زمانی که هستههای اولیه تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) در مناطق قبایلی پاکستان گذاشته میشد، ارتش و حکومت پاکستان آن را تهدید جدی برای پاکستان نمیدیدند. ارتش پاکستان به این گمان بود که تحریک طالبان پاکستان را نیز میتوانند بهزودی همانند گروههای دیگر اسلامگرا تحت کنترل خود بیاورد. بناءً کدام اقدام جدی برای خنثا کردن و نابودی آن نکرد. شاید ارتش و استخبارات پاکستان به این باور بودند که تولد چنین گروهی، میتواند در آینده برای اهداف تاکتیکی پاکستان در افغانستان و کشمیر به کار آید و بتواند از آن استفاده کند؛ اما با گذشت زمان چنین نشد. طالبان پاکستان با گسترش فعالیتهای دهشتافگنی و تصرف بعضی ساحات در مناطق قبایلی، زنگ خطر را در اسلامآباد به صدا درآورد، بهخصوص زمانی که موفق شد نیروهای نظامی پاکستان را از بخشهای وسیعی از مناطق قبایل آزاد بیرون کند و تسلط خود را به دره سوات گسترش دهد. زمانی که فعالیتهای تیتیپی افزایش یافت، ارتش پاکستان مجبور به راهاندازی عملیات نظامی علیه این گروه شد. اولین جنگ مستقیم ارتش پاکستان با تیتیپی در اواخر سال 2007 واقع شد که به نام جنگ اول سوات مشهور است. هدف این جنگ تصرف دوباره دره سوات از تیتیپی بود. پس از این جنگ، ارتش پاکستان تا سال 2014 چندین عملیات نظامی دیگر را در مناطق قبایل آزاد راهاندازی کرد. این عملیاتها عبارتاند از عملیات زلزله، عملیات صراط مستقیم، جنگ دوم سوات، عملیات راه نجات، عملیات جانباز، عملیات ساعقه سیاه، عملیات کوه سفید، عملیات راه شهادت و عملیات خیبر. آخرین عملیات ارتش پاکستان، عملیات ضرب عضب بود که در میانه سال 2014 به وقوع پیوست و در آن بیش از 30 هزار نیروی ارتش پاکستان شرکت داشتند. در آن عملیات بالاتر از 400 سرباز ارتش پاکستان کشته و بیش از یک هزار تن دیگر مجروح شدند. به همین ترتیب چندصد هزار غیرنظامی از مناطق وزیرستان شمالی به افغانستان و داخل پاکستان آواره شدند. در آن عملیات ارتش پاکستان موفق شد تمام ملیشههای تحریک طالبان پاکستان را از آخرین پایگاهشان در وزیرستان شمالی بیرون کرده و مجبور به فرار به افغانستان سازد. هرچند عملیات ضرب عضب را بزرگترین عملیات برای نابودی آخرین پایگاه تروریستان در پاکستان میگفتند، اما چنین نبود، بلکه ارتش پاکستان با یک برنامه خاص بهطور قصدی این جنگجویان بومی پاکستانی را از خاک خود بیرون کرده و به افغانستان سوق داد تا در اینجا با طالبان افغانستان یکجا شده و علیه دولت قبلی افغانستان بجنگند. به این ترتیب پس از متواری شدن به افغانستان، رهبران و جنگجویان تیتیپی به طالبان افغانستان پناه آوردند و کنار آنها جنگیدند و در این مدت به متحدان یکدیگر مبدل شدند.
هرچند رهبران تیتیپی با طالبان افغانستان از گذشته روابط نزدیک داشتند، اما دارای یک سازمان منسجم همانند کنونی نبودند که آنها را بهعنوان گروه واحد با اهداف مشخص تعریف کند، بلکه همانند جنگجویان ایدیولوژیک زیر فرمان فرماندهان طالبان افغانستان میجنگیدند. بهطور مثال، بیتالله محسود، بنیانگذار و اولین رهبر تحریک طالبان پاکستان، در کنار جنگجویان جلالالدین حقانی بین سالهای 1996 تا 2001 در خطوط شمالی علیه نیروهای احمدشاه مسعود میجنگید. پس از سقوط حاکمیت نخست طالبان در سال 2001، او به پاکستان برگشت و در مناطق قبایل آزاد به فعالیتهای خود ادامه داد تا اینکه در سال 2007 نیروهای اسلامگرا در مناطق قبایلی و خیبرپختونخوا را که خواهان تطبیق شریعت در پاکستان بودند، انسجام داد و تحریک طالبان پاکستان را رسماً ایجاد کرد. در حقیقت این انسجام نیروهای پراگنده بود که تحت رهبری محسود به یک سازمان منظم مبدل شدند. در حال حاضر تیتیپی دارای ساختار سازمانی مشخص و هفت تا ده هزار نیروی جنگی فعال در دو سوی خط دیورند است و به یک تهدید بالقوه برای پاکستان مبدل شده است. از این رو تحریک طالبان پاکستان در حال حاضر به یک واقعیت انکارناپذیر مبدل شده است و حکومت پاکستان نمیتواند بهآسانی از سد آن عبور کند.
