محرومیت دوساله دختران؛ آیا آموزش هنوز مفید است؟

پس از آنکه طالبان از تغییر در نصاب معارف و تحصیلات عالی سخن گفتند و کمیتههایی را برای این کار توظیف کردند، این سوال پیش آمد که آیا آموزش در رژیم طالبان هنوز میتواند مفید باشد یا نه. در آغاز با توجه به اینکه هنوز در نصابها تغییراتی نیامده بود و مضمونها هم مثل گذشته تدریس میشد، طرح چنین سوالی با تردید همراه بود. این تردید، از گذشته طالبان میآمد؛ از امارت اول این گروه که دروازههای مکاتب و دیگر مراکز آموزشی به روی دختران و بسیاری از پسران بسته بود، معلمان زن خانهنشین بودند و طالبان مدرسهسازی میکردند. این تردید از محلاتی میآمد که در اواخر جمهوریت، در کنترل طالبان درآمده بود و این گروه در آن محلات مکاتب را آتش میزد و انفجار میداد و مردم را به دوری از آموزش مدرن ترغیب میکرد. این تردید در نهایت از دوحه میآمد؛ جایی که تبلیغی گسترده نشر میکرد و از تغییر طالب سخن میگفت و وعدههایی از مذاکرهکنندهگان این گروه در مورد رعایت حقوق انسانی مردم افغانستان میخواست بگیرد. اکنون که در دوسالهگی محرومیت دختران از آموزش قرار داریم، این سوال جدیتر مطرح میشود. حالا مردم میپرسند: آیا آموزش با کریکولم طالبانی و استادان طالب میتواند مفید باشد؟ آیا بسته بودن دروازههای مکاتب و دانشگاهها ضررش زیاد است یا باز بودن آنها؟
اگر در جامعهای غیر از افغانستانِ زیر کنترل طالبان قرار میداشتیم، نه چنین پرسشهایی طرح میشد و نه طرح آن منطق داشت. آموزش در همه گوشهوکنار دنیا پسندیده، ضروری و واجب بوده و سنگبنای توسعه است و بنابراین کسی به سبکوسنگین کردن آن نمیپردازد تا ببیند خوبیاش سنگینتر است یا بدیاش. در همه جای دنیا، حق آموزش به رسمیت شناخته میشود و به آن احترام میگذارند. اینکه کسی حق نداشته باشد چیزی بیاموزد، تنها در جزیره جداافتادهای به نام افغانستان صورت عینی یافته است. در افغانستان امروزی که طالبان همه چیز را در کنترل دارند، این سوالها بسیار جدیاند؛ چرا که طالبان آموزش را ایدیولوژیک کردهاند و هنوز پیوسته تلاش میکنند آن را ایدیولوژیکتر کنند و علم را به ضد علم تبدیل نمایند. با ایدیولوژیک شدن آموزش، آن هم توسط گروهی افراطی مانند طالبان، افراطیت به خانهخانه مردم راه مییابد و نسل جدید را هدف قرار میدهد. به افراطیت کشانده شدن نسل جدید، بهایی است که باید در بدل آموزش پسران در مراکز تحت کنترل طالبان و با نصاب طالبانی بپردازند. این سوال، در همینجا معنا دارد: نسل بیسواد آسیب بیشتر به کشور وارد میکند یا نسل افراطگرا و احتمالا تروریست؟ در چنین وضعیتی، سخن از سود آموزش کمتر است. مردم به این میاندیشند که کدام یک آسیب کمتری دارد.
پیش از آنکه طالبان به قدرت برگردانده شوند، به این گروه اطمینانهایی در این مورد داده شده بود. بنابراین، طالبان خود را حاکمان بعدی کشور میدانستند و به همین دلیل از همان زمان برای طالبانی کردن جامعه برنامه میریختند. آنها به این نتیجه رسیده بودند که سقوط امارت اولشان، به دلیل این بود که جامعه این گروه راه همراهی نمیکرد. B-52 امریکا یک رخ شکست سریع رژیم طالبان بود و رخ دیگر آن جبهه متحد و نیروهایی که در جنوب و شرق کشور علیه این گروه سلاح گرفتند و آن سقوط سریع را رقم زدند. مردم عام افغانستان نیز هیچ تعلق خاطری به طالبان نداشتند و از این گروه بیزار بودند، بنابراین هیچ حمایتی از آنها نکردند. این عوامل، سقوط سریع طالبان را رقم زد. این گروه بر چنین امری واقف است. برای اینکه بار دیگر چنین اتفاقی نیفتد و سقوط پرسرعتی را تجربه نکنند، آنها استراتژی طولانیمدتی را روی دست گرفتهاند که طالبانی کردن جامعه است. این استراتژی از طریق رسانه و مکتب پیادهسازی میشود. رسانهها، بهخصوص رسانههای دیداری که در امارت اول طالبان نمادهای شیطانی و کفری بودند و باید نابود میشدند، این بار با قوت تمام توسط طالبان برای تطبیق این استراتژی به کار گرفته میشوند. در فاصله امارت اول و امارت دوم طالبان، گرفتن عکس «زندهجان» حرمتش را از دست داده است و حرامهایی حلال و حرامهایی حرام شدهاند. بنابراین، آنها از همان آغاز کمیتهای را برای تغییر نصاب معارف توظیف کرده بودند تا «خون و خشونت» را به کتابها برگردانند و آموزش را خشن و افراطی بسازند. براساس گزارش روزنامه ۸صبح، آن کمیته در ماه قوس ۱۳۹۹ به کارش پایان داده و گزارش خود را به رهبری طالبان پیشکش کرده است. شرح مفصل آنچه قرار است در نصاب طالبانی وارد شود را در اینجا میتوانید بخوانید.
