امروزه اجماعی سرتاسری در جهان بر اهمیت آموزش و پرورش وجود دارد و مراد از آن یادگیری مهارتها و دانشهایی است که تاثیرگذاری مستقیم بر زندهگی فرد و وضعیت جامعه دارد. همه میدانند که بدون نظام آموزشی کارامد و مبتنی بر معیارهای علمی، نه فرد به جایی میرسد و نه جامعه. رهبران طالبان برای فریب افکار عمومی داخل و خارج، تاکید میکنند که به دانش و آموزش اهمیت میدهند، در حالی که نگاه این گروه به دانش نغمهای ناساز در اجماع جهانی و امری سراپا متفاوت از آن چیزی است که دنیا از آن مراد دارد. فشرده دیدگاه این گروه را در این زمینه، که در فصل مربوط به آموزش عصری در کتاب قاضیالقضاتشان آمده است، با نقل چند فقره، به داوری خوانندهگان وامیگذاریم:
«در دولت اسلامی، ترجیح تعلیم دینی بر تعلیم عصری واجب است… یعنی باید تعلیم عصری در ضمن دینی باشد… ضعف دولت اسلامی از غلبه علوم غیردینی پیدا میشود… اهمیت دادن فراوان به علوم جدید عصری سبب بربادی عقیده و عمل است. (ص 242) بر امیران مسلمانان و علمای دین مبین لازم است که مردم را از این مکتبهای مروّجه بهشدت منع کنند، زیرا آنها از تاثیرات کافرانی است که سعی در فساد اخلاق مسلمانان و انحرافشان از دین خدا دارند. (ص 243) مفتی شفیع گفته است: «پس باید بیمناک باشند کسانی که کودکان مسلمانان را به اسکولهای ایجاد شده به توهم فنون جدید فرا میخوانند، پیش از فراگرفتن آنچه برای یک مسلمان از علوم دینی ناگزیر است، زیرا این کار بنا به عادت و تجربه به فرونهادن دین و علوم آن میانجامد»… برخی از کسانی که نسبت به دین خدا جاهل هستند، میگویند در یادگیری علوم عصری فوایدی برای روزی پیدا کردن است؛ مفتی جمیل احمد تهانوی گفته است: «هر چیزی که از ترس فقر انجام شود حرام است.» (ص 244) مقصود از علم کتاب و سنت حصول معرفت خداوند است… مقصود از علم عصری حصول منافع مادی فنا شونده است. (ص 245) اگر شاگرد یک ساعت را، مثلاً صرف یادگیری علم حساب و زراعت و کیمیا میکند، باید حداقل دو ساعت را صرف یادگیری علوم دینی کند، نه برعکس… اختصاص دادن اوقات شاگرد به یادگیری علوم عصری بدون علوم دینی در هر مرحله از مراحل آموزشی، سبب ضرر شدید خواهد بود، بهسان مکتبها و فاکولتههای علوم عصری که در روزگار ما در کشورهای اسلامی به تقلید از ملتهای غربی در اروپا و امریکا تاسیس شده است. (ص 246) مجالس شاگردان در مکتبها مجالس فسق و بیدینی است… و باید علمای بابصیرت و باعمل لحظهبهلحظه بر مکتبها نظارت داشته باشند. (ص 247)»
فقرات نقل شده، بهوضوح نشان میدهد که مراد این گروه از آموزش، تنها آموزشهای ایدیولوژیک زیر نام تعلیم دینی است؛ آموزشی که کارش محو تفکر مستقل و ریشهکن کردن خرد خودبنیاد به هدف تبدیل شاگردان به سربازانی متعصب و فرمانبر در راستای گستراندن بساط استبداد دینی است. آموزشی که هیچ نقشی در گشودن گرههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مدیریتی کشور ندارد. در مقابل، بدبینی این گروه به مکاتب عصری و علومی که در آنها تدریس میشود، افزون بر فقدان بینش تمدنی، نشاندهنده کینه ژرف در برابر متخصصان، روشنفکران و تحصیلکردهگان سایر رشتهها است.