هرچند در سالهای قبل حکومت پاکستان تلاش میورزید تا تهدید این گروه را کم جلوه دهد و چنین استدلال میکرد که این گروه دارای پایگاه مردمی در داخل پاکستان نیست و نمیتواند تهدیدی بزرگ باشد، اما این گمان بهکلی غلط بود. تیتیپی دارای پایگاه مردمی قوی در مناطق قبایلی و ایالت خیبرپختوانخوای پاکستان است. این یک حقیقت تلخ است که ارتش و استخبارات پاکستان از آن بهخوبی آگاه بودند، اما در ظاهر آن را انکار میکردند و امیدوار بودند پس از رویکارآمدن طالبان در افغانستان، این مشکل را بتوانند حل کنند. بهطور مثال، پس از برگشت طالبان افغان به قدرت، ارتش و استخبارات پاکستان خواستار همکاری طالبان برای خنثا کردن این تهدید شدند. یکی از خواستهای پاکستان از طالبان، تسلیمدهی رهبران تیتیپی بود؛ اما طالبان افغانستان بهخصوص شاخه حقانی تنها حاضر شد زمینه مذاکرات را میان رهبران تیتیپی و حکومت پاکستان مساعد سازند. مذاکراتی که در ابتدا منجر به آتشبس نامحدود میان تیتیپی و ارتش پاکستان شد، اما در نهایت شکست خورد. در آن مذاکرات، پاکستان از روحانیون مذهبی برای گفتوگو با رهبران تیتیپی نیز استفاده کرد، اما نتیجهای در پی نداشت. نهتنها نتیجهای نداشت، بلکه تعدادی در پاکستان از آن شیوه مذاکره انتقاد کردند و آن را اشتباه خواندند.
در پایان سال گذشته میلادی تیتیپی با اعلام شکست مذاکرات، فعالیتهای خود را از سر گرفت و به چندین هدف از جمله در اسلامآباد، پایتخت پاکستان، حملات انتحاری راهاندازی کرد. اکنون روزانه به حملات کوچک علیه نظامیان پاکستان در خیبرپختونخوا ادامه میدهد.
در حال حاضر تیتیپی به یک زخم ناسور برای ارتش پاکستان مبدل شده است. ارتش پاکستان نه میتواند با آن بجنگد و نه هم میتواند با آن صلح کند؛ چون در هر دو حالت دولت پاکستان بازنده میدان خواهد بود. جنگجویانی را که ارتش پاکستان در سال 2014 توانسته بود متواری بسازد، در مقایسه با امروز از هر لحاظ بسیار ضعیف و ناتوان بودند. تیتیپی در حال حاضر با داشتن عقبه و دوستان ایدیولوژیک در افغانستان، از لحاظ مالی، تسلیحاتی و لوجستیکی در حالت بسیار خوبی قرار دارد. اگر ارتش پاکستان تلاش کند با برگزاری عملیاتی مثل ضرب عضب تیتیپی را نابود کند، به نظر امکانپذیر نمیآید؛ زیرا به احتمال بیشتر جنگجویان این گروه ترجیح میدهند از رویارویی مستقیم با ارتش ابا ورزند و مناطق تحت کنترلشان در ملاکند و وزیرستان شمالی را بدون کدام درگیری به ارتش واگذارند و بهطور موقت به ساحات امن بیرون از پاکستان پناه ببرند. در مقابل، تلاش خواهند کرد تا با شیوه جنگ چریکی و حملات انتحاری در داخل شهرهای پاکستان ارتش را به چالش بکشند. تجربه نیز این را ثابت کرده است تا زمانی که چریک پناهگاه امن و منابع مالی حتا محدود هم داشته باشد، نابود نمیشود.
حضور دوامدار ارتش نیز به دلیل فشار اقتصادی در این مناطق امکانپذیر نیست؛ زیرا پاکستان در وضعیت بسیار بد اقتصادی قرار دارد. حتا برگزاری چنین عملیات بزرگی شاید هم بزرگتر از ضرب عضب، بدون کمک خارجی بهخصوص ایالات متحده امریکا امکانپذیر نباشد. اگر حکومت پاکستان عملیاتی هم برگزار کند، به مدت طولانی نمیتواند نیروهای ارتش را در آن مناطق حفظ کند. همین که نیروهای ارتش منطقه را ترک کرده و به قاغوشهای خود برگردند، جنگجویان تیتیپی دوباره در ساحه حضور پیدا میکنند. در صورتی که حکومت پاکستان صلح را بر جنگ ترجیح دهد، در این حالت ارتش و حکومت این کشور مجبورند دو خواست عمده تیتیپی را بپذیرند. یکی از خواستهای تیتیپی، برگشتاندن خودمختاری مناطق قبایل آزاد و متوقف کردن ادغام این مناطق به ایالت خیبرپختونخوا است. دومین خواست، برقرای نظام شریعت در ساحات تحت اداره این گروه است. در صورتی که ارتش و حکومت پاکستان این شروط را بپذیرند، به این معنا است که عملاً بخشی از جغرافیای خود را به یک گروه دهشتافگن واگذار میکنند. این برای کشوری که قدرت اتمی و 700 هزار نیروی نظامی با بودجه هفت میلیارد دالر داشته باشد، غیرقابل پذیرش است که به خواستهای یک گروه تروریستی تن دهد. بنابراین، با درنظرداشت این موضوع میتوان گفت که در حال حاضر پاکستان بازنده اصلی جنگ و صلح در مقابله با تیتیپی است؛ چون از همان ابتدا تا به امروز ارتش و حکومت پاکستان در مقابل این گروه اشتباهات مکرر را مرتکب شدهاند و با ادامه مذاکرات که این گروه را در سطح یک بازیگر قدرتمند ارتقا داده است، امنیت ملی پاکستان را بیشتر آسیبپذیر ساختهاند.