اوضاعی که همه ابعاد آن به شدت جهانی شده، یا به عبارت دیگر پروسه جهانی شدن در آن تکمیل شده است، به هر اندازهای که ارتباط در آن تسهیل شده، مرزهای ملی کمرنگ گردیده و روابط پیچیده فراملی ایجاد شده، به همان اندازه جهانی شدن، سرایت بحران از نقطهای به نقطه دیگر و از کشوری به کشور دیگر را تسریع کرده است. نقطه عزیمت الگوی سرایت بحران نیز همینجا است. این الگو در پی تشریح و تحلیل وضعیت و عواملی است که سبب میگردند یک بحران از یک محل به محل دیگر سرایت کند. مفروض اصلی الگوی سرایت این است که یک بحران مختص و محدود به یک نقطه نمیماند و به سایر نقاط نیز شیوع میکند. برای اثبات این مفروض میتوان مثالهای خوبی آورد. برای نمونه: بحران مالی 2008، بهار عربی 2011، واگیری کووید-19 در سال 2022 و حال سرایت بحران ناامنی و بیثباتی از افغانستان به پاکستان و آسیای مرکزی مصداقهای بارز این الگو هستند. در این نوشته سعی بر این است که با بهرهگیری از این الگوی تحلیل، بحران جاری پاکستان و تیتیپی را بررسی کنم.
سطح اول: سرایت بحران از افغانستان به پاکستان
در یادداشتی که به تاریخ 7 سرطان 1399 برای روزنامه 8صبح نوشته بودم، این موضوع را تبیین کردم که بحران افغانستان هرگز محدود به افغانستان نخواهد ماند و آتش این بحران دامن منطقه را نیز خواهد گرفت. استدلال من این بود که اگر طالبان روی کار بیاید، این گروه پازل بنیادگرایی در منطقه را تکمیل خواهد کرد. حالا که طالبان روی کار آمده، این پازل کامل شده است و تمام گروههای بنیادگرا به همدیگر وصل شدهاند. زیر چتر طالبان، گروههای بنیادگرا از چند منطقه مختلف ژیوپلیتیکی (آسیای مرکزی، چین و جنوب آسیا) با همدیگر وصل شدهاند و شبکهای بزرگ از تروریستان را شکل دادهاند. تیتیپی با داشتن عقبه استراتژیک در نوارهای مرزی افغانستان و پاکستان، قدرتمندتر از قبل شده است و به تهدید جدی برای امنیت ملی پاکستان مبدل گردیده است. بیشتر شدن تهدید طالبان پاکستان بیارتباط به وضعیت افغانستان نیست و این به خوبی نشان میدهد که بحران افغانستان به پاکستان سرایت کرده است. تیتیپی با الگوگیری از طالبان افغانستان تلاش دارد تا راه آنها را برود. این گروه مانند طالبان دولت سایه خودشان را تشکیل داده و ساختار آن را اعلان کردهاند.
سطح دوم: سرایت بحران از نقاط پیرامونی پاکستان به پایتخت
ناکامی دولت پاکستان در مدیریت بحران تیتیپی یا هم سهلانگاری ارتش این کشور در مبارزه با طالبان پاکستانی، اکنون تبدیل به معضل جدی برای سیاستمداران و نظامیان پاکستان شده است. برای سالیان متمادی استراتژی دولت و ارتش پاکستان این بود که بنیادگرایی و افراطگرایی تا زمانیکه به سوی مرکز نیامده و به عبارت دیگر به مرکز سرایت نکرده، تهدیدی نیست. یعنی بنیادگرایی در مناطق پیرامونی (خیبرپختونخوا و مناطق قبایلی) قابل مدیریت است و میشود از آن برای اهداف استراتژیک استفاده کرد. حالا این معادله عوض شده است. این بحران به مرکز در حال سرایت کردن است و نگرانهای امنیتی جدی را در پاکستان به وجود آورده است. کارشناسان پاکستانی، دولت و ارتش این کشور را متهم به سهلانگاری و نادیده گرفتن پدیده بنیادگرایی میکنند. آنها باور دارند که سیاست ارتش و دولت در قبال بنیادگرایی و به ویژه طالبان پارادوکسیکال و متناقض بوده است.
