شدهایم.
چهار روز پس از تصرف کابل توسط طالبان، با دختر کاکایم نشسته بودیم. شایعات زیادی بود که طالبان دختران را با خود میبرند و به نکاح اجباری درمیآورند. به دختر کاکایم گفتم اگر آنها به خانه ما آمدند، با سنگ به سرم بزن تا بمیرم، اما به دست طالب نیفتم. ناامیدکننده است که یک دختر ترجیح بدهد از ترس افتادن به دست گروه جهل، بمیرد. این هم شد زندهگی؟
آمار خودکشی دختران زیادی در رسانهها دستبهدست شد که گواه انزجار دختران از جهل بود و است.
چندین ماه از خانه بیرون نشدم. با خود فکر کردم که تا کی باید در خانه بمانم. تصمیم گرفتم به دخترانی که از درس و تعلیم منع شدهاند، تدریس کنم. در یک کورس به تدریس برای دختران شروع کردم. آن تنها دلیل خوشحالیام بود. سرانجام طالبان همان کورس را هم بستند.
دلیل هراس طالبان از آموزش
چرا یک دختر درس نخواند؟ قدرت یک زن، میتواند جامعه را عوض کند. یک مرد باسواد شاید یک فرزند باسواد تقدیم جامعه کند، اما یک زن باسواد یک نسل پیشرو، باسواد و با اراده را تربیت میتواند. جامعه باسواد، پذیرای طالب نیست و این دقیقا چیزی است که طالبان از آن هراس دارند. در اقدامی دیگر، دانشگاهها و کورسهای آموزشی نیز از سوی طالبان بسته شد. در یکی از روزها برای تدریس به کورس رفتم. مدیر برایم گفت: «شاگردانتان که دختر هستند، دیگر اجازه درس خواندن ندارند.» آنجا حس کردم تا زمانی که ما به حرفهایشان گوش دهیم، خواستههای آنها بیشتر خواهد شد. مدیر به من گفت: «استاد، شما هم دیگر اجازه تدریس ندارید.»
چرا همیشه زنها باید تاوان همه چیز را بدهند؟ پاسخی برای این پرسش دارید؟ بهعنوان یک دختر افغانستانی، هیچ وقت در مقابل طالبان و فرمانهای سفیهانه آنها سر خم نکردهام و همیشه برای آزادی خود و همجنسانم تلاش و مبارزه خواهم کرد. ۸ مارچ گرامی باد!