طالبان به خیمههای صلح شبیخون میزنند

بابک سرفراز
طالبان، جنگجویان مسلحاند که از راه خشونت سیاسی و ایدیولوژیک در پی براندازی نظام سیاسی (جمهوری اسلامی افغانستان) و تمامی ارزشهای دموکراسی در جامعهاند.
همه میدانیم ماهها است که طالبان با نمایندهگان ایالات متحده امریکا وارد مذاکره و چانهزنی برای برقراری صلح در افغانستان شده و مطالباتی را در این مذاکرات مطرح ساختهاند که از آن جمله خروج بیقیدوشرط نظامیان امریکایی از افغانستان و تغییر نظام «جمهوری» به «امارت اسلامی» است. اما آیا طالبان واقعاً به برقراری صلح در افغانستان میاندیشند؟
از نظر من ادعای برقراری صلح از جانب طالبان و برقراری آتشبس، دروغی بیش نیست و اینکه طالبان مدعیاند که مذاکراتشان با ایالات متحده امریکا به خاطر برقراری صلح است، باید بپذیریم که توهمی محض است. این چگونه ادعایی است که هر روز جانهایمان را به ابدیت پیوند میدهد. قابل ذکر است که طالبان نه تنها برای صلح مذاکره نمیکنند، که بیش از هر چیز تلاش دارند تا از راه ممکن به قدرت برسند و باری تاج شاهی را بر سر نهند و تخت امارت اسلامی را برقرار سازند. باور دارم که ایدیولوژی طالبانی به آنچه نمیپردازد، صلح است. برداشت طالبان از صلح، چیزی جز تصاحب قدرت سیاسی در افغانستان نیست و از این مسأله هرگز نمیتوان چشمپوشی کرد.
قبول دارم که طالبان برمیگردند و این را هم میدانم که با برنامههای از قبل تعیینشده میخواهند افغانستان را وارد ماجراهای پیچیدهتری بسازند و این را هم میپذیرم که روح دموکراسی در حال کوچیدن است؛ اما چرا نمیخواهیم بپذیریم آنهایی که میلیاردها دالر برای برقراری دموکراسی در این کشور هزینه کردهاند، حالا میخواهند درجه دموکراسی را به نفع بنیادگرایی طالبانی بچرخانند و این یعنی بازگشت به «روزهای دشوار» جایی که قرار است دموکراسی غروب کند و بتهای شکسته نیچه به تجلی دوباره برسد.
مع هذا اگر چنین شود، باید پذیرفت که تاریخ به عقب برگشته است و ما نیز در واپسگرایی مطلق قرار خواهیم گرفت. چه دردناک و غمانگیز خواهد بود وقتی نسل امروز که داغ شلاقهای طالبان را بر پشت پدران و صورت مادران خویش دیدهاند، حالا با این واقعیت تلخ روبهرو میشوند و انتظار میکشند تا این گروه چه زمانی در خیابانهای کابل سرود سبز خواهند خواند. تحمل این وضعیت نهایت سخت و جانکاه است. واقعاً این شرمساری تاریخی را به کجا باید برد و این شکست دموکراسی را چگونه میتوان نوشت و چطور میتوان به آیندهگان تعریف کرد.
باری چرا نمیپذیریم که طالبان هرگز گروه سیاسی نیستند و تمام فعالیتهایشان بر محور جنگهای ضد بشری میچرخد؟ من در یک صورتبندی ساختاری و ایدیولوژیک، طالبان را به سه سطح تقسیم میکنم که با روشهای مختلف به جنگ میپردازند:
۱٫ گروه اول: سطح رهبری آنها است که در خدمت دستگاههای اطلاعاتی بیگانه قرار دارند و هر روز در میز مذاکره به نفع آنها رأی میدهند.
۲٫ گروه دوم: سطح مدیران جنگ است که در کشورهای منطقه و افغانستان به جلب و جذب نیروی بیشتر مشغولاند.
۳٫ گروه سوم: جنگجویانی هستند که آمدهاند تا جان خود را در راه نامعلوم قربانی کنند. این در حالی است که این دسته از طالبان نیز به سه دسته تقسیم میشوند که با سه روش زیر در پی کشتار مردم هستند:
۴٫ دسته اول: در میدانهای جنگ با نیروهای امنیتی کشور و نیروهای بینالمللی رودررو میجنگند.
۵٫ دسته دوم: به جنگ روانی و فرسایشی مشغولاند.
۶٫ دسته سوم: راه بهشت میپیمایند و در ملاء عام دست به انتخار و انفجار میزنند.
در واقع طالبان در سه موضع استراتژیک در جنگ با مردم و دولت افغانستان قرار دارند و این بدین معنا است که ادعای صلح و آشتی از سوی طالبان چیزی جز فریب و نیرنگ و کذب نیست.
پرسش دیگر این است که چرا طالبان دست به فعالیتهای ضد بشری میزنند و چرا جنگ را تنها راه رسیدن به قدرت میدانند؟ در پاسخ به این پرسش، باید نخست از همه بدانیم که ریشههای تفکر افراطگرایانه طالبان به کجا برمیگردد.