سطح سوم: سرایت بحران از امنیت به اقتصاد
پاکستان حالا با مشکلات فراوان اقتصادی مانند بحران کسری بودجه و بدیهیهای بانکی، سیلابهای بیپیشینه، کمبود انرژی، بحران ارزی و فرار سرمایه دستوپنجه نرم میکند. به عقیده کارشناسان اقتصادی، وضعیت فعلی اقتصاد پاکستان بهشدت وخیم است و برای توضیح این وضعیت اکثر آنها از واژه «به زانو نشسته» یا ورشکسته استفاده میکنند. افزایش ناامنی در مناطق شمالی پاکستان میتواند مزید بر علت شود و اقتصاد این کشور را بیش از پیش ضربه بزند. به هر اندازه که ناامنی بیشتر شود، به همان میزان سرمایهگذاری کمتر میشود و سرمایه بیشتر از کشور خارج میشود. منطقه نفوذ تیتیپی درست در مسیر مهمترین پروژه اقتصادی چین و پاکستان قرار گرفته است. دهلیز اقتصادی چین و پاکستان (CPEC) که بخش مهمی از ابتکار یک کمربند اقتصادی چین است، از مناطق قبایلی و بلوچستان میگذرد. ناامنی در این مناطق میتواند آسیب جدی به این پروژه بزند و به مشکلات اقتصادی پاکستان بیفزاید. بحران ناامنی و بنیادگرایی بر صنعیت گردشگری و توریسم پاکستان نیز ضربه زده است. هرچند صنعیت توریسم در پاکستان رشد چشمگیر نداشته، اما افزایش ناامنی سبب شده که جهانگردان کمتر از پیش به پاکستان بیایند.
سطح چهارم: رهبران
بحران تیتیپی، رهبران سیاسی و نظامی پاکستان را نیز به جان هم انداخته است. دولت ایتلافی فعلی که متشکل از حزب مردم پاکستان و مسلملیگ شاخه نواز است، دولت قبلی و عمران خان را بانی و مسبب این وضعیت میداند. آنها میگویند که عمران خان و دولتش، دو خطای استراتژیک مرتکب شدهاند. اول آنها برای طالبان بیشازحد لابی کردهاند و حالا این گروه دیگر سرکش و متمرد شده و به پاکستان تمکین نمیکند. دوماً دولت عمران خان با طالبان پاکستان وارد مذاکره شد و آتشبس امضا کرد. امضای این آتش بس سبب شد تا تیتیپی تجدید قوا کند و اینبار قویتر و قدرتمندتر برگردد. از سوی دیگر، عمران خان دولت فعلی را متهم میکند که نتوانسته اوضاع را مدیریت کند و بحران فعلی ثمرهای عدم تدبیر آنها است. عمران خان میگوید که تا زمانیکه دولت او روی کار بود، هیچ مشکلی وجود نداشت؛ تیتیپی مهار شده بود و طالبان مطیع بودند. حالا تیتیپی غیر قابل مهار و طالبان سرکش شدهاند.
بررسی این چهار سطح نشان میدهد که چقدر بحران ناامنی و تروریسم مهلک و گریبانگیر است. شاید تیتیپی نتواند دولت پاکستان را سرنگون کند، اما در طرف دیگر ارتش و دولت پاکستان هم توانایی سرکوب کامل تیتیپی را ندارد و نمیتواند این بحران را مدیریت کنند. بحران تیتیپی حالا در حوزهها و بخشهای مختلفی از سیاست، اقتصاد و اجتماع پاکستان رخنه کرده و برای نابودی این بحران به وقت و امکانات کافی ضرورت است که دولت فعلی پاکستان هیچکدام را به صورت کافی ندارد. وضعیت اقتصادی پاکستان طوری است که این کشور نمیتواند هزینه زیادی روی کنترل مرز با افغانستان کند و یا تدابیر امنیتی را بیشتر کند. در سوی دیگر، اگر این کشور دیرتر دست به کار شود، به همان اندازه تیتیپی قویتر و منسجمتر میشود.