طبق آخرین اعلامیه گروه طالبان، رفتن به دانشگاه برای زنان افغانستان ممنوع شده است. یک روز پس از صادر شدن این حکم، خیابانهای افغانستان حالت نظامی به خود گرفت. روبهروی دروازه دانشگاهها، طالبان با سلاحهای سنگین، تانک و رنجرهای نیروهای نظامی سنگر گرفتند. جبهه مقابل این سنگرها انسان، زن، آگاهی و دانش بود.
این نیروهای تا به دندان مسلح در دروازههای دانشگاهها ماموریت داشتند تا حکم طالبان مبنی بر عدم ورود دختران به دانشگاه را اجرا کنند؛ فرمانی که مطابق به آن دانشجویان، دانشآموزان، معلمان و اساتید زن دانشگاهها و مکاتب تنها به دلیل جنسیت از آموزش و تدریس محروم شدهاند. همچنانکه دانشآموزان دختر بالاتر از صنف ششم بعد از سقوط افغانستان به دست طالبان از حق آموزش محروم شدهاند، اینک محرومیت از آموزش برای زنان در جامعه عمومیت یافته است.
حضور گروه طالبان و تفکر طالبانی، خود یک رویداد ضد انسانی است که خشونتافروزی، استبداد و آپارتاید آشکار قومی، جنسیتی و مذهبی را به همراه دارد. گروه طالبان روبهروی جهانی متمدن که معتقد به ارزشهای انسانی برابریخواهانه است، با استفاده از ابزارهای جامعه مدرن و آزاد بهطور گسترده به نقض حقوق بشر، آپارتاید و ستم جنسیتی میپردازد.
قدرت نامشروع طالبان و اعمال زور و ستم بر زنان
همسویی تعدادی از رهبران افغانستان براساس ناسونالیسم قومی و به هدف حفظ هژمون قومی در افغانستان، معاهده سوالبرانگیز دوحه بین ایالات متحده امریکا و طالبان و بیست سال جنگافروزی، در شکلگیری قدرت نامشروع طالبان نقش داشتهاند. طبق دیدگاه هانا آرنت «قدرت مشروع امری است که بین شهروندان وجود دارد، چون آنها باهم در عمل سیاسی شرکت دارند؛ اما قدرتی که حاکمان با استفاده از ترور، زور و خشونت اعمال میکنند «قدرت نامشروع» است.»
حاکمیت طالبان، خلاف خواست و اراده مردم طی یکونیم سال بر آنها تحمیل شده است و همهروزه قوانین سختگیرانه و ظالمانه توسط این گروه بر مردم اعمال میشود. هرچند لابیگران خارجی و داخلی افغانستان سالها تلاش کردند تا تصویر متفاوتی برای همسویی جهان با طالبان ارایه کنند؛ تصویری که طالبان را منعطف به موازین انسانی و حقوق بشری نشان میدهد. اما امروز طالبان بیشتر از هر زمان دیگری ثابت کردهاند که هیچ نوع تعهد و تمایلی به قرار گرفتن در مسیر رسیدن به حداقلهای یک جامعه انسانی ندارند.
طالبان بهعنوان یک گروه ایدیولوژیک و توتالیتر بهطور طبیعی مخالف هر نوع آزادی فردی و مدنیاند. به بند کشیدن و بردن جامعه به سمت بردهداری معاصر، از پیامدهای حضور گروه طالبان در افغانستان است. همچنانکه گروههای آسیبپذیر معمولاً ساحه نمایش قدرت نظامهای سرکوبگرند، در این میان بیشترین آسیب را طالبان به زندهگی زنان وارد کردهاند.
زیر سلطه طالبان زنان افغانستان هر روز با محدودیتهای بیشتر مواجه میشوند. طی یکونیم سال گذشته طالبان دهها فرمان برای محدود کردن زنان و دختران صادر کردهاند. بهطور مثال فرمان لغو وزرات زنان، حجاب اجباری، بسته شدن مکاتب دختران بالاتر از صنف ششم، ممنوعیت آموزش در سطح دانشگاهها، منع تدریس برای زنان در مکاتب، دانشگاهها و کورسها، ممنوعت کار و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بخشی از محدودیتهایی است که طالبان بر زنان وضع کردهاند. همچنین طی فرمانهای پیدرپی تمام سالونهای ورزشی، سالونهای آرایش و حمامهای عمومی به روی زنان بسته شده است. زنان به تنهایی اجازه سفر کردن ندارند، دختران به تنهایی نمیتوانند از بورسیههای تحصیلی استفاده کنند و حتا هنگام سوار شدن به تاکسی باید یکی از محارم زنان آنها را همراهی کند.
در جهانبینی طالبان زن بهعنوان انسانی آزاد شناخته نمیشود، کرامت انسانی ندارد و جزیی از اموال و دارایی مردان شناخته میشود. تجربه زیستی در نظام طالبانی نمایانگر این است که زنان در حاکمیت طالبان باید طوری عمل کنند که انگار مردهاند و تنها برای آخرت زندهگی کنند. زن در تفکر طالبانی نقشی فراتر از فرزندآوری ندارد. زنان باید مانند ماشین تولید مثل فرزند بیاورند و فرزندانشان به صفوف طالبان بپیوندند.
