از دانشگاه‌ها چه مانده است؟

مزدک پارسی

دانشگاه‌های افغانستان که در حکومت پیشین دست‌کم فضای نیم‌بندی برای تحصیلات نیمه‌معیاری در اختیار دانشجویان می‌گذاشت، حالا نام‌ونشان چندانی از دانش و روشنگری در آن‌ها یافت نمی‌شود و تاریکی و جهالت بر همه چیز مستولی شده است. در گذشته وقتی از محیط پرهیاهو و مزدحم شهر وارد فضای آرام و نسبتاً تمیز دانشگاه می‌شدید، آرامش عجیبی به شما دست می‌داد و نبض واقعی زنده‌گی را دقیق‌تر می‌توانستید تشخیص دهید. حالا اما این آرامش ترسناک شده است. تنها طرز نگاه کردن بیمارگونه طالبان و همفکران‌شان به شما گوشزد می‌کند که این جا در امان نیستید.

احساس مصونیت تنها این نیست که کمتر در حمله انتحاری کشته شوید و یا دزدان از ترس بریده شدن دستان‌شان، کاری به کارتان نداشته باشند. احساس امنیت عمیق‌تر از این‌ها، با روان انسان‌ها در ارتباط تنگاتنگ است. وقتی می‌بینید که در کرسی ریاست دانشگاه ملایی نشسته که نه مکتب رفته و نه تحصیلات عالی دارد – کسی که جایش مدرسه دینی است نه دانشگاه -، به‌عنوان یک تحصیل‌کرده حس حقارت به شما دست نمی‌دهد؟ آرامش مخصوص محیط دانشگاهی – البته اگر بتوان هنوز از چیزی به این نام سخن گفت – دلنواز نیست، آزاردهنده و زجرآور است. ورود به دانشگاه‌های زیر کنترل طالبان روح شما را افسرده و رنجور می‌کند.

وقتی دانشگاه‌ها کم‌کم نفس می‌کشیدند و دموکراسی نیم‌بند هنوز کاملاً نمرده بود، هواداران داعش و طالبان با آن که گاه‌گاهی پرچم‌های این گروه‌ها را در دانشگاه‌های افغانستان بلند می‌کردند، اما هنوز حس مالکیت بر این مراکز را پیدا نکرده و خود را صاحب آن‌ها نمی‌دانستند. حالا اما این طالبان و بقیه تندروان اسلامی هستند که در این مراکز جولان می‌کنند. این افراد آنانی‌اند که در  حکومت‌های قبلی با راه‌اندازی تظاهرات در محیط دانشگاه‌ها خواستار تعطیلی این مراکز در ماه رمضان می‌شدند تا با دیدن دانشجویان دختر روزه آنان مکروه نشود. حالا نه تنها در ماه رمضان بلکه در تمام ماه‌ها نشانی از زنان و دختران در دانشگاه‌ها دیده نمی‌شود و طالبان و همفکران‌شان دیگر با خیال راحت در دانشگاه‌ها پرسه می‌زنند. دانشگاه‌ها نیز همانند دیگر مکان‌ها در افغانستان »فتح» شده‌اند و سموم آن تاروپود دانشگاه‌ها را درنوردیده است، به حدی که با قدرت مسموم‌کننده‌گی بلندی هر بازدیدکننده تازه‌ای را شکنجه روحی می‌کند.

دانشجویان ناامید

دانشگاه‌ها در رژیم طالبان به مکان‌های بی‌روح و راکد تبدیل شده‌اند؛ مکان‌هایی که نه زمینه چندانی برای فراگیری دانش مدرن و عصری در آن‌ها وجود دارد و نه هم شوقی برای یادگیری. حالا اگر فرض کنیم که هنوز هم زمینه‌های کم‌وکوچکی برای فراگیری دانش مدرن وجود دارد، شور و انگیزه‌ای برای یادگیری آن نیست.

تنها هدفی که بیشتر دانشجویان از رفتن به دانشگاه‌ها دنبال می‌کنند، گرفتن یک سند تحصیلی است که آن‌هم در موجودیت رژیم طالبانی سود چندانی ندارد. اما از آن‌ جا که به گفته عوام، دنیا با امید خورده شده است، دانشجویان با وجود یاس و ناامیدی عمیق و استخوان‌سوز، می‌خواهند سند تحصیلی‌شان را به دست آورند. اکثریت دانشجویانی که تحصیلات‌شان را تمام می‌کنند، چون امیدی به یافتن کار در رژیم‌ ملاها ندارند، راهی ایران و کشورهای دیگر می‌شوند تا لقمه نانی برای خود و خانواده‌های‌شان پیدا کنند.

از رژیمی که بقایش به‌نحوی وابسته به کمک‌های خارجی است و با وجود اکت‌واداهای زننده استقلالیت و آزادی، دستبین «جامعه جهانی» است، توقع نمی‌رود که بتواند به شهروندانش زمینه کار فراهم کند.

فرار مغزها

در پی به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، بیشتر تحصیل‌کرده‌گان و روشنفکران که فرصت و امکانات خروج از این کشور را داشتند، بی‌درنگ رخت سفر بستند و رفتند. عده‌ای هم که مانده‌اند از شوق در این کشور به‌سر نمی‌برند؛ امکانات رفتن به بیرون از افغانستان را ندارند و بنابراین، مجبور به زنده‌گی نکبت‌بار در زیر حاکمیت طالبان شده‌اند.

شمار زیادی از استادان دانشگاه‌ها نیز که فرصت و امکانات خروج از افغانستان را داشتند، همزمان با سقوط حکومت پیشین در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ و ماه‌های پس از آن کشور را ترک کردند. براساس گزارش‌ها، در پی به قدرت رسیدن طالبان، تنها از دانشگاه کابل بیش از ۴۰۰ استاد افغانستان را ترک کرده‌اند. این آمار تنها دانشگاه‌ کابل را در بر می‌گیرد. پیش از این گزارش شده است که با روی کار آمدن طالبان، ده‌ها استاد از دانشگا‌ه‌های هرات و بلخ نیز افغانستان را ترک کرده‌اند.

در کشوری که حتا در زمان حضور نیروهای غربی‌ از نداشتن کادرها و متخصصان توانمند رنج می‌برد، فرار این همه کادر متخصص و تحصیل‌کرده فاجعه‌بار است. اما خوب که چه؟ طالبان به ملا، شیخ‌الحدیث، تعویذنویس و مفتی و آدم‌کش نیاز دارند نه داکتر، معلم، انجنیر، دانشمند و پژوهشگر.

باری، آنچه مسلم است این که در پی بازگشت طالبان، دانشگاه‌ها به‌گونه کامل از دست رفته‌اند. این شکست تمام‌عیار بیست سال تلاش جهانی و محلی برای اهلی‌شدن انسان افغانستانی است؛ تلاشی که به دلیل بی‌تجربه‌گی، ناآگاهی، خودبزرگ‌بینی، بدفهمی‌، جوگیرشدن‌، ان‌جی‌اوزده‌گی‌ و فساد، با شکست فاجعه‌بار و عبرت‌آور روبه‌رو شد. بیست سال پروژه دموکراسی‌سازی اگر صادقانه و آگاهانه پیش برده می‌شد، ما حالا این‌ جا نبودیم و طالبان نیز در جایی که حالا هستند، نبودند.

ما در یک کشور اشغال‌شده به‌سر می‌بریم. طالبان، این استعمارگران عقب‌مانده، شهروندان شوربخت افغانستان را به برده‌‌گی گرفته و بر شانه‌های نحیف آنان سوار شده‌اند. بخشی از شهروندان این برده‌گی را حس می‌کنند و تلاش دارند از آن رهایی یابند، بخش دیگر اما هنوز که هنوز است نیاز به بیدار شدن دارند و انگیزه‌ای برای مقاومت در برابر موج رو به گسترش بدویت و توحش. اگر قصدی برای رهایی از برده‌گی طالبانی داریم، باید با رویکرد نظام‌مند و سازما‌ن‌یافته به جنگ این سیستم برده‌گی برویم. تنها با این رویکرد می‌توان به فاجعه هر لحظه در حال افزایش طالبان نقطه پایان گذاشت.

دکمه بازگشت به بالا