بخش دوم و پایانی – افکار آخرین شاه ایران در مورد آب هیرمند
نصرالله استانکزی

در یادداشت مورخ ۱۷ ثور ۱۳۵۶ خویش از ملاقات محمد نعیم، نماینده خاص و برادر رییس جمهور محمد داوود با شاه ایران چنین مینویسد: «سر ناهار رفتم، پرنس نعیم خان، برادر داوود خان شرفیاب شد. چون میخواست مرا ببیند (با آن که اجازه گرفتم بهطور کلی سر ناهار و شامها نروم) ناچار رفتم. باز سر هیرمند بازی در آوردهاند و میخواهند به قول خودشان بندی (سد) ببندند که طغیانها را به گودزره هدایت کند. نمیدانم این دیگر چه معنا میدهد. آمده بود تقریباً اجازه بگیرد. شاهنشاه فرمودند: باید مطالعه بکنیم. به نخستوزیر که حضور داشت امر فرمودند بعد از ظهر کمیسیون مقدماتی فنی دو طرف مطالعه را شروع کند.»
در ادامه این موضوع، اسدالله علم در یادداشت تاریخ ۲۱ ثور همان سال چنین مینویسد: «{حسین داوری} سفیر شاهنشاه در کابل را پذیرفتم. شرح مفصلی میگفت که قرارداد چند سال پیش دولت ایران با افغانستان را که دولت ایران {درباره هیرمند} بست و اول افغانها میگفتند بسیار بد است و امضا نمیکردند (دولت انقلابی جدید) بعد که مطالعه کردند دیدند کاملاً به منفعت آنهاست. چون مساله سیلابها که باید به سیستان برسد در آن نیست و باید در پروتکل علیحدهای مبادله میشد و دولت سابق هم رفت [منظور دولت شاهی افغانستان است]. اینها جز به متن قرارداد به چیز دیگر اهمیت نمیدهند و حالا میخواهند جلو سیلابها را بگیرند و به گودزره بیندازند. آمدن نعیم هم برای این [منظور] بود. دولت هویدا هم توجهی ندارد. این خبر مثل پتک به سر من فرود آمد و شب تب کردم، تا فردا یا پس فردا عرض کنم با آن که در مجلس ما و آنها تصویب شده، قرارداد مبادله نشود تا بعد ببینیم چه خاکی بهسر بریزیم. سر ناهار شاهنشاه خیلی با تغییر به نعیم فرمودند: اگر خیال دشمنی دارید، ما حرفی نداریم. نمیدانم چطور شد هویدا شاهنشاه را راضی کرده که قرارداد مبادله شود.»
بعداً علم این موضوع را به شاه ایران ارایه میکند و پیشنهاد میدهد که اسناد قرارداد هیرمند مبادله نشود. او در یادداشت مورخ ۲۷ ثور ۱۳۵۶ خود در خصوص موضوع چنین مینگارد: «بلافاصله [قرارداد هیرمند] و کار سیستان را عرض کردم. فرمودند: آخر اگر ما به افغانها سختگیری بکنیم به دامن روسها میافتند. عرض کردم: این یک مساله جداگانه است و اینها به هر حال به دامن روسها افتادهاند. زیرا عمر داوود آفتاب لب بام است. چرا ما سند را مبادله کنیم و یک سند محکم بهدست دولت کمونیست بعدی افغان بدهیم؟ بهتر است قرارداد مبادله نشود. فرمودند: به هر حال ما باید از همین آبی که داریم استفاده خوب بکنیم. عرض کردم: خشکی [دریاچه] هامون یک بدبختی بزرگ منطقه است. زیرا گاوداری سیستان از بین میرود. معلوم میشود که استدلالات غلط دولت را قبول فرمودهاند. من ناچار خودم را به این راه زدم که اعلیحضرت که میفرمودید، اگر قرارداد نفت که در دوره پدرم مدت آن شصت ساله شد، اصلاح نمیشد ما این فتوحات را نمیکردیم. و اگر مساله شطالعرب اصلاح نمیشد و ما حرفمان را به کرسی نمینشاندیم، من هرگز راضی نمیمردم. این هم چنین مسالهای است. از لحاظ اقتصادی مهم نیست، ولی از لحاظ مملکتداری مهم است. خیلی خیلی تامل فرمودند و دیگر چیزی نگفتند. من هم دیگر اصراری نکردم و بقیه مطالب را به بعد گذاشتم.»
