یکی از تلویزیونهای محلی در کابل با سفیر کنونی ایران در افغانستان مصاحبه میکند و سوالهایی درباره حاکمان کنونی کابل از وی میپرسد. سفیر به زبانی بسیار نرم، اشاره محتاطانهای به عدم مشارکت دیگر اقوام در این دستگاه میکند. خبرنگار با لحنی که در آن طرفداری از طالبان نمایان است، میگوید: «اما کسانی از اقوام دیگر در کابینه طالبان حضور دارند!» سفیر به لکنت میافتد، اما پس از درنگی ادامه میدهد: آنها انتخابشده مقامهای امارتاند! خبرنگار کوشش میکند که بگوید همین دستچینشدههای طالبان نمایندهگان اقوامند و کسی دیگر حق نمایندهگی ندارد.
وضعیت خبرنگاری در کشور به اینجا رسیده است. جایی که مردم زیر شلاق و شکنجه زندهگی میکنند و خبرنگاران در معرض دستگیری، حبس و تعذیب قرار دارند، کسی به نام خبرنگار میآید و با بیشرمی بر آن پرده میکشد و اسم وضعیتی رقتبار را مشارکت میگذارد. البته افراد و رسانههای «نان به نرخ روزخوری» در گذشته نیز بودند و اکنون نیز هستند که جز عواید مادی هیچ اصول و پرنسیپی ندارند. آنان نه از شکنجههایی که بر مردم تحمیل میشود گزارشی تهیه میکنند و نه از سایر درد و رنجهایی که این ملت تحمل میکند و تنها لنز دوربین آنها به نقاطی میچرخد که به سود دشمنان آزادی بیان تمام شود. این نوع خبرنگاری شیوه پلشتی است که با فلسفه آزادی بیان و با رسالت بزرگ خبرنگاران در تضاد قرار دارد.
اما چرا سفیر ایران در آن گفتوگو به لکنت افتاد و نتوانست آنچه را که با چشم سر میبیند، به زبانی روان بیان کند؟ شاید یک علتش این باشد که دولت متبوعش نمیخواهد، رنجشی در خاطر عاطر طالبان کرام نقش ببندد و از اینرو نباید آشکار و بیپرده بگوید که حاکمیت اجباری یگ گروه تروریستی بر یک ملت، مشروعیت نمیآورد و چنین ساختاری اساساً گنجایش مشارکت را ندارد. علت دیگر میتواند این باشد که سفیر بنابر تجربهای که از دولت خود دارد، چیزی از مشارکت نمیداند؛ زیرا همه گروههای سیاسی چپ، لیبرال، ملیگرا، ملیمذهبی و حتا اصلاحطلبان پیرو خط امام به سود حاکمیت یک جناح ایدیولوژیک مشابه طالبان، از صحنه سیاسی کشورشان حذف شدهاند. به گفته سعدی: «بیدل از بینشان چه گوید باز؟»
مشارکت سیاسی از تیوریهای پیچیده کوانتومی نیست که فهم یا توضیح آن دشوار باشد. مشارکت سیاسی این است که حس مالکیت نظام به تمام شهروندان داده شود و کسی خود را از آن بیگانه احساس نکند. طبیعتاً معیار چنین چیزی حضور چند فرد نیست؛ زیرا راه درست مشارکت و مالکیت این است که خواستههای شهروندان براساس رویکردهای سیاسی و اجتماعیشان صورتبندی و تدوین شود و از طریق نهادها و سازمانهایی که در عرصه سیاست کشور فعالاند، وارد سطوح تقنینی و اجرایی گردد. از این طریق، هم تنوع و تکثر به رسمیت شناخته میشود، هم رقابتهای سالم شکل میگیرد و هم پویایی و تپندهگی سیاسی به لایههای مختلف اجتماعی سرایت میکند. این مشارکتی است که به همه شهروندان امکان حضور میدهد. مشارکت بدون احزاب، نهادها و تشکلهای سازمانیافته، مصداق همان چیزی است که مولانا گفت: «این چنین شیری خدا هم نافرید!»
مشارکت سیاسی هرگز به این معنا نیست که گروهی شبهنظامی فاقد پیشینه فعالیت سیاسی، تنها با تکیه بر تفنگ به قدرت برسد و آنگاه چند مزدور خود را از این یا آن قوم به خدمت خود بگمارد و نامش را مشارکت بگذارد. نام این کار مشارکت نیست، نام درستش خندیدن به ریش میلیونها آدمی است که اجازه ندارند در تعیین سرنوشت خود نقشی داشته باشند.