به طور مختصر و اجمالی میتوان رد پای تفکر طالبانی را در دیدگاههای جهادگرایی سلفی ابن تیمیه حرانی جستوجو کرد. این تیمیه نه تنها فقیه حنبلی و سلفی، که مبتکر و مهندس نظریه وهابیت نیز بود. گفته میشود همه علمای اسلام با او مخالفت داشتند؛ او را شخصی منحرف میدانستند و از او تقاضا میکردند تا از عقایدش دست بشوید.
با این وجود چگونه میتوان تصور کرد که طالبان از عقاید خود دست خواهند کشید و به صلح روی خواهند آورد؟ گمان نمیکنم تفکر طالبانی آماده پذیرش زندهگی مسالمتآمیز و مدنی باشد. بیرحمی طالبان و بیباوریشان به ارزشهای بشری، از عمدهترین مسایلی است که شهروندان کشور باید نگران آن باشند.
حالا که نُه ماه از مذاکرات مستقیم طالبان با نمایندهگان امریکا گذشته است و قرار است توافقنامهای میان آنها به امضاء برسد، دیده میشود که تا هنوز نگرانیهای زیادی پابرجا است که گمان نمیکنم به این زودی برطرف گردد. طالبان در این مذاکرات تلاش میورزند تا بازی را به نفع خود تمام کنند. از همین رو به خاطر امتیازگیریهای بیشتر، حملات خود بر نیروهای امنیتی و شهروندان را افزایش دادهاند. در واقع طالبان با هدف قرار دادن مردم و دولت افغانستان، تلاش دارند نشان دهند که جنگ میتواند ادامه پیدا کند. به عبارتی، طالبان با ایجاد فضای رعب و وحشت میخواهند مردم را وادار به پذیرش صلح تحمیلی کنند. چنانچه دیده میشود، قرار است گفتوگوهای صلح در دو خیمه انجام شود. نخست در خیمه امریکاییها که دو روز پیش در دوحه قطر پایان یافت و سپس در خیمه افغانها که قرار است چندی بعد آغاز گردد. در این میان، دیدیم که علاقهمندی و تعلق طالبان به خیمه نخست (امریکایی) بیشتر بود. به عبارتی، طالبان تمام هنرشان را به کار بستهاند تا همه چیز را در زیر خیمه نخست فیصله کنند و هرچه زودتر سند رسیدن به قدرت سیاسی را از امریکاییها تحویل بگیرند. پس با این وجود باید بپذیریم که طالبان با این رفتارهای متناقض و دروغهای شاخدارشان به دنبال تأمین صلح دایمی در افغانستان نیستند، چنانچه گفتم رفتارهایشان نقض آشکار ادعاهایشان است. همه میدانیم که سالها است مردم افغانستان برای رسیدن به صلح قربانی میدهند و برعکس طالبان برای رسیدن به قدرت از راه جنگ از مردم قربانی میگیرند. کوتاه سخن اینکه مردم افغانستان همواره برای برقراری صلح خیمه برپا کردهاند و طالبان همواره بر این خیمهها شبیخون زدهاند. از نظر من بزرگترین شکاف میان مردم و طالبان در همین مسأله نهفته است.
از جانبی، و در ماههای اخیر ما شاهد تلاشهای مختلفی از جانب رهبران سیاسی و جهادی در امر برقراری صلح در افغانستان بودهایم. اگرچه تأکید بر صلحطلبی، کاری شایسته و گامی بایسته است، اما دیده میشود که این تلاشها در طی یک سال گذشته از روشهای یکسانی برخوردار نبوده است و هیچ توافق جمعی در مورد روشهای صلح با طالبان در بین شخصیتها و جریانهای سیاسی در سطح ملی وجود نداشته است. همین مسأله باعث گردیده تا روند گفتوگوهای صلح از جانبی پیچیده و از سوی دیگر غیابی و نیابتی به نظر برسد و به طالبان فرصت چانهزنیهای بیشتری در مذاکره با امریکاییها را بدهد. تجربه جنگهای داخلی در کشورهای جهان نشان میدهد که هر نوع مذاکره با مخالفان مسلح به خاطر آتشبس و برقراری صلح دایمی در محوریت حکومتها انجام گرفته است. هرچند ممکن است حکومت افغانستان از درون دچار ضعفهای جدی سیاسی باشد، با آن هم تنها مرجع سیاسی و حقوقیای که بتواند از نظام سیاسی در برابر جنگجویان طالب دفاع کند، حکومت افغانستان است. در حال حاضر این حکومت افغانستان است که در چنین شرایطی مسوولیت دارد تا بقای نظام «جمهوری اسلامی» را در برابر «امارت اسلامی» ضمانت کند.
در پایان به این نتیجه میرسیم که طالبان با اعمال غیرانسانی و خشونتبارشان در ماههای پسین، نشان دادند که به دنبال تأمین امنیت و برقراری صلح دایمی در افغانستان نیستند و هیچ اعتقادی به ارزشهای دموکراتیک و حقوق طبیعی شهروندان ندارند و تنها با زور و غلبه میخواهند همه چیز را به دست بیاورند و رفتهرفته سنت بردهداری را ترویج دهند.