گروه طالبان در امارت اول خود نیز متوجه شده بود که از سوی جامعه همراهی نمیشود. برای همین، در مقیاس کوچکتر اقداماتی را روی دست گرفته بود که نتیجهبخش هم نبود. وحید مژده که در امارت اول طالبان مامور وزارت خارجه این گروه بود، در کتابش مینویسد: «ملا امیرخان متقی[۱] در ساختمان علوم اجتماعی نزدیک پلیتخنیک کابل مدرسه بسیار بزرگی به نام «مدرسه فاروقیه» را اساس گذاشت و یک نفر پاکستانی را بهحیث سرمدرس در آنجا مقرر نمود تا شیوه تدریس بهشکل مدارس پاکستانی عملی گردد.» (افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص ۱۱۵) شیوه تدریس مدارس پاکستانی، ملغمهای از آموزش علوم دینی و تاکتیکهای جنگ چریکی است. طالبان از مدرسههای دینی افغانستان نیز چنین انتظاری دارند. مژده در ادامه مینویسد: «توجه به مدارس دینی یا ساختن مدارس، یک هدف عمده را دنبال میکرد و آن تربیت طالبان به منظور جنگ بود. زمانی که تهدیدات امریکا برای حمله به افغانستان آغاز شد، از شاگردان مدرسه فاروقیه خواستند تا برای جنگ به سنگر بروند. شاگردان مدرسه را رها کردند و همه فراری شدند.» (همان) مکتبی که نصاب آن جنگجوی آماده مرگ تربیت نکند و مدرسهای که انتحاری تحویل این گروه ندهد، طالبان را به هدفشان نزدیک نمیکند. این گروه از سوی جامعهای که در آن آموزش مدرن و غیرایدیولوژیک وجود داشته باشد و همه بتوانند زن و مرد از حق آموزش برخوردار باشند و آزادی اندیشه داشته باشند، همراهی نمیشود. جامعهای که از نیروهای دموکرات خالی شده باشد و افراد تحصیلیافته آن از مدارس طالبانی و مکاتبی بیرون شده باشند که نصاب طالبانی دارد، ممکن است تا حدی با این گروه همراهی کند.
بنابراین، طالبان در دانشگاهها ملاهای افراطی خود را بهعنوان رییس، معاون و حتا استاد مقرر کردهاند. آنها پیوسته تلاش میکنند دانشجویان را افراطی و طالبانی تربیت کنند. همین دیروز در «دانشگاه» هرات مسابقه «امارتشناسی» برگزار کرده بودند که برخی از جوانان دانشجو در آن مسابقه اشتراک داشتند. حتا تصورش دشوار است که کسی امارت این گروه را چنانچه هست معرفی بتواند، زیرا در آن صورت سر از شکنجهگاههای این گروه درخواهد آورد. حتا اگر از نسبت طالبان با آموزش در این مسابقه پرسیده شده باشد، دانشجویان حتما نوشتهاند که طالبان از حق آموزش بهصورت کامل دفاع و حمایت میکنند و حق آموزش دختران را به رسمیت میشناسند. شاید پس از هر حقی، یک پسوند «اسلامی» اضافه کرده باشند. بنابراین، آنچه توسط استادان طالب در دانشگاهها تدریس میشود، با خود هم صادق نیست. آموزشی که کسی در روند آن نتواند واقعیتها را بیان کند، عمل نیست، بلکه ضد علم است. جایی که آدم در آن علم شناسایی «امارت» را بیاموزد، ولی «امارت واقعی» را در پاسخ سوال معرفی نتواند، نامش هرچه باشد، دانشگاه نیست.
اکنون که دختران بالاتر از صنف ششم کاملا از آموزش محروماند، پسران بسیاری نیز به دلایل مختلف از جمله فقر از این حق محروم شدهاند. پسرانی که در دانشگاهها آموزش میبینند، هنوز میتوان به آنها دلخوش بود، زیرا نصاب آموزشی دانشگاهها و مکاتب تا حال کاملا طالبانی و ایدیولوژیک نشده است. از سویی، تعداد زیادی از استادانی که به آموزش و علم تعهد دارند، هنوز در مکاتب و دانشگاهها هستند و کاملا تصفیه نشدهاند. با این حال، به نظر نمیرسد که طالبان دست از ایدیولوژیکسازی بیشتر نصاب آموزشی در دانشگاهها و مکاتب بردارند. اگر این گروه همچنان به تطبیق استراتژی طالبسازی و افراطیسازی جامعه ادامه دهد، آن زمان باید بهجد به سوالهایی که در آغاز این یادداشت مطرح شد، اندیشید. در آن صورت، باید این گفتمان که آموزش زیر سلطه طالبان هنوز میتواند مفید باشد یا نه، تقویت شود و سود و ضرر چنین آموزشی محاسبه گردد.