افغانستان در وضعیت کنونی در همه ابعاد دچار بحران و آشفتهگی بیسابقه است، اما در این روزها مساله اجباری شدن «پوشاندن صورت» مجریان زنِ تلویزیونها از سوی طالبان به موضوعی داغ و جنجالبرانگیز تبدیل شده و توجه بسیاری را به خود معطوف کرده است. طرفداران حقوق زنان در سراسر دنیا به این مساله واکنش نشان داده و این اقدام طالبان را محکوم کردهاند. رسانههای بیرونی نیز به این مساله با نوعی شگفتی و حیرت نگاه میکنند، گویا باورشان نمیشود که در قرن بیستویکم در جایی به نام افغانستان چنین وقایعی در حال روی دادن است.
طالبان وزارت مهمی تشکیل دادهاند، به نام وزارت امر به معروف و نهی از منکر، که تمرکز اصلی آن بر سرکوب و محدود ساختن و زنجیر کردن زنان است. هر دم از این باغ بری میرسد و هر روز فرمان تازهای صادر میشود تا حضور زنان در جامعه کمرنگتر شود. گویا طالبان تصمیم دارند به بهانههای مختلف، زنان را از آزادیها و حقوق مشروعشان به کلی محروم کنند. سرشت طالبان با زنستیزی عجین شده و حضور زنان در صحنه جامعه را تهدیدی برای هویت و مشروعیت خود تلقی میکنند.
در پیوند به اجباری ساختن پوشاندن صورت زنانِ مجری، جالبتر از همه عکسالعملی است که سخنگویان وزارت امر به معروف و نهی از منکر طالبان در برابر اعتراضها نشان میدهند. محمدصادق عاکف، سخنگوی این وزارت حکومت طالبان، در واکنش به هر اعتراضی در این زمینه، ناشیانه بر این نکته پای میفشارد که این دستور، دستور طالبان نیست، حکم خدا و قرآن و پیامبر است.
ای کاش رهبران طالبان در این مدت مدیدی که روی جنگ و ویرانی و براندازی نظام تمرکز کردند، فرصتی را به خود اختصاص میدادند تا کتاب بخوانند و مطالعه کنند و جهانهای دیگر را سیر کنند و از دیدگاههای مختلف فقهی درباره حجاب و موضوعات دیگر آگاهی به دست آورند تا حالا این اقدامات متعصبانه و دگماندیشانه را مرتکب نمیشدند و خود و کشور خود را رسوای خلقالله نمیکردند. اصلا اگر کسی کتاب بخواند و فرصت کافی برای تامل و تحقیق داشته باشد، میتواند تا این اندازه انحصارطلب و دیگرستیز باشد؟
خوارج گروه پرسروصدایی در صدر اسلام بود که در اول با حضرت علی بود و سپس از او برید و دشمنش شد و بلوا برپا کرد و با او جنگید و پس از شهادت علی، وارد جنگهای خونین طولانی با بنی امیه شد. اگرچه اعضای این گروه مشتمل بر طیفهای مختلف بودند و از این جهت نمیتوان همه را به یک چوب راند و در مورد همهشان حکمی یگانه صادر کرد، اما رویهمرفته یکی از بنیادهای تفکرشان این بود که اجتهاد خود را مساوی به حکم خدا میدانستند و مخالفت با آن را مخالفت با کلیت دین تصور میکردند.
طوری که کتابهای تاریخ نقل میکند، زمانی که خوارج با حضرت علی بر سر «حَکَمیّت» اختلاف پیدا کردند و حتا به تکفیرش پرداختند، این شعار را سر میدادند که «لا حکم الا لله (داوری فقط از آن خدا است)» و میخواستند بگویند که علی با قبول حَکَمیّت دو شخص که عبارت بودند از عمرو عاص و ابو موسی اشعری، حکم خدا را نادیده گرفت. علی در جوابشان سخنی ماندگار بر زبان آورد. گفت: «سخن حقی است که مرادش باطل است. قرآن خود سخن نمیزند، بلکه انسانها آن را میفهمند و به نامش حرف میزنند.» مقصود علی این بود که خوارج میگویند که «داوری نهایی فقط از آن خدا است»، اما در حقیقت امر میخواهند بگویند که «برداشتهای ما داور نهایی است.» و بدینگونه استنباطات شخصی خود را دین خدا نشان میدادند و معارضه با آن را معارضه با دین خدا.