از یادداشت اسدالله علم بهوضوح استنباط میگردد که او مخالف قرارداد هیرمند بوده و همواره شاه ایران را تشویق کرده تا معاهده را فسخ و یا هم حداقل در آن تغییر وارد کند. چنانکه در یادداشت مورخ ۹ جوزای ۱۳۵۶ خود بار دیگر موضوع را یادآوری میکند. در این یادداشت چنین میخوانیم: «بعد کارهای جاری زیادی به عرض مبارک رساندم و امروز از خودم راضی هستم. چون توانستم شاهنشاه عزیزم را که خدا عمر بدهد، راضی کنم که این قرارداد لعنتی سیستان لااقل بهطور رسمی مبادله نشود. عرض کردم: این مثل کلمه لا اله الی الله است که اگر حرف الی الله آخر حذف شود کفر میشود. یک رژیم سلطنتی بود و میخواست به ما آب بفروشد و برای سیلابها ضمن پروتکل علیحده قرار دیگری بدهد. شاهنشاه هم میخواستهاند به او کمک بفرمایند. حالا اینها فقط همان ۲۶ متر آب را قبول کرده و زیر همه چیز زدهاند. پس ما [مخزن] را که تا حال صد میلیون تومان خرج آن شده است، برای چه ساختیم که [مخزن] سیلابها بشود؟ فرمودند: چه بکنیم؟ رودخانه در خاک آنهاست و همه کار میتوانند بکنند. عرض کردم: حقوق مکتسبه سالهای دراز ما که به این آسانی از بین رفتنی نیست. پس این همه رودخانه مشترک بین کشورهای جهان هست، کشور بالادستی هر غلطی میخواهد میتواند بکند؟ به علاوه، در این قرارداد لعنتی همه جور حق ارجاع مساله به مراجع بینالمللی دیگر [را] از خودمان سلب کردهایم. چرا چنین سندی بهدست یک دولت لرزان که جانشین آن افسران جوان کمونیست خواهند بود بدهیم؟ از همه مضحکتر این که باز خودمان به آنها پول بدهیم که با پول ما این بلاها را بر سر ما بیاورند و بعد یادگاری برای دولت کمونیست بعدی بهجا بگذارند. شاهنشاه خیلی تامل فرمودند و مقداری فکر کردند. فرمودند: دوباره بررسی میکنم. و من از خوشحالی پای شاه را بوسیدم. عرض کردم: با این قرارداد ما در شهریور دو متر [مکعب] آب داریم که کف هیرمند [هم] با آن تر نمیشود. و همین استدلال ما هم این است که سیستان از لحاظ اقتصادی مهم نیست. خاک وطن یعنی چه؟ دیگر شاهنشاه چیزی نفرمودند، یعنی پرحرفی نکن.»
اما در نهایت شاه ایران به تبادله قرارداد با جانب افغانی آماده میشود که باز هم امیر اسدالله علم از این امر ناراحت است و به گفته خودش، با شنیدن این حرف از زبان پادشاه ایران گریه میکند. علم از این موضوع در یادداشت ۱۴ جوزای ۱۳۵۶ خویش چنین مینگارد: «بعد عرض کردم، آیا اجازه میفرمایند به وزیر خارجه ابلاغ کنم مبادله قرارداد را با افغانها به تاخیر بیندازد؟ فرمودند: نه! من گفتم مطالعه کردند، پس از آن که قانون به توشیح من رسیده و اعلان شده، دیگر مبادله نشدن قرارداد تاثیری ندارد. من چنان از کوره در رفتم و گیج شدم که جسارت کرده به عرض رساندم، این هم مثل هزاران خلافی که به عرض مبارک میرسانند. خلاف محض است و بلافاصله از این جسارت پشیمان سخت شدم. چون علاوه بر آن که جسارت بود، هرگز نمیخواهم خاطر این مرد بزرگ را ناراحت و آزرده کرده باشم. اما ایشان با خونسردی از جسارت من گذشتند و فرمودند: خیر همین طور [درست] است. باز عرض کردم: چطور ممکن است این طور باشد؟ سندی تا بهدست آنها نرسد به چه چیز میتوانند استناد کنند؟ ما میگوییم یک وقت مصلحت بود این قانون را به دلایل پروتکلهای فروش آب و ذخیره سیلابها برای سیستان که به دنبال داشت گذراندیم. و حالا نمیخواهیم و لغو میکنیم. آنها چه غلطی میتوانند بکنند؟ فرمودند: نه نمیخواهیم بین ما به هم بخورد. عرض کردم: در عالم غلامی این کار را به مصلحت شاهنشاه عزیز بزرگم نمیدانم و استدعا دارم امر فرمایید در این مطالعه تجدید نظر شود. شاهنشاه چیزی نفرمودند. من گریهام گرفته بود و به زحمت خودداری کردم. ولی شاهنشاه متوجه شدند و صحبت را عوض فرمودند.»
بیشتر بخوانید…