مردم افغانستان در گرو تفکر طالبانی
طبق آخرین صحبتهای وزیر تحصیلات عالی طالبان «جلوگیری از آموزش دختران، دستور پیامبر است. زن کشتزار مرد است و بر زن واجب است که در خدمت مرد باشد، نه در خدمت تحصیل.» به گفته وی «زنان به بهانه تحصیل فاحشهگری میکنند.»
همچنانکه در قرون وسطا «هر فعالیتی که خارج از محیط خانه انجام میشد، عمومی و اجتماعی انگاشته میشد، اما برای زن و مرد تعبیر این واژه دوگانه بود. یعنی مرد اجتماعی بهمثابه شهروند و زن اجتماعی به معنای فاحشه تعبیر میشد.» در بستر فرهنگیای که طالبان رشد کردهاند، یعنی در مدارس دیوبندی و شبکههای حقانی، تعریف زن، تعریف قرون وسطایی است. زن در این نوع تفکر فاقد کرامت انسانی، حقوق انسانی و نقش شهروندی است. طالبان هر نوع آزادی فردی و مدنی زنان را مردود میشمارند. حضور اجتماعی زنان و نقشی فراتر از انسان خانه، تعبیر فاحشهگی، هرزهگی و به فتنه انداختن جامعه را در ذهن طالب تداعی میکند.
محرومیت به نسبت جنسیت فرد، دیدگاهی قرون وسطایی و بردهداری محض است. زنان بهمنزله یک گروه سرکوبشده اجتماعی در نظام طالبان همهروزه مورد ظلم و شکنجه قرار میگیرند و بهشکل سیستماتیک این خشونت و بردهداری از طریق رسانهها و نظام آموزشی گسترش داده میشود.
ممنوعیت آموزش از یکسو و از سوی دیگر آموزش و پرورش در مکاتب و دانشگاههایی که توسط طالبان مدیریت میشوند، خود مشکل دیگری است. تغییر محتوای کتابهای آموزشی متناسب با ایدیولوژی طالبان، حذف بسیاری از مضامین علمی و اضافه کردن کتابهای دینی که در آنها جهاد، جنگ، خونریزی و خشونت را ترویج میکنند، حذف تمام نقشهای شهروندی از زندهگی زنان و ارایه کردن تصویر زن خانه که تنها وظیفه او تیمارداری از همسر و آوردن فرزند است، از برنامههای طالبان است.
طالبان به هدف سربازگیری بیشتر، مکاتب و دانشگاهها را به مدرسههای دینی تبدیل کردهاند. آموزش افراطیت و تشویق کردن دانشآموزان به کشته شدن یا کشتن در راه دین، از موارد هولناکی است که باید به آن توجه صورت گیرد. نبود اساتید مسلکی و سپردن سیستم آموزش و پرورش به افراد بیسواد و کسانی که تنها تخصصشان بمبگذاری، ساخت پلانهای انتحاری و وحشتافروزی است، فاجعه دیگری است.
اما در کنار تمام این مشکلات، معضل اصلی افغانستان نقض حقوق زنان و محرومیت آنان از حق آموزش نیست، بلکه مساله موجودیت و رشد تفکر طالبانی است؛ تفکری که آزادی اندیشه و عمل را در تمام سطوح زندهگی از مردم سلب کرده و اکثر مردم را گروگان گرفته است.
مساله امروز افغانستان، حاکمیت غیرمشروع یک گروه تروریستی است که به وسیله زور، خشونت و استبداد بر مردم افغانستان تحمیل شده است. هر نوع تلاش برای تغییر وضعیت فعلی تا زمانی بینتیجه خواهد که اجماع نظری در رابطه با مردود شمردن «تفکر طالبانی» وجود نداشته باشد. همسویی و همپیمانی با طالب و تفکر طالبانی در همه سطوح و هر شکلی از اشکال که باشد، مشروعیت دادن به تروریسم جهانی، فعالیتهای تکفیری و خشونتافروزی است. همچنین سپردن چهل میلیون نفوس افغانستان به یک گروه تروریستی، تزریق میلیونها دالر به حساب طالبان، مصونیت دادن به رهبران این گروه و تفاهمهای پشت پرده با این گروه، مطابق میثاقهای بینالمللی، جنایت بشری است.
جامعه جهانی در قبال مردم افغانستان بهشکل سهلانگارانه عمل کرده و طی یکونیم سال گذشته هیچ اقدام مثمر ثمری برای برگشتن افغانستان از مسیر سقوط نداشته است. اعلامیههای جهانی تنها فضا را پر میکند، بدون اینکه قادر باشد به منصه عمل بپیوندد. اعلامیههایی که از سوی جامعه جهانی و کشورهای حامی حقوق بشر به منظور باز شدن مکاتب و دانشگاهها در نظام طالبانی منتشر میشود، شرمآور و تحقیرکننده است. این نوع اعلامیهها گفتمان آزادی و حقوق بشر را به اصطلاح یک بام و دو هوا تبدیل کرده است.