شباهتهای زیادی میان طالبان و خوارج وجود دارد. حداقل گروهی از خوارج در کشتن مسلمانان بیپروا بود و به آسانی اشخاصی را مهدورالدم میدانست و شهرها را به خاک و خون میکشاند. برداشت غلط و فهم فاسد، خوارج را به ورطههای خطرناک کشاند و آنانی را که متدین بودند و مستحبات را رعایت میکردند به ارتکاب جنایات تکاندهنده سوق داد. طالبان هم همینگونه هستند. از منظر طالبان بیرون زدن موی یک زن از زیر چادر واقعهای است که ایمان جامعه را در خطر میاندازد و منکری است که باید ازاله شود، اما کشتن و بستن و شکنجه کردن آدمها و توهین و تحقیر افراد به دستاویزهای واهی، امری خداپسندانه است و قابل توجیه.
انحصارطلبی یکی از آفتهای ویرانگری است که دینداری را آسیب میزند. انحصارگرایان دینی به حدی غرق خود استند که دیگری را اصلا نمیبینند و آنچنان خود را مالک حق و رفتار دینی خود را نقدناپذیر میشمرند که به مخالفان حق زندهگی آبرومندانه قایل نیستند. از نظر آنان حق در انحصار آنها است و دیگران از آن کمترین بهره ندارند و از اینرو، هرکسی که با مرام و مسلکشان مخالفت ورزید، باید از سر راه برداشته شود.
علاوه بر مستنداتی که در قرآن و حدیث وجود دارد و ثابت میکند که پوشاندن روی برای زن در برابر بیگانگان لزومی ندارد، چهار مذهب عمده اهل سنت از جمله مذهب حنفی و نیز اکثریت فقیهان بر این اعتقادند که چهره زن عورت نیست و پوشاندنش وجوب شرعی ندارد. کسی که کمترین آشنایی با قضایای فقهی داشته باشد، این را میداند و حاجتی به تلاش زیاد نیست. اما طالبان همه این نکات را نادیده میگیرند و لجوجانه بر لزوم پوشاندن صورت زن اصرار میکنند و آن را حکم شریعت و حکم خدا و حکم رسول خدا میدانند. انحصارگرایی مذهبی از این بالاتر است که موضوعی اجتهادی و دیدگاهی فقهی را که احتمال صحیح و غلط بودن دارد، جایگاهی قایل میشوند همعرض و همارز نص دینی؟ آیا با چنین گروهی استدلال و محاجه نتیجهای در پی دارد؟
طالبان آگاهانه یا ناآگاهانه عرفیات بعضی قبایل افغانستان را بر همه تعمیم میدهند و فرهنگ قسمتی از ساکنان این کشور را بر دیگران تحمیل میکنند. افغانستان در کنار اینکه از نظر قومی و زبان، کشوری متنوع است، از لحاظ فرهنگی نیز کشوری پر از تنوع و رنگارنگی است. خردمندانه نیست که زیستجهان بعضی مردم را ملاک قرار داد و کوشید همه را زیر چتر آن درآورد. در این سالها زنان در شهرهایی چون کابل و هرات و بلخ حضوری معنادار داشتهاند و نمیتوان با تحمیل قوانین قبیلهای، آنان را به حاشیه برد. هر تغییری که برخاسته از خواستها و آرزوهای مردم نباشد، دیر دوام نمیآورد.