امنیت یک مفهوم پیچیده و پرکاربرد است که امروزه آن را بشر در ردیف دوم نیازهای خود جا داده و تأمین آن یکی از بزرگترین وظیفههای دولتهای مدرن محسوب میشود. وظیفه دولتهای مدرن که در اجرا و تأمین امنیت مصداق میباید به اندازه حضور انسان در زمین قدامت دارد. از شکارگرانِ خوراکجو تا انسان مدرن امروز در قرن ۲۱ همیشه امنیت را به عنوان مولفه اصلی زندهگی دیده و تلاش کرده که این مهم را در زندهگی تأمین کنند. ساختن قلعههای بزرگ، سدهای مستحکم، ساختن ارتشهای بزرگ، استحکامات نظامی و ایجاد دولتها همه برای تأمین امنیت بوده است.
حتا شماری باور دارند که شکلگیری زندهگی جمعی و اجتماعی انسانها و بازسازی شهرها نیز ریشه در تأمین امنیت داشته و ایده آن تأمین امنیت بوده است. از اینرو، امنیت در زندهگی اجتماعی و گروهی انسانها مهم است و امروزه با توجه به پیچیدهگیهای سیاسی، تضاد منافع در زمان قلت منابع و رشد مولفههای ناامنی ارزش و اهمیت مفهوم امنیت بیشتر است.
امینت را صیانت، حفاظت، اعتماد و نبود ترس نیز معنا کردهاند. البته این مفهوم در بستر تاریخی دچار تحول شده و امروز معناها و برداشتهای متفاوتی از آن شده است. امنیت را از توانایی دفع تهدید تا محفوظ بودن از خطر و تشویش تعریف کردهاند که تعریفهای کلاسیک و مدرن آن با هم فرق دارد. در تعریف کلاسیک امنیت تأکید بر بعد نظامی و سختافزاری میشود؛ حالانکه در دوره معاصر و مدرن علاوه بر بعد نظامی به ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نیز پرداختهاند.
برای شناخت بهتر و رسیدن به اتحاد نسبی درباره تعریف امنیت، پژوهشگران این حوزه مانند اصغر افتخاری آن را از دیدگاه گفتمانی مورد بررسی قرا داده است که به دو بخش تقسیم میشود. نخست گفتمان سلبی از امنیت که رویکرد تکبعدی، نظاممحور و سختافزاری به مفهوم امنیت دارد و دوم گفتمان ایجابی امنیت که رویکرد چندبعدی شامل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به امنیت داشته و این مفهوم را تنها یک مولفه تکبعدی و نظامی نمیداند. این گفتمان توانمندی، بهرهگیری بهینه و تضمین منابع و ارزشها را نیز امنیت میداند.
با این پیشنه، امنیت ملی نسبت به مفهوم کلی امنیت یک مفهوم جدید است که بعد از جنگ جهانی دوم با توجه به پیچیدهگیهای دولتـملتها و افزایش ناامنیها، توسط امریکاییها تیوریزه شد و در سیاستهای داخلی و خارجی این کشور کاربست یافت. بعد از جنگ جهانی دوم محیط بینالملل دچار تغییرات اساسی شد، موج دموکراسیسازی شروع شد، مبارزه با استعمارگرایی اوج گرفت و به این ترتیب با ایجاد دولتهای جدید و پایان جنگ سرد محیط بینالملل تغییر کرد.
این تغییرات بزرگترین دلیل مفهومسازی و کاربست واژه امنیت ملی در جهان بود و این مفهوم در سال 1949 توسط رییسجمهور امریکا کاربرد پیدا کرد و در سالهای بعد بود که در کشورهای دیگر اروپایی و به تعقیب آن در کشورهای جهان سوم و عقبمانده کاربرد پیدا کرد. گرچه درباره کاربرد این واژه در جهان سوم اختلافاتی وجود دارد و باورها این است که با توجه به نوع حکومتهای بیثبات و استبدادی و محیطهای امنیتی، کاربرد این مفهوم در جهان سوم و کشورهای عقبمانده فاقد یک معنای واضح و ساختارمند میباشد.
از امنیت ملی تعریفهای متفاوتی شده است؛ چون این مفهوم در بستر زمان و مکان و با توجه به سیاستگذاریهای مختلف تعریف و فهم شده است. سازمان ملل، امنیت ملی را نبود احساس خطر حمله نظامی، فشار سیاسی و اقتصادی میداند. شماری دیگر امینت ملی را خط مشی عمومی جهت حفظ تمامیت ارضی و بقای یک ملت با استفاده از قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی و نیز دیپلماسی میدانند که در زمان صلح و جنگ اعمال میشود.
مفهوم امنیت ملی نظر به تغییرات فرهنگی و تکنولوژی، تغییرات در محیط بینالملل، تحولات زیستمحیطی و ارتباطات و اطلاعات گسترده دچار تغییر اساسی شده و امروزه نگاه به امنیت ملی نگاه تکبعدی نظامی مبتنی بر سختافزار نیست، بلکه نگاه ریشهای، چندبعدی و ساختارمند است که بتواند امنیت را به مفهوم واقعی آن در جهان تعریف کرده و زمینههای کاربست درست آن را مساعد کند. برای همین است که امنیت و امنیت ملی مجموعهای از دستگاههای پیچیده، نظاممند و مرتبط به هم هستند.
مزید بر این، امنیت ملی از دیدگاه مکاتب امنیتی در محیط بینالملل نیز میتواند بر فهم و موشگافی مفهوم امنیت موثر واقع شود. چنانکه مکتب ریالیسم به عنوان یک رهیافت عمومی در محیط بینالملل، امنیت ملی را بلند بردن قدرت ملی و نظامی یک دولت میداند. از این دید قدرت ملی و نظامی ضامن امنیت ملی است، اما ایدهآلیستها به عنوان یک مکتب دیگر، امنیت ملی را نه قدرت ملی، بلکه نبود تهدید در همکاری میان دولتها میداند.
برخلاف دیدگاه واقعگرایان، ایدهآلیستها نسبت به محیط بینالملل خوشبین هستند. نهادگرایان نیز امنیت ملی را در چهره نهادها و خصوصاً دولت میبینند و از دید این مکتب، امنیت ملی را نهادها میتواند تأمین کند. در تمام این رویکردها بخشی از امنیت و امنیت ملی تبیین شده است که میتواند ما را برای فهم امنیت ملی کمک کند. فلسفه وجودی مکاتب امنیتی برای فهما ساختن امینت ملی به عنوان یک مفهوم چندبعدی و گنگ است.
در خصوص کاربست این مفهوم در جهان سوم نیز اختلاف نظر وجود داشت، اما دیدگاه غالب این است که میشود از این مفهوم در جهان سوم و کشورهای عقبماندهای مانند افغانستان استفاده کرد. به عنوان نمونه، افغانستان به عنوان یک کشور شکننده و جهانسومی پیوسته در دام خشونت، تریاک، تروریسم، ناامنی و طالب گیر مانده است. از شورشهای روستایی، تا دخالت کشورهای بیرونی، از افراطگرایی تا تروریسم بینالمللی و از تریاک و قاچاق مواد مخدر تا قومگرایی، از اقتصاد رانتی تا وابستهگیهای سیاسی و موقعیت جغرافیایی همه بر شکننده بودن امنیت این کشور افزوده و بهگونه خاص مفهوم امنیت و امنیت ملی را مستعد پیچیدهگی بیشتر